بهزاد نبوی مخالف ساخت مترو بود
وقتی کار مترو را شروع کردیم آقای بهزاد نبوی من را دیدند و گفتند که چه کارداری میکنی؟ یک جنازه را روی کولت گذاشتی و راه افتادی، دارید وقت تلف میکنید
اصغر ابراهیمی اصل در جلد نخست کتاب «سالهای بی حصار» خاطرات گوناگونی را از دوران کودکی و تحصیل خود در ایران و امریکا بیان کرد. سپس وی به دوران انقلاب اسلامی و مسئولیتهای مختلف خود از فرمانداری اهواز تا استانداری ایلام و آذربایجان غربی پرداخت و مسائلی را درباره جنگ تحمیلی مطرح کرد. ابراهیمی اصل در شمارههای اخیر به مدیرعاملی مترو تهران و فراهم شدن مقدمات ساخت مترو اشاره و عنوان کرد که مترو تهران با چه چالشهایی مواجه بود و در نهایت کار ساخت آن شروع شد.
تهیه میلگرد در سفر به ترکیه
در سفری که برای اجلاس مشترک بین ایران و ترکیه به آنکارا رفته بودیم، من هم همراه هیأت جمهوری اسلامی ایران بودم. ریاست هیأت ایرانی به عهده آقای مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، بود و آقایان مجید قاسمی، بهزاد نبوی، دکتر ولایتی، تعدادی از وزرا و تعدادی از مدیران عامل مراکز تهیه و توزیع کالاها نیز همراه هیأت بودند. روز اول من با مدیرعامل یکی از کارخانجات فولاد و تولید میلگرد و تیرآهن و مقاطع فلزی مذاکره کردم و گفتم فعلاً ۳۰ هزار تن میلگرد آجدار گرید 60 یا معادل A3 روسی، از نمره 10 تا 32 میخواهم. تا ۲۰۰ هزار تن هم خرید خواهم کرد مشروط به اینکه کیفیت و قیمت و شرایط تحویل و پرداخت مورد قبول باشد. به هیچ وجه کمیسیون نمیخواهم و اجازه هم نمیدهم که به کسی کمیسیون بدهید؛ لذا پایینترین نرخ را بدهید و اگر قبول کردم، ظرف 2 هفته گشایش اعتبار می کنم. مدیرعامل کارخانه فولاد گفت: در این شرایط اگر بتوانید تا سه ماه هم گشایش اعتبار انجام دهید خوب است. من گفتم ظرف 2 هفته LC را باز میکنم و شما به فوریت با کشتی بار را طبق این لیست به بندرعباس بفرستید. قرارداد را بر مبنای تنی 305 دلار تحویل بندرعباس بستم و شب به اتاق آقای نخست وزیر رفتم و ماجرا را گفتم و تأیید کتبی و دستور ایشان را خطاب به آقای مجید قاسمی، رئیس کل بانک مرکزی گرفتم. همان شب با آقای مجید قاسمی رئیس بانک مرکزی هم حضوری صحبت کردم و دستور کتبی ایشان را نیز گرفته و صبح به تهران فاکس کردم و نفراتی را برای پیگیری در وزارت بازرگانی برای ثبت سفارش و پیگیری کار در بانک مرکزی تعیین کردم و آنها با جدیت کار را دنبال کردند و ظرف مدت یک هفته اعتبار اسنادی (LC) باز شد و 40 روز بعد کشتی ۳۰ هزار تن میلگردهای آجدار را در بندرعباس تخلیه کرد.
وقتی خبر این کار را به آقای نخست وزیر دادم، ایشان پرسیدند میلگردها در بندرعباس تنی چند شد؟ گفتم: تنی 305 دلار آن هم میلگرد آجدار گرید 60 امریکا یا A3 روسی که از میلگردهای A2 که در ساخت و سازهای روی زمین و متعارف مصرف دارد، گرانتر است. ایشان گفتند: مرکز تهیه وتوزیع فلزات دومیلیون تن میلگرد A2 و A3 از ترکیه در همین سفر خریدهاند تنی 345 دلار. من گفتم: من کمیسیون نگرفتم و اجازه ندادم به کسی کمیسیون بدهند. آقای نخست وزیر با وزیر اطلاعات و وزیر بازرگانی و حراست جلسه گذاشتند و جمعبندی جلسه به دستگیری مدیرعامل و تعدادی از اعضای هیأت مدیره و مدیران مرکز تهیه و توزیع فلزات و عودت کمیسیونهای اخذ شده یا تعهدشده منجر شد.
وزیر واقعی
یک روز آقای مهندس کازرونی، وزیر مسکن و شهرسازی، بدون هیچ اطلاع قبلی به دفتر من در خیابان میرعماد آمد و گفت: من امروز فهمیدم که تو وزیر واقعی مسکن و شهرسازی هستی و ما سرکار هستیم. من گفتم: خواهش میکنم آقای مهندس این چه حرفی است که میزنید. ایشان گفت: من امروز متوجه شدم خطوط 1 و 2 و 3 و 4 مترو خط تهران - کرج -مهرشهر - هشتگرد تا آبیک و قزوین و محل ایستگاهها معماری و شهرسازی آینده تهران و کرج و قزوین و شهرری و ورامین و حومه را تعیین میکند و تو عملاً چراغ خاموش این آیندهای که در ذهنت طراحی کردی، زیرزمین ساختهای و ما در شورای عالی مسکن و شهرسازی یا در شهرداری و سازمان ترافیک باید دنبال تو بدویم. ضمن اینکه خیلی شفاف بگویم در این کار بزرگ اصلاً ما نقش نداشتهایم، اما میخواهم بفهمم که برنامه شما چیست و در حد توان نیز با هماهنگی، اصول کار را پیش ببریم.
همان روز جلسهای دوساعته داشتیم و من مبانی و مفروضات طراحی و اولویتبندی استراتژیها، اهداف، تاکتیکها و تکنیکها را توضیح دادم و به سؤالات آقای مهندس کازرونی نیز پاسخ دادم. از آن روز رفاقت قبلی ما به صمیمیت و محبت بیشتری تبدیل شد و ایشان از من برای اظهارنظر روی طرحهای جامع معماری و شهرسازی شهر تهران و شهرهای مهم نظرخواهی میکرد و در برخی از جلسات ارائه توسط مشاوران و مهندسان مشاور طراح، از من هم دعوت میکرد. البته آقای کازرونی نامهای به آقای نخست وزیر نوشته بود که کار باید از خارج از تهران شروع شود و انجام کار از داخل شهر ممکن نیست و آقای نخست وزیر هم دستور داده بود که وزیر کشور جلسه مجمع عمومی بگذارند و این نامه آنجا مطرح و تصمیمگیری شود، اما ما برخلاف آن نظریه چون هدف پناهگاهی داشتیم، کار را از داخل شهر شروع کردیم. این موضوع در جلسه ای که به اتفاق فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا در دفتر آقای مهندس عباس آخوندی وزیر راه و مسکن برای پیگیری مسائل فی مابین وزارت راه و مسکن و شهرسازی و قرارگاه خاتم الانبیا برگزار شد نیز رخ داد. