صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • گفت و گو
  • کلان
  • انرژی
  • راه و شهرسازی
  • بازار سرمایه
  • بازار
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره صد و سیزده - ۰۹ آبان ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره صد و سیزده - ۰۹ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۳

نخستین گام‌ها برای ساخت مترو تهران با مهندسان ایرانی

با توکل به خداوند متعال پس از مدتی با استفاده از تئوری سیستم‌های عمومی، شرح وظایف و چارت سازمانی مترو و لیست بایدها و نبایدها را نوشتم که حدود ۶۰ صفحه شد

بررسی و انتشار جزء به جزء کتاب سال‌های بی‌حصار به آنجا رسید که اصغر ابراهیمی اصل از تصمیم دوباره دولت در سال 60 برای ساخت مترو تهران سخن گفت. وی عنوان کرد که ساخت مترو به دلیل وقوع انقلاب متوقف شده بود و پس از آن نیز تا چند سال کسی پیگیر ساخت مترو نبود. پس از آن دوباره تصمیم گرفته شد تا ساخت مترو کلید بخورد و از این‌رو ابراهیمی اصل به عنوان مدیرعامل مترو منصوب و شروع به کار کرد. در عین حال، ابراهیمی اصل به برخی اقدامات عجیب نیز در جریان تجهیزات باقی مانده مترو تهران در قبل از انقلاب اشاره کرده است، مانند اینکه چگونه نقشه‌های فرانسوی مترو تهران را به یک سبزی فروش به صورت کیلویی فروخته بودند.

روز اول شروع کار مترو
پس از آغاز کار در مترو آقای مهندس سیفیان به من گفتند: من آبرویم برایم مهم است. اگر وارد این کار شویم وجهه ما خراب می‌شود. من به مترو نمی‌آیم، می‌‏دانم مترو ساختن کار سختی است و در شرایط فعلی امکان‏پذیر نیست و استعفا داد و من تنها به استانداری تهران در خیابان میرعماد رفتم. ساختمان پلاک شماره ۳۷ را که متعلق به مترو بود، به استانداری تهران داده بودند. به طبقه اول رفتم. یک اتاق بود که یک میز کنفرانس هشت‏ نفره آنجا بود. خودم را معرفی کردم و حکم خودم را نشان دادم. هنوز آقای طباطبایی با ایشان صحبت نکرده بود. آن زمان آقای مهندس حسین طاهری استاندار بود. سلام ‏وعلیک کردم و گفتم: به من گفته ‏اند برو مترو بساز. گفتند: اینجا هم متعلق به مترو است و این ساختمان را فعلاً به استانداری داده ‏اند. گفتم: حالا یک اتاقی به ما بدهید چون می‌خواهیم کار را شروع کنیم. او گفت: جایی نداریم ولی می‌توانی از نمازخانه شروع کنی تا بعد جا خالی شود. بدین ترتیب کار من در مترو از نمازخانه شروع شد. آقایان مهندس منوچهر لطفی، مهندس تاجبخش، دکتر علی شیبانی، امیر مختار و یک آبدارچی و سرایدار به اسم آقا مراد نیروهای شرکت مترو بودند. با آنها آشنا شدم و از رزومه و سوابق ایشان پرسیدم وآنها هم قدری از سوابق قبلی مترو صحبت کردند.
گفتند که سال ۱۳۵۵ شرکت فرانسوی سوفرتو کار احداث 2.2 کیلومتر تونل را با روش ترانشه باز در تپه ‏های عباس ‏آباد از طریق شرکت ایرانی پل ‏سنگ سنندج آغاز کرده و با شروع جنگ تحمیلی کار را متوقف کرده و سوابق و نقشه ‏ها را برداشته و رفته است. سه دستگاه حفاری تونل زوکور را فرانسوی ‏ها طراحی کرده بودند و به شرکت زوکور اینترنشنال امریکا داده بودند که آنها این دستگاه‏‌ها را ساخته ‏اند و یک دستگاه در سالن ‏های گمرک نمایشگاه تهران است و دو دستگاه در گمرک بندرعباس کالای متروکه شده و آقای بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین درخواست کرده که این دستگاه ‏ها را به اصفهان ببرند و به ‏عنوان ماده کمک ذوب و آهن قراضه در کوره ‏های ذوب ‏آهن استفاده کنند. از خیابان جهان کودک هم فاضلاب را داخل تونل‏‌های ساخته شده هدایت کرده ‏اند تا ارتفاع 4.5 متر فاضلاب در تونل‏‌ها جمع شده است. حدود دویست نفر نیروهای مترو به وزارت کشور و شهرداری‏‌ها منتقل شده ‏اند و ماشین‏‌های شرکت مترو را از طریق شهرداری به جبهه ‏ها فرستاده ‏اند. آقای لطفی از معاونت حمل‏ و نقل شهرداری تهران سرپرستی مدیریت عاملی شرکت را به عهده داشته و ساختمان میرعماد را هم استانداری تهران گرفته و سه اتاق در طبقه اول به مترو داده ‏اند. وسیله نقلیه ندارند. پول آب و برق را استانداری می‌‏پردازد. یک زمین در دردشت دارند که حلبی ‏آباد شده و یک زمین در شمال عوارضی اتوبان تهران کرج دارند که آنجا هم حلبی‏ آباد شده است و چون استانداری تهران برای محل نمازخانه فضا لازم داشتند در زیرزمین اتاق بزرگی را که پر از نقشه بود برای نمازخانه انتخاب کردند و نقشه‏‌ها و کاغذها را به سبزی‏ فروش خیابان میرعماد فروخته ‏اند و همه نقشه‏‌ها را خریده است و برای پیچیدن سبزی از آن استفاده می‌کند. حدود یک سال است که نماز جماعت و سخنرانی‏‌ها آنجا برگزار می‌شود. اسناد اصلی را هم فرانسوی‏‌ها برده‌اند. نیروهای اصلی را هم سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ ترخیص کرده ‏اند. طرح توقف مترو را آقای بهزاد نبوی در هیأت‏ دولت مصوب کرده است. اصلاً مترو را جمع کرده ‏اند.

بازخرید نقشه‏‌های مترو از سبزی ‏فروشی
من از آقای تاجبخش خواستم همراه من به آن سبزی‏ فروشی برویم. با هم رفتیم و بعد از سلام و احوالپرسی، آقای تاجبخش سؤال کرد از نقشه‏‌هایی که از مترو خریدی چیزی باقی مانده؟ او گفت مقدار کمی مانده که در مغازه خیابان پشتی که جعبه‏‌های خالی میوه‏‌ها را نگه می‌داریم، گذاشته ‏ایم که به ‏تدریج می‌آوریم و استفاده می‌کنیم. با هم به آن انباری رفتیم و حدود ۱۹۰ کیلوگرم نقشه‏‌های تونل و سازه زیرزمینی را از این سبزی‏ فروشی خریدیم و به یکی از اتاق ‏های طبقه اول منتقل کردیم. پولش را هم خودم دادم، برای اینکه بودجه‌‏ای در کار نبود. شروع کار مترو از مطالعه این نقشه ‏ها آغاز شد. این نقشه ‏ها را بعدها به خانم مهندس تاجبخش دادم، پلاستیک رویش کشیده است و در آرشیو مترو به‏ عنوان سند تاریخی نگه‏ داشته‏‌اند تا روزی که تاریخ مترو را می‌خواهیم بنویسیم، فیلم و عکس اینها را نشان بدهیم. آن روز نقشه‏‌ها را باز کردیم که شامل نقشه مقطع تونل‏‌های ترانشه باز عباس ‏آباد، نقشه ‏های کف و دیوار ایستگاه وسط تپه‏‌های عباس ‏آباد، نقشه‏‌های کف تونل و آرماتوربندی یک مقطع نعل ‏اسبی که شرکت پل‏ سنگ سنندج به ‏عنوان نقشه ‏های کارگاهی تهیه یا تکثیر کرده بود و یک نقشه شماتیک از دستگاه حفار زوکور می‌شد.
حوالی غروب من به سازمان صنایع دفاع رفتم و شرح ماوقع را با آقای مهندس ترکان مدیرعامل سازمان صنایع دفاع مطرح کردم. او خیلی ناراحت شد و گفت: هر دو کار را با هم انجام بده چون با توجه به اوضاع جبهه‏‌ها و فروش نفت و تعهداتی که در سال ۱۳۶۵ باید انجام بدهیم، جا به ‏جایی صلاح نیست. من تا صبح در ساصد ماندم و کارهای آن روز را انجام دادم. بعد از نماز صبح دو ساعت خوابیدم و کار را شروع کردیم و این روال که روزانه حداقل هشت ساعت برای مترو و هشت تا ده ساعت برای ساصد کار کنم، حدود چهل روز ادامه یافت. تا اینکه آقای ترکان توانست آقای آل اسحاق را برای پذیرفتن معاونت لجستیکی سازمان صنایع دفاع آماده کند. به من هم حکم مشاور فنی داد که بتوانم برای احداث مترو و پناهگاه بیشتر وقت بگذارم و همزمان وقتی هم در نظر بگیریم تا بتوانم به او و آقای ادیب، قائم‏ مقام مدیرعامل و آقای آل ‏اسحاق مشاوره بدهم و در جلسات شورای معاونین ساصد شرکت کنم.

جمع‏‌آوری حلبی‏‌آباد شرق و غرب تهران
زمینی به وسعت حدود ۲۳۵ هزار مترمربع را برای پارکینگ قطارها و تعمیرات جزئی و شست ‏و شوی واگن‏‌ها در در دشت تهرانپارس در نظر گرفته بودند که در سال‏‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ به حلبی‏‌آباد شرق تهران تبدیل شده و مرکز فروش مواد مخدر، فحشا، اسلحه و فسادهای اخلاقی بود. من موضوع را در جلسه شورای تأمین استان که با ریاست آقای مهندس حسین طاهری، استاندار تهران برگزار شد، مطرح کرده و مجوز گرفتم تا با حمایت استانداری، نیروهای انتظامی و دادگستری ابتدا حلبی‌‏آباد شرق تهران و سپس حلبی‌آباد غرب تهران را جمع کنم، سپس در مترو طرحی تهیه کردیم و تعدادی تیرآهن بال پهن را برش دادیم و با فونداسیون پیش‌‏ساخته بتنی آماده کردیم و یک شب تا صبح با تعدادی جرثقیل این تیرآهن‏‌های بال‏ پهن را نصب کردیم و بتن تکمیلی پای فونداسیون‏‌های پیش‌‏ساخته ریختیم. هفته بعد شب تا صبح پنل‏‌های پیش‏‌ساخته بتنی را که ابعاد آن یک متر در سه متر و ضخامت آن 20 سانتیمتر بود، با جرثقیل درون شکاف تیرآهن‏‌های بال پهن گذاشته و کل محوطه به ‏جز درِ ورودی را تا ارتفاع سه متر محصور کردیم. بعد هم از اطلاعاتی که از طریق افراد نفوذی در حلبی‏‌آباد بدست آورده بودیم، ۸۳ خانواده فقیر و مستضعف را که مثلاً پدرشان مرده بود و مادرشان رختشوی یک بیمارستان بود و سه‏ چهار بچه یتیم را اداره می‌کرد، بردیم و در واحدهای مسکونی استیجاری یا استملاک‏ شده‌ای که فعلاً قصد تخریب آنها را نداشتیم، اسکان دادیم و در حلبی‏‌آبادها تعدادی از نیروهای انتظامات و حراست خودمان را با لباس‏‌های مندرس و مبدل مستقر کردیم. پس از یک ماه که اطلاعات خوبی بدست آوردیم، چند نفر گردن‏ کلفت را که یکی از آنها سه دستگاه اتوبوس داشت، و هروئین و تریاک آورده و در فضایی که زیر زمین درست کرده بود نگهداری و از طریق تعدادی معتاد و توزیع‌کننده در سطح تهران توزیع می‌کرد گرفتیم و در حضور بقیه حلبی‏‌آباد را تخریب کردیم و کنار زدیم و هروئین و تریاک‌ها را درآوردیم و به مسئولان مبارزه با مواد مخدر دادیم و این فرد با دستبند به اوین رفت. از همان روز پست نگهبانی دم در گذاشته و داخل مجموعه گشت ۲۴ ساعته گذاشتیم. ظرف یک هفته ۹۰ درصد ساکنان حلبی‏‌آباد فرار کردند و رفتند. موقع جمع‌آوری حلبی‌آباد و خاک‌برداری مقادیر زیادی اسلحه و مواد مخدر و قمه و چاقوهای بزرگ کشف و ضبط شد. ما بلافاصله ساختمان دفتر فنی و دانشکده مترو را شروع کردیم و بعداً تعدادی خانه سازمانی برای اساتید و مدیران نیز در این محوطه ساختیم. وقتی خبر به حلبی‌آباد غرب تهران رسید بیشتر افراد که از آمل و بابل و شمال کشور آمده بودند رفتند، به ‏جز دو خانواده کهنسال و فقیر که آنها را در شهرری اسکان دادیم و کسی در حلبی‏‌آباد غرب تهران نماند و به‏ این‏ ترتیب حلبی‌آبادهای شرق و غرب تهران را جمع‌آوری کردیم.

