اقدام عجیب هیأت فرانسوی در جلسه ساخت مترو
قول دادم ظرف مدت دو ماه، دو دستگاه حفار زوکور را که در گمرک بندرعباس کالای متروکه شده به تهران بیاورم و یک دستگاه را در قورخانه نصب کنم. در این لحظه آقای بوگارد قهقهه زد و طوری میخندید که نزدیک بود سرش به میز بخورد
جلد نخست کتاب «سالهای بیحصار» از مجموعه خاطرات اصغر ابراهیمی اصل است که به سالهای کودکی، تحصیل در داخل و خارج و سپس مسئولیتهای وی در دوران جنگ تحمیلی میپردازد. ابراهیمی اصل در شمارههای اخیر درباره توقف و شروع دوباره ساخت مترو تهران سخن گفته است. اینکه چگونه پروژه مترو متوقف شد و پس از آن، وی برای پیگیری ساخت مترو تهران بهعنوان مدیرعامل منصوب شد. ابراهیمی اصل در این شماره نیز درباره شروع به کار ساخت مترو تهران سخن گفته و مشکلاتی که در این مسیر وجود داشته است.
خندههای بوگارد
بعدازظهر همان روزِ دیدار من با آقای مهندس میرحسین موسوی، آقای مهندس میرسلیم تلفن زد که یک هیأت فرانسوی آمدهاند و میخواهند شما را ببینند. من هم استقبال کردم و گفتم تشریف بیاورند. من در ساختمان میرعماد بودم. اتاق کار ما خیلی شلوغ بود. سریع یک اتاق را برای جلسه مرتب کردیم. حدود نیم ساعت بعد از تماس آقای میرسلیم، آقای دکتر شیبانی به همراه آقای بوگارد از شرکت سوفرتوی فرانسه و یک نماینده از سفارت فرانسه در تهران و خانم دولت، مترجم وی، به دفتر من آمدند و جلسه را شروع کردیم.آقای بوگارد ابتدا خودش و هیأت همراهش را معرفی کرد و گفت که از طرف شرکت سوفرتو مدیریت طرح احداث متروی تهران را به عهده داشته است و به دلیل بروز جنگ مجبور شدهاند به استناد بند فورس ماژور کار را تعطیل کنند و از ایران بروند و حالا که شنیدهاند مدیریت عوض شده، آمدهاند که وضعیت را بررسی کنند و تصمیمگیریهای لازم را انجام دهند. خصوصاً اینکه دولت جمهوری اسلامی ایران توقف طرح را تصویب کرده است و معلوم نیست چه خواهد شد. من هم خودم را معرفی کردم و مختصری از سوابق کاریام گفتم و توضیح دادم که میخواهیم مترو را بسازیم و داریم مقدمات کار را فراهم میکنیم. همچنین گفتم: متأسفانه شما تمام نقشهها و محاسبات و مطالعات را بردهاید و چون هزینه تهیه آن مدارک را دادهایم، شما باید یکسری از آن مطالعات و اسناد و نقشهها را به ما بدهید. در ضمن یک خبر خوشی هم دارم. من امروز با آقای مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر، جلسه داشتم و قول دادم ظرف مدت دو ماه دو دستگاه حفار زوکور را که در بندرعباس در گمرک کالای متروکه شده به تهران بیاورم و یک دستگاه را در قورخانه (در میدان امام خمینی) نصب کنم و به ایشان گفتم که اگر دستور بدهند آن مبالغ انبارداری و عوارض گمرکی را از من نقد نخواهند و بپذیرند که بعداً بدهم من دوماهه این دستگاهها را به تهران میآورم و نصب میکنم. در این لحظه آقای بوگارد قهقهه زد و طوری میخندید که نزدیک بود سرش به میز بخورد. با صدای بلند و تمسخرآمیز شروع به خندیدن کرد و نمیتوانست جلوی خنده خودش را بگیرد. نماینده سفارت فرانسه در تهران و خانم دولت هم خندیدند. من خیلی ناراحت شدم. صبر کردم زمانی که خندهشان تمام شد، به زبان انگلیسی پرسیدم: آقای بوگارد دلیل خندهتان چیست؟
خانم دولت هم به زبان فرانسوی او را دعوت به آرامش کرد. آقای بوگارد گفت: آقای ابراهیمی شما تازه آمدهاید و نمیدانید داستان چیست. اگر شما توانستید تا یک سال دیگر قورخانه را از سازمان صنایع دفاع بگیرید و یک دستگاه حفار زوکور را وارد قورخانه کنید، من هر چه شما بگویید انجام میدهم. البته من معاون لجستیک صنایع دفاع بودم و قورخانه در اختیار خودم بود و بوگارد نمیدانست که قورخانه در سازمان صنایع دفاع زیرمجموعه من است. گفتم: پس خداحافظ. جلسه بعدی ما دو ماه دیگر. هر چه عذرخواهی کرد، نپذیرفتم که جلسه ادامه یابد. از جای خودم بلند شدم و گفتم: ختم جلسه را اعلام میکنم. جلسه بعدی ما دو ماه دیگر و به سمت درِ خروج اتاق رفتم و آنها را مؤدبانه به طرف بیرون در هدایت کردم. خانم دولت گفت: ما اصلاً نتوانستیم موارد را مطرح کنیم. پاسخ دادم دو ماه دیگر. با ناراحتی رفتند. یک ساعت بعد آقای میرسلیم زنگ زد و واسطه شد که جلسهای امروز یا فردا بگذارم. پاسخ دادم تاریخ جلسه دو ماه بعد و جلسهای نگذاشتم.
آوردن دستگاههای حفار زوکور از بندرعباس
بعد از جلسه با فرانسویها به پادگان خلیج در خیابان پاسداران رفتم و با آقای رفیق دوست، که آن موقع مسئول تدارکات سپاه پاسداران بود، ملاقات کردم و شرح ماوقع را گفتم و درخواست کردم هفت دستگاه تریلی و کمرشکن تیتان که تانکبر هستند با 20 دست لباس سپاه و تعداد 20 عدد کلاشنیکف برای مدت چند روز به من بدهند تا این دستگاههای حفار زوکور را از بندرعباس به تهران بیاورم و مونتاژ و راهاندازی کنم و پوزه آقای بوگارد و فرانسویها را به خاک بمالم. آقای رفیق دوست گفت: من بار را برایت حمل میکنم، ولی خودت نمایندههای مطلع و عملیاتی به بندرعباس بفرست که کالا را از گمرک ترخیص کنند. از همانجا هماهنگ کردم که محمدرضا فرهادی، سرهنگ حریه، تیمسار هاشمیان و بهرام صوفی به بندرعباس بروند. مجوز آقای میرحسین موسوی را نیز برای تقسیط بدهی گمرکی و انبارداری که برای هر دستگاه حدود هشت میلیون تومان میشد، گرفتم و آقای رفیق دوست هفت دستگاه کمرشکن تیتان را به بندرعباس فرستاد و همه روابط خودم را با استاندار و گمرکات پلیس راه به کار گرفتم. یک دستگاه بولدوزر و یک دستگاه لودر و یک دستگاه بیل مکانیکی هم از بندرعباس اجاره کرده و با تریلر معمولی جلوی کاروان فرستادم تا از کنار پلهایی که ضعیف هستند و بار محوری را احتمالاً تحمل نکنند مسیر موقت انحرافی باز کنند و دستگاههای حفار زوکور را به تهران بیاورند. انبارداری و گمرک هماهنگ شد ولی فرمانده پلیس راه میگفت این بار ممکن است چند تا از پلها را در مسیر تخریب کند. نمایندگان اعزامی از طرف من به ایشان گفته بودند این دستگاهها با تغییراتی آشیانه موشک اندازها و مهمات را میسازند و تو با این کار ناخواسته داری یک حرکت ضدانقلابی انجام میدهی، اگر موافقت نکنی و تریلرها و تیتانها را آزاد نکنی تا یکی دو ساعت دیگر با حکم بازداشت و دادگاه نظامی شدن مواجه خواهی شد. بنده خدا گفته بود: پس من میروم بیمارستان بستری میشوم تا سه روز و شفاهی میگویم برود اگر حادثهای پیش آمد از من حمایت کنید و خودتان گردن بگیرید. بچهها قبول کردند و ۴۸ ساعت بعد یک دستگاه وارد قورخانه شد و دستگاه دوم را به دردشت بردیم و تخلیه کردیم. به فرمانده پلیس راه اطلاع دادم بار به سلامت به تهران رسید و یک پل را که ضعیف بود با کنارگذر دور زدیم و الحمدلله خسارتی وارد نشد و مراتب را به آقای نخستوزیر و آقای رفیق دوست هم با تشکر اطلاع دادم.
استقرار دستگاه حفاری در قورخانه
آن موقع من هنوز معاون لجستیکی سازمان صنایعدفاع بودم و قورخانه در اختیار خودم بود. قورخانه، کارخانه اسلحهسازی قدیمیای بود که آلمانیها سولههای مستحکم بتنی و با اچپایل تیرآهن بالپهن در آن احداث کرده بودند. در یکی از سولهها ریش و سبیلهایی را که برای جشنهای ۲۵۰۰ساله وارد کرده بودند در یک قسمت نگه داشته بودند و در قسمت دیگر ماشینهای تراشقدیمی بود و ضایعات مختلفی از میز و صندلی تا قطعات یدکی قدیمی و تخته و الوار و میلگرد و لوله و نبشی و پیچ و مهره در تعدادی از سولهها در کارتنها یا صندوقهای چوبی وجود داشت. این اقلام را به مهماتسازی و پارچین منتقل کردم و از آقای حیدری که پیمانکار اجاره ماشینآلات سنگین بود خواستم که برای تخریب و تخلیه نخالهها و بردن شیروانی و آهن آلات و تیرهای چوبی سقف و در و پنجرهها اقدام کند بهگونهای که ظرف سههفته یک شفت به عرض ۳۷ متر و طول ۸۰ متر و عمق ۲۵ متر در محلی که دکتر گلپرور و آقای رحیمنژاد تعیین میکنند، خاکبرداری و احداث کند و حداکثر ظرف ۴۵ روز کل زمین قورخانه را بهجز سوله شمالی بدون ساختمان به من تحویل دهد و مبلغ 1.8 میلیون تومان هم به مترو بدهد. آقای حیدری گفت: اینقدر کامیون در تهران نیست. گفتم: کامیونهای شهرداری را که زبالهکش هستند در زمانی که کار نمیکنند یا شب تا صبح بهکار بگیرید. به آنها پول بدهید، ماشینهای دیگر را هم بسیج کنید. آقای حیدری قبول کرد و با بسیج بیل و لودر و بلدوزر و کامیون و کارگر شبانهروز ۸۰۰ تا۱۰۰۰ کامیون خاک، نخاله، آهن، چوب، در، پنجره، شیروانی، آجر و سنگ از قورخانه بارگیری و در سه گودی که شهرداری تهران در جنوب شهر تعیین کرده بود تخلیه میکردند. آقای محتشمیپور، وزیر کشور دو بار ساعات آخر شب که جلسه دولت تمام میشد از محل قورخانه بازدید میکرد و از جنبوجوش و نظم و تلاش جهادگونه لذت میبرد. یکبار هم آقای هاشمی رفسنجانی آمدند و حدود نیمساعت نظارهگر تلاشها و سیستم مدیریت و کنترل و نظم کار بودند.
مونتاژ دستگاه اول بااستفاده از تجربیاتی که در عرض یک ماه گذشته از مونتاژ دستگاه اول در محوطه روبهروی سالن ۳۷ گمرک نمایشگاه بینالمللی تهران بهدست آمده بود با مدیریت آقایان مهندس سیدمحمدعلوی، مهندس امراه رحیم نژاد، مهندس کریمیان، ایرج اسکندری، مجید داوودی، محمدرضا فرهادی، بهرام صوفی، آقای سبو از برادران ارمنی، مهندس نادر استواری و مهندس حاجیانی در عرض سه هفته حدود ۹۰درصد انجام شد. در این مدت آقای هاشمی رفسنجانی و آقای میرحسین موسوی و آقای محتشمی پور و تعدادی از وزرا از کار که به صورت شبانهروزی انجام میشد، بازدید کردند. آقای شاکری جرثقیلها را تأمین کرد و آقای حیدری ماشینآلات سنگین را. حتی هزینههای خرید شلنگ هیدرولیک و ابزارها را نیز آقای شاکری داد که بعد از تأمین منابع پولی و مالی به او بپردازیم. در این مدت موفق شدیم و شفتی را زدیم که برای زدن آن ۳۷ متر در ۸۰ متر در عمق ۲۷ متر حفاری کردیم. اولین دستگاه را که آوردیم در آنجا مونتاژ کردیم. کله دستگاه و بیل و آن تسمه نقاله اصلی را مونتاژ کردیم. دو ماه تمام شد.
ملاقات دوم با بوگارد
دو ماه گذشت. خانم دولت تماس گرفت که فردا آقای بوگارد به تهران میآید و میخواهد یک جلسه حداقل دوساعته با جنابعالی بگذارد و مسائل را مطرح و توافق کنیم. شماره پرواز و ساعت ورود را گرفتم. من از آقای مهندس ترکان یک اتومبیل بنز تشریفات متعلق به سازمان صنایعدفاع را گرفتم و با راننده و فردی مسلط به زبان فرانسه به فرودگاه مهرآباد فرستادم که آقای بوگارد و یکی از مدیران ارشد شرکت سوفرتو را سوار کند و اتومبیل دوم هم خانم دولت و نفر دیگری را سوار کند و به هتل آزادی بروند. شب بود و قرار گذاشتیم این خودروها فردا ساعت نُه صبح ایشان را از هتل سوار کنند و به محلهایی که به رانندهها گفته بودم بیاورند. اول آنها را به نمایشگاه بینالمللی تهران بردند که یک دستگاه را روی خیابان آسفالته روبهروی سالن ۳۷ کاملاً مونتاژ کرده بودیم. تقریباً آقای بوگارد داشت سکته میکرد و مرتب میپرسید آیا ژاپنیها یا روسها به شما کمک کردهاند؟ پاسخ دادیم خیر خودمان دستگاه را مونتاژ کردهایم. حدود ۴۵ دقیقه اطراف دستگاه دور زدند و بازدید کردند و از نردبان فلزی بالا رفتند و هیدروموتورها و سیستم نصب سگمنتها را دیدند بعد سوار ماشینها شدند و از میدان امام خمینی از درِ شمال وارد سوله بزرگی شدند. ما آنها را از راهپله به طبقه دوم روبهروی پنجره هدایت کردیم. وقتی آقای بوگارد دید که همه ساختمانها و سولهها و کارخانجات قورخانه تخریب و تخلیه شده و یک زمین بزرگ بدون هیچ ساختمانی روبهرویش است، چشمانش را مالید و گفت: من خواب میبینم؟ بعد به طرف پنجره دوید و دید یک شفت بزرگ حفاری شده و یک دستگاه زوکور در حال مونتاژ نهایی است ناخودآگاه به طرف من آمد و مرا بغل کرد و فشار داد و گفت: تو هر کاری بگویی من انجام میدهم. من سهبار بلند اطرافیان را به زبان انگلیسی و فارسی شاهد گرفتم که آقای بوگارد گفت: هرچه من بخواهم انجام میدهد. بعد گفتم ما دستگاهها را مونتاژ کردهایم، ولی تجربه حفاری و تونلسازی با آن را نداریم من پنج نفر را به پاریس میفرستم تا دوهفته روی یک دستگاه زوکور که در حال احداث تونل برگشت آب نیروگاه اتمی به دریا در حال کار است، کار با آن را به این پنج نفر آموزش بدهید. آقای بوگارد گفت: ولی هماهنگی آنجا خیلی سخت است. آن دستگاه برای انرژی اتمی و منطقه ممنوعه است. خود ما را هم راه نمیدهند ما فقط از نظر فنی راهبری میکنیم. گفتم من بررسی کردم که شما در دنیا سه دستگاه طراحی کردهاید و شرکت زوکور اینترنشنال در امریکا آنها را ساخته است. یک دستگاه هم برای خودتان برای نیروگاه اتمیتان ساخته است. بعداً شرکت زئکور اینترنشنال امریکایی ورشکست شده است و به دادگاه لاهه رفته است. بابت هر دستگاه 6.5 میلیون دلار از آقای کازرونی، معاون وزارت کشور وقت ما، پول گرفته و بین سهامداران و سهامدار اصلی تقسیم کرده است. طراح اصلی فوت کرده و اصلاً این شرکت زوکور اینترنشنال جمع شده است؛ بنابراین ما اگر غیر از آن دستگاه جای دیگر بخواهیم برویم بلد نیستیم. شما هم قول دادهاید. اگر مردی و قول دادی برویم بنشینیم و مذاکرات را ادامه بدهیم و اگر نامردی از همینجا به فرودگاه برگرد و برو. ما با نامردها که نمیتوانیم کار کنیم. شما تواناتر از این هستی که نتوانی پنج نفر کارآموز را روی دستگاهی که متعلق به شماست ببری و نحوه بهرهبرداری را به آنها آموزش بدهی. او را در وضعیتی قرار دادم که مجبور شد قبول کند. بعد برای ناهار رفتیم و گفتم: جلسه بعدی پس از بازگشت این پنج نفر از فرانسه است و اگر خوب عمل کنید مذاکرات به سمتی خواهد رفت که بتوانیم با هم براساس فرمول برد ـ برد کار کنیم. جلسه بعدی روز پس از بازگشت تیم پنج نفره اعزامی از ایران خواهد بود که شما تاریخ آن را تعیین میکنید.
آموزش مهندسان ایرانی در فرانسه
بلافاصله پاسپورتهای آقایان دکتر علی شیبانی، که به زبان فرانسه مسلط بود، آقای مهندس کریمیان، آقای محمدرضا فرهادی، آقای سبو و آقای سیدحمید موسوی را آماده کردیم. یک روز بعد هم ویزاها حاضر شد و هفته بعد این تیم پس از آموزشهایی که دیده بودند- که ما دنبال چه چیزهایی هستیم- به پاریس رفتند. در مدت دو هفته و عملاً پنج روز به آنها اجازه دادند که وارد تونل شوند و دستگاه حفار زوکور را در حین کار ببینند و از کارخانه سگمنتسازی و قالبها بازدید کنند. حدود چند ساعت هم اجازه دادند که آقای مهندس کریمیان و آقای سبو و آقای فرهادی دو عدد سگمنت را نصب کنند. هیأت برگشت و اطلاعات ذی قیمتی را با خود آورد. ما تانکها را بسته بودیم، ولی نمیدانستیم چگونه با آنها کار کنیم و حرکتهای رو به بالا و چپ و راست را با دقت پیش ببریم. حتی سگمنتسازی و تولرانسها و نحوه اتصالات را نمیدانستیم. تعدادی از جکها را هم اشتباه بسته بودیم. با این مأموریت ما تکنولوژی تونلسازی با زوکور را یاد گرفتیم. دستگاه آنها 6.8 متر قطر داشت و دستگاههای ما ۹ متر قطر و فقط شرکت زوکور اینترنشنال امریکا در دنیا این سه دستگاه را با قطر ۹ متر برای خاک نرم و ریزشی ساخته بود، ولی به علت تأخیر در دریافت بهای دستگاهها از ایران، که به علت حادثه گروگانگیری و شروع جنگ تحمیلی موضوع به دادگاه کشیده شده بود، شرکت زوکور ورشکست و جمع شده بود. این تنها راهی بود که خداوند متعال جلوی پای ما گذاشت و ما یاد گرفتیم و با این دستگاهها حدود ۱۲ کیلومتر تونل در تهران ساختیم. بعد دستگاه را اصلاح و تعمیر کردیم و 8 کیلومتر دیگر تونل ساختیم. ما حدود ۲۰ کیلومتر تونل را با این دستگاه و به برکت آن یک هفته آموزش مهندسان ایرانی در فرانسه حفر کردیم و هیچ امتیازی هم به فرانسویها ندادیم.