بررسی مسیرهای مترو
آقای محمدنبی حبیبی آن زمان شهردار تهران بود. نزد ایشان رفتم و گفتم: یک ماشین به ما بدهید که بتوانیم با ماشین رفت‏ و آمد کرده و مسیرها را شناسایی کنیم تا ببینیم از کجا باید شروع کنیم. او گفت: ما ماشین ‏نداریم فقط از این وانت‌‏های آبی ‏رنگی که اخیراً جک رویش گذاشته‏‌اند و برای جمع‌آوری زباله‏‌ها از آن استفاده می‌کنند، دو سه تا هست که هنوز جک روی آن نگذاشته‌اند، می‌‏توانیم یکی از آن وانت‏‌ها را بدهیم. گفتم: خیلی ممنون. من با اتوبوس می‌روم، بنابراین به دفتر متروکه که همان نمازخانه استانداری بود، آمدم و با آقای دکتر علی شیبانی و آقای لطفی شروع به کار کردیم. من مطالعه کردم که بالاخره در این نقشه‏‌ها چه هست؟ از آن نقشه‏‌ها فهمیدم یک دستگاهی شبیه به دست طراحی شده که این پنجه حفاری انجام می‌داده است. این دست روی نقشه‌‏ها بود که وزنش ۱۴۰ تن است و یک آستین بزرگ به قطر ۹ یا ۱۰ متر داشته است. یک شیلد فلزی. این دست در این آستین قرار گرفته و طول دستگاه ۶۵ متر است. کل دستگاه ۱۲۲۰ تن است. این یک جوری خاک را می‌کند و روی تسمه نقاله می‌‏ریزد و از داخل یک قطاری خاک‏‌ها را به بیرون می‌برد. ‏بعد قطعات پیش‏‌ساخته بتنی را نصب می‌کنند، اما این نقشه‏‌ها کامل نبود که بفهمم چطوری است. نمی‌دانستم دستگاه‌‏ها کجا هستند، به همین دلیل، به وزارت کشور رفتم و گفتم: این دستگاه‌های حفاری که در این نقشه‏‌ها هست، الان کجاست؟ در ایران که دستگاه حفاری نداریم. توضیح دادند که دو تا در بندرعباس است و یکی در نمایشگاه سالن شماره ۳۷. دکتر سعید داوودی و دکتر علی حاج ‏قاسم را صدا کردم، آمدند. گفتم: به من بگویید دست آدم چطوری کار می‌کند؟ در این دست ماهیچه‏‌ها چه‏ کار می‌کند؟ می‌خواهم ‏آناتومی دست را بفهمم. حدود دو ساعت آناتومی ‏دست را تشریح کردند و من آناتومی دست را فهمیدم. بعد از آن فرستادم مقداری کاغذ الگوی خیاطی خریدند. سپس با آقای مجید داوودی، آقای کریمیان و آقای فرهادی به نمایشگاه بین‌المللی تهران رفتیم و گفتیم آقا این دستگاه‌‏ها مال ماست. گفتند ۸ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان بدهی انبارداری دارد. اجازه بازدید از دستگاه‌‏ها را گرفتیم که ببینیم این دستگاه‌‏ها چیست که بعد پول انبارداری را پرداخت کنیم و آنها را ببریم. جعبه و پوشش دستگاه‌ها را باز کردیم و با کاغذهایی که تهیه کرده بودیم تمام مقاطع معنادار را شماره‏‌گذاری کردیم و با قیچی چیدیم که ببینیم چیست و به کجا وصل می‌شود تا یک تجسمی از دستگاه داشته باشیم. بعد رفتیم به شهرداری گفتیم 1.5 میلیون تومان به ما قرض بدهد. 1.5 میلیون تومان قرض گرفتیم و جرثقیل اجاره کردیم. در 73 شبانه‌روز، دستگاه اول را در نمایشگاه مونتاژ کردیم. یک دستگاه عظیم که فیلم‌‏ها و عکس‏‌هایش روی آسفالت را هم داریم. ما سخت مشغول کار بودیم و واقعاً روزی ۲۰ ساعت هم در نمایشگاه کار می‌‏کردیم.
 
شروع احداث مترو
بعد از این مرحله و پس از هماهنگی با شهرداری تهران و استفاده از راهنمایی‏‌های مسئول قنوات شهرداری، آقای ماندگاری با حفر یک قنات و اتصال آن به یکی از قنوات قدیمی و فعال شهر، آب‏‌ها و فاضلاب‌‏های موجود در 2.2 کیلومتر تونل‏‌هایی که شرکت سوفرتوی فرانسه و شرکت پل سنگ سنندج احداث کرده بودند، تخلیه کرده و با بکارگیری استیجاری چند تانکر لجن‏کش و تعدادی کارگر روزمزد تونل‌‏ها را شستیم و در چند منطقه که به برق دسترسی داشت، تعدادی چراغ نصب و قسمت‌هایی از تونل‏‌ها را روشن کردیم. البته قبلاً با تغییر مسیر از ورود آب و فاضلاب‌ها به تونل‏‌های احداث‏ شده نیز جلوگیری کرده بودیم. آقای منوچهر لطفی، نماینده شهرداری و عضو هیأت‏ مدیره بودند و چون آقای مهندس کاظم سیفیان دو روز بعد از صدور حکم‌شان گفتند در تهران نمی‌‏شود مترو ساخت و آبروی من می‌رود، استعفا دادند. من به‏ ناچار بایستی با امضای آقای مهندس منوچهر لطفی کارها را انجام می‌‏دادم یا چک‌ها را امضا می‌کردم.

تهیه اصول، وظایف و چارت سازمانی مترو
من با توکل به خداوند متعال پس از مدتی با استفاده از تئوری سیستم‌های عمومی General System Theory و اصول بایونیکس و سایبرنتیکس برای انجام مأموریت محوله و رسیدن به اهداف با توجه به حقایق و واقعیت‏‌های میدانی سازمان‏دهی کردم و اصول و شرح وظایف و چارت سازمانی و لیست بایدها و نبایدها را نوشتم که حدود ۶۰ صفحه شد و شاید از الطاف خداوند متعال بود که سیستم و فرایند کارساز شد.

به ‏اجمال
فرضیات سیستمی: «ان‌‏شاءالله ما می‌‏توانیم»
مأموریت: احداث تونل‏‌ها و ایستگاه‌ها و هواکش‏‌ها و تأسیسات زیرزمینی برای خطوط مترو و پناهگاه‏‌های ایمن زیرزمینی.
اهداف: اتصال تجریش به بهشت زهرا و افسریه به فرودگاه مهرآباد.
اتصال دردشت تهرانپارس به حوالی میدان صادقیه و ادامه کار از روی زمین به ‏صورت قطار سریع‌‏السیر تا قزوین با سرعت بالا سپس احداث سایر خطوط برای احداث لوپ‌ها.
برنامه‌های کوتاه‌مدت: احداث تونل‌ها با روش‌های مختلف ترانشه باز ـ ترانشه بسته NATM- Zokor-...
در اولویت اول و اتصال مسیر از شمال به جنوب و شرق به غرب از طریق این تونل‌ها.
میان ‏مدت: احداث ایستگاه‏‌ها و هواکش‏‌ها و مراکز تجاری و پارکینگ‌ها و پایانه‏‌ها.
درازمدت: تأمین و نصب تجهیزات ثابت و متحرک برقی و راه ‏انداز.
بودجه: به‏ کارگیری الگوهای مشارکت مدنی؛ مشارکت حقوقی و سایر عقود اسلامی فاینانس و تأمین درآمد از معادن، ضایعات و پسماندها و خدمات.
طراحی سیستم اجرایی: با استفاده از الگوهای تئوری سیستم‌های عمومی GST و اصول بایونیکس و سایبرنتیکس سیستم را براساس الگوبرداری از انسان به‏ عنوان اشرف مخلوقات طراحی کردم.
مغز و مخچه: وظیفه مطالعه، فهمیدن، طراحی محاسبات، تهیه استانداردها و مشخصات تهیه نقشه‏‌ها و دستورالعمل‏‌ها.
دست و پا: مجریان طرح ‏ها و پروژه‏‌ها و عملیات اجرایی که باید وفق نقشه‌ها و محاسبات و استانداردهای تولیدی مغز و مخچه عمل کنند و اجازه هیچ اجتهادی را ندارند و فقط می‌توانند پیشنهاد‏های خود را به مغز و مخچه ارائه دهند.
قلب و گردش خون: وظیفه رساندن هوا و غذا به همه سلول‌ها و دفع ضایعات سیستمی را به عهده دارند.
چشم و گوش و حواس پنجگانه: وظیفه نظارت، ارزشیابی، حراست، تنظیم فضای گلخانه درون و بیرون سازمان و سیستم را به عهده خواهند داشت.
بایگانی و آرشیو اسناد و مدارک و سوابق و گزارش‏‌ها و مستندات.
در ادامه سازمان‏دهی اصولی را تعریف کرده و بر آن مبنا شروع به جذب سرمایه‌های انسانی و منابع انسانی و نیروها کردم.

اصول
هر ایرانی از هر خارجی بهتر است.
کارمزدی بهتر از زمان ‏مزدی است.
وقت طلاست، ولی طلا وقت نیست.
کار شبانه ‏روزی، شیفتی، امدادی، گروهی و شبکه‌‏ای است.
مدیران باید به فکر کارکنان باشند و کارکنان به فکر کار.
تعهد و تخصص بال‏‌های پروازند.
و به ‏تدریج آقایان مهندس اسراء رحیم ‏نژاد، مهندس مسعود احمدی، مهندس علی رحیمی، مهندس مصطفی کلانتری، مهندس نادر نوری، دکتر گل‏پرور، دکتر زاهدی، دکتر اسماعیل نوبری، دکتر غلامرضا کباری، دکتر مرتضی امینی، دکتر نیک نفس، دکتر احمد غفوریان، دکتر گل نصیب، مهندس منصور خدامی، مهندس تراب‏زاده، مهندس عارفی، مهندس چشمه علایی، مهندس بهرام احمدی، مهندس رجایی، مهندس حاجیانی، مهندس کاووسی فر، مهندس سیدعلی نجفی، مهندس میرحسینی، مهندس دماوندی، مهندس زرینی، مهندس بایراملو، مهندس شاملو، مهندس عطار، مهندس صفوی، مهندس نادر استواری، مهندس سیدمحمد علوی، مهندس ذوالفقارزاده، مهندس زواره‏ای، آقای نجفیان، آقای اکرامی ‏فر، آقای علی‌عسگر سنگ تراش، آقای دکتر آشتیانی، دکتر رستگاری، مهندس آبتین، دکتر صانعی، مهندس شکیب، مهندس هوشنگ نورعلی، مهندس مجد اردکانی، عزیز افراخته، تیمسار هاشمیان، سرهنگ حریه، سردار سخیراوی، مهندس سیداسحاق میرحسینی، مهندس کریمیان، محمدرضا فرهادی، بهرام صوفی، مهندس غفوری، مهندس جمشیدی، مهندس براندیش، مهندس انصاری فرد، مهندس شیخ ‏الاسلامی، دکتر سعید داوودی، دکتر غلامرضا خاکپور، دکتر ناصری، دکتر سوسن احمدی پیرشهید، دکتر مهدی حاج ‏قاسم، روشن، محمد طاهری، اسدی نیا، اشرفی، اسعدی، قربان‏پور، یوسفیان، سیدمحمود موسوی و خانم مهندس تاجبخش را پس از مصاحبه و ارزیابی جذب کردم.

دیدار با نخست ‏وزیر
پس از مونتاژ دستگاه اول یک روز صبح به دیدار آقای میرحسین موسوی، نخست ‏وزیر رفتم. به ایشان اطلاع دادم که دستگاه اول را با 1.5 میلیون تومان خرج بسته‌ام و این هم عکس‏‌هایش است. اگر به من اجازه دهید که من بروم آن دو دستگاه دیگر را از بندرعباس به تهران بیاورم و آماده ‏و نقایصش را برطرف کنم برای اینکه مترو را شروع کنیم. دستگاه دوم و سوم در بندرعباس است و کالای متروکه شده است. بهزاد نبوی وقتی وزیر صنایع سنگین بوده است، نامه‌ای نوشته که به ‏عنوان کمک ذوب برای ذوب ‏آهن، این دستگاه‌‏ها را به اصفهان ببرند و در ذوب ‏آهن اصفهان ذوب کنند. رفته‏‌اند بارگیری کنند دیدند بار ترافیکی است. قطعات ۸۳ تنی است و تریلی مخصوص و بودجه مخصوصی می‌خواهد. از روی پل‌ها و تونل‏‌ها رد نمی‌شود. نتوانسته‏‌اند ببرند والّا با دستور آقای بهزاد نبوی این دستگاه‏‌های حفاری تا حالا به ‏عنوان ماده کمک ذوب، در اصفهان ذوب شده بود. من دقیقاً یادم است آقای میرحسین موسوی نشسته بود، من هم پهلوی شان نشسته بودم. وقتی من گفتم ظرف دو ماه ان‌‏شاءلله این کار را می‌کنم. ایشان بلند شد و رفت از پشت میزش تقویم را آورد و گفت: ‏اگر ظرف دو ماه این‏ها را بیاوری، من می‌نویسم که کل هزینه انبارداری و گمرک را به تو ببخشند. اینجا بنویس. من نوشتم ظرف دوماه ان‌‏شاءالله این دستگاه‏‌ها را می‌‏آورم و امضا کردم. گفتم: آقا شما هم بنویسید. گفت: نه من حرفم همین است. اگر تو انجام دادی بیا من می‌گویم ببخشند. من خوشحال بودم که یک مجوزی گرفته‏‌ام که بدهی انبارداری و گمرکی و عوارض را ندهم و بروم حالا باید با ترفندی اینها را به تهران بیاورم. البته ایشان بعداً به وعده خود عمل کرد.

 

بــــرش

خرید باقی مانده نقشه‌های مترو از سبزی‌فروش
من از آقای تاجبخش خواستم همراه من به آن سبزی‏ فروشی برویم. با هم رفتیم و بعد از سلام و احوالپرسی، آقای تاجبخش سؤال کرد از نقشه‏‌هایی که از مترو خریدی چیزی باقی مانده؟ او گفت مقدار کمی مانده که در مغازه خیابان پشتی که جعبه‏‌های خالی میوه‏‌ها را نگه می‌داریم، گذاشته‌‏ایم که به ‏تدریج می‌آوریم و استفاده می‌کنیم. با هم به آن انباری رفتیم و حدود ۱۹۰ کیلوگرم نقشه‏‌های تونل و سازه زیرزمینی را از این سبزی‏ فروشی خریدیم و به یکی از اتاق‌‏های طبقه اول منتقل کردیم. پولش را هم خودم دادم، برای اینکه بودجه ‏ای در کار نبود. شروع کار مترو از مطالعه این نقشه ‏ها آغاز شد. این نقشه ‏ها را بعدها به خانم مهندس تاجبخش دادم، پلاستیک رویش کشیده است و در آرشیو مترو به‏ عنوان سند تاریخی نگه‏ داشته‏‌اند تا روزی که تاریخ مترو را می‌خواهیم بنویسیم، فیلم و عکس اینها را نشان بدهیم. آن روز نقشه‏‌ها را باز کردیم که شامل نقشه مقطع تونل‏‌های ترانشه باز عباس ‏آباد، نقشه ‏های کف و دیوار ایستگاه وسط تپه‏‌های عباس ‏آباد، نقشه‏‌های کف تونل و آرماتوربندی یک مقطع نعل ‏اسبی که شرکت پل‏ سنگ سنندج به ‏عنوان نقشه ‏های کارگاهی تهیه یا تکثیر کرده بود و یک نقشه شماتیک از دستگاه حفار زوکور می‌شد.

 

بــــرش

اسکان خانواده‌های مستضعف در واحدهای استیجاری
زمینی به وسعت حدود ۲۳۵ هزار مترمربع را برای پارکینگ قطارها و تعمیرات جزئی و شست ‏و شوی واگن‏‌ها در در دشت تهرانپارس در نظر گرفته بودند که در سال‏‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ به حلبی‏‌آباد شرق تهران تبدیل شده و مرکز فروش مواد مخدر، فحشا، اسلحه و فسادهای اخلاقی بود. من موضوع را در جلسه شورای تأمین استان که با ریاست آقای مهندس حسین طاهری، استاندار تهران برگزار شد، مطرح کرده و مجوز گرفتم با حمایت استانداری، نیروهای انتظامی و دادگستری ابتدا حلبی‌‏آباد شرق تهران و سپس حلبی‌‏آباد غرب تهران را جمع کنم، سپس در مترو طرحی تهیه کردیم و تعدادی تیرآهن بال پهن را برش دادیم و با فونداسیون پیش‌ساخته بتنی آماده کردیم و یک شب تا صبح با تعدادی جرثقیل این تیرآهن‏‌های بال‏ پهن را نصب کردیم و بتن تکمیلی پای فونداسیون‏‌های پیش‌‏ساخته ریختیم. هفته بعد شب تا صبح پنل‏‌های پیش‏‌ساخته بتنی را که ابعاد آن یک متر در سه متر و ضخامت آن 20 سانتیمتر بود، با جرثقیل درون شکاف تیرآهن‏‌های بال پهن گذاشته و کل محوطه به ‏جز درِ ورودی را تا ارتفاع سه متر محصور کردیم. بعد هم از اطلاعاتی که از طریق افراد نفوذی در حلبی‏‌آباد بدست آورده بودیم، ۸۳ خانواده فقیر و مستضعف را که مثلاً پدرشان مرده بود و مادرشان رختشوی یک بیمارستان بود و سه‏ چهار بچه یتیم را اداره می‌کرد، بردیم و در واحدهای مسکونی استیجاری یا استملاک‏ شده‌ای که فعلاً قصد تخریب آنها را نداشتیم، اسکان دادیم و در حلبی‏‌آبادها تعدادی از نیروهای انتظامات و حراست خودمان را با لباس‏‌های مندرس و مبدل مستقر کردیم.

جستجو
آرشیو تاریخی