دیدار با یکی از مدیران شرکت آلمانی
یکی از مدیران ارشد شرکت آلمانی فیلیپ هولدزمن با وقت قبلی به دفتر من آمد و ضمن معرفی شرکت فیلیپ هولدزمن آمادگی خود را برای همکاری در طرح احداث متروی تهران اعلام کرد. من گفتم: شرکت شما را نمیشناسم. اگر شما برنامهریزی کنید که ظرف مدت سه روز از ساعت 6 صبح تا 12 شب بتوانیم از کارگاههای در حال ساخت تونل و ایستگاه مترو و ساختمان های بلندمرتبهای که در کشور آلمان در حال احداث دارید، بازدید کنیم، فرصت کافی برای مذاکره و رسیدن به توافق استراتژیک برای همکاری در قیاس با پیشنهادهای فرانسویها به وجود میآید. آنها پاسپورتهای من و آقای مهندس منوچهر لطفی و مهندس تاجبخش را گرفتند و ظرف دو روز ویزا را آماده کردند و برنامه پیشنهادی را فرستادند و هفته بعد ما در فرانکفورت بودیم. بعد از یک جلسه در دفتر مدیرعامل و با حضور تعدادی از اعضای هیأت مدیره و آشنا شدن با سوابق و پروژهها و طرحها و تکنولوژیهای شرکت فیلیپ هولدزمن بازدید از متروی در حال احداث را شروع کردیم و ظرف مدت 3 روز با استفاده از هلیکوپتر و اتومبیل تمام تونلها، ایستگاهها و سازههای زیرزمینی در حال ساخت را در شهرها و مناطق مختلف آلمان برای مترو - راهآهن و راهآهن سریعالسیر بازدید کردیم. شروع کار ساعت 6 صبح و خاتمه و رسیدن به هتل در نزدیک ترین فاصله به آخرین کارگاه بازدید شده ساعت ۲۳ بود. در طول این بازدیدها مسائل بسیار مهمی را یاد گرفتیم و سؤالات زیادی پرسیدیم و پاسخ گرفتیم و فقط 10 دقیقه زودتر از ساعت پایان برنامه به فرودگاه فرانکفورت برگشته و عازم تهران شدیم. تعداد زیادی عکس از جزئیات فنی و تخصصی و عملیاتی و اجرایی گرفتیم و سطح اطلاعات، دانش و آگاهی و تجربیات ما به اندازه سه سال بلکه بیشتر افزایش یافت. با استانداردها و نحوه سازماندهی و مدیریت فنی و مهندسی و عملیات اجرایی و نحوه نظارت و مباحث HSE و آموزش و کنترل کیفیت و لجستیکی و استفاده از چندین تکنولوژی برای وضعیتهای متغیر و متنوع و پیچیده زمینشناسی، ژئوتکنیک و تغییرات شیمیایی و فیزیکی زمین در مسیرهای تونلهای طویل و با ابعاد مختلف آن آشنا شدیم.
طراحی نقشه خطوط مترو
در سال ۱۳۶۵ پس از طراحی سیستم لازم بود اولویتها را مشخص کرده و با اهداف روشنی کار را شروع کنیم. من فکر کردم تهران ممکن است روزی بیش از ۲۰ میلیون نفر جمعیت پیدا کند. شمال تهران و شرق تهران کوه است و جنوب تهران به سمت کویر و دریاچه نمک میرود پس تنها خروجی سرریز جمعیتی تهران به سمت غرب یعنی کرج - مهرشهر ـ آبیک و قزوین است. پس طراحی را به این صورت در نظر گرفتم که از تجریش تا بهشت زهرا و از دردشت تهرانپارس تا قزوین را به هم وصل کنیم و با اجرای این دو خط متقاطع آنها در میدان قورخانه (میدان امام خمینی) از روی هم عبور میکنند. سپس سایر خطوط را به گونهای طراحی کنیم که تعدادی لوپ درست شود که اتوبوسها مردم را به ایستگاههای مترو برسانند و تونلها و خطوط مترو بهصورت شریانی جمعیت را در مسیرهای اصلی تا ایستگاههایی که در فاصله کوتاهی از آنها ایستگاههای اتوبوس وجود دارد، جا به جا کنند و بعد تاکسیرانی را ساماندهی کنیم که مردم را به یک ایستگاه اتوبوس یا مترو رسانده یا از آن جاها سوار کنند.
لذا تصمیم گرفتیم مسیر تهران - کرج تا قزوین را برای سرعت ۳۰۰ کیلومتر در ساعت از نظر شعاع قوس و شیب و زیرسازی انجام دهیم تا مثلاً کسی که در قزوین ساکن است بتواند ظرف ۲۰ الی ۲۵ دقیقه وسط تهران در میدان قورخانه باشد و بعد به هر سمتی خواست برود. بعد فکر کردم اگر این موضوع را مطرح کنیم بایستی وزارت مسکن و شهرسازی و راه و ترابری ، استانداری ، نمایندگان مجلس و تعداد زیادی از ذینفعان نظر بدهند و کار دچار مشکل میشود؛ لذا بیسر و صدا در طراحی این کار را انجام دادیم. فقط من و آقای دکتر کباری، مهندس ترابزاده، مهندس کلانتری، مهندس عارفی و مهندس نادر نوری میدانستیم چه کار میکنیم. در شرح خدمات طراحی، تمامی ایستگاههای مسیر تهران تا مهرشهر را هم به گونهای طراحی کرده و ساختیم که امکان حرکت قطارهای سریعالسیر با سرعت ۳۰۰ کیلومتر در ساعت از وسط ایستگاهها وجود داشته باشد و با خریداری و نصب سوزنها و سیستمهای کنترل از همین مسیرها قطارهایی که در همه ایستگاههای مسیر بتوانند توقف کرده و مسافرها را پیاده یا سوار کنند نیز وجود داشته باشد. بر این اساس، سیستم را طراحی و ساختیم و برای اولین بار برای مسیری که فقط تا مهرشهر باید رفت و آمد کنند قطارهای دوطبقه را با کمک شرکت نورینکوی چین ساختیم و راهاندازی کردیم. طرح بلندمدتی که در ذهن داشتم ادامه خط راهآهن سریعالسیر برقی از تهران به مشهد، اصفهان و قزوین بود تا موجب کاهش بار سفرهای هوایی و جادهای شده و افزایش رفاه برای مردم حاصل شود. پیگیریهای مستقیم و غیرمستقیم زیادی در این باره انجام شده که ماحصل آن راهآهن سریعالسیر برقی در حال ساخت تهران ـ قم ـ اصفهان و راهآهن سریعالسیر برقی تهران - مشهد با سرعت ۴۳۰ کیلومتر در ساعت است که شرکت CITIC چین در حد توافقنامه با سازمان اقتصادی آستان قدس رضوی پیش برده و با یک اراده سیاسی و سرمایهگذاری مشترک قابل اجراست.
بــــرش
هماهنگی برای انتقال دستگاههای حفاری مترو
بعد از جلسه با فرانسویها به پادگان خلیج در خیابان پاسداران رفتم و با آقای رفیق دوست، که آن موقع مسئول تدارکات سپاه پاسداران بود، ملاقات کردم و شرح ماوقع را گفتم و درخواست کردم هفت دستگاه تریلی و کمرشکن تیتان که تانکبر هستند با 20 دست لباس سپاه و تعداد 20 عدد کلاشنیکف برای مدت چند روز به من بدهند تا این دستگاههای حفار زوکور را از بندرعباس به تهران بیاورم و مونتاژ و راهاندازی کنم و پوزه آقای بوگارد و فرانسویها را به خاک بمالم. آقای رفیق دوست گفت: من بار را برایت حمل میکنم، ولی خودت نمایندههای مطلع و عملیاتی به بندرعباس بفرست که کالا را از گمرک ترخیص کنند. از همانجا هماهنگ کردم که محمدرضا فرهادی، سرهنگ حریه، تیمسار هاشمیان و بهرام صوفی به بندرعباس بروند. مجوز آقای میرحسین موسوی را نیز برای تقسیط بدهی گمرکی و انبارداری که برای هر دستگاه حدود هشت میلیون تومان میشد، گرفتم و آقای رفیق دوست هفت دستگاه کمرشکن تیتان را به بندرعباس فرستاد و همه روابط خودم را با استاندار و گمرکات پلیس راه به کار گرفتم. یک دستگاه بولدوزر و یک دستگاه لودر و یک دستگاه بیل مکانیکی هم از بندرعباس اجاره کرده و با تریلر معمولی جلوی کاروان فرستادم تا از کنار پلهایی که ضعیف هستند و بار محوری را احتمالاً تحمل نکنند مسیر موقت انحرافی باز کنند و دستگاههای حفار زوکور را به تهران بیاورند.
بــــرش
هماهنگی برای اعزام 5 کارآموز به فرانسه
آقای بوگارد گفت: ولی هماهنگی آنجا خیلی سخت است. آن دستگاه برای انرژی اتمی و منطقه ممنوعه است. خود ما را هم راه نمیدهند ما فقط از نظر فنی راهبری میکنیم. گفتم من بررسی کردم که شما در دنیا سه دستگاه طراحی کردهاید و شرکت زوکوراینترنشنال در امریکا آنها را ساخته است. یک دستگاه هم برای خودتان برای نیروگاه اتمیتان ساخته است. بعداً شرکت زئکور اینترنشنال امریکایی ورشکست شده است و به دادگاه لاهه رفته است. بابت هر دستگاه 6.5 میلیون دلار از آقای کازرونی، معاون وزارت کشور وقت ما، پول گرفته و بین سهامداران و سهامدار اصلی تقسیم کرده است. طراح اصلی فوت کرده و اصلاً این شرکت زوکوراینترنشنال جمع شده است؛ بنابراین ما اگر غیراز آن دستگاه جای دیگر بخواهیم برویم بلد نیستیم. شما هم قول دادهاید. اگر مردی و قول دادی برویم بنشینیم و مذاکرات را ادامه بدهیم و اگر نامردی از همینجا به فرودگاه برگرد و برو. ما با نامردها که نمیتوانیم کار کنیم. شما تواناتر از این هستی که نتوانی پنج نفر کارآموز را روی دستگاهی که متعلق به شماست ببری و نحوه بهرهبرداری را به آنها آموزش بدهی. او را در وضعیتی قرار دادم که مجبور شد قبول کند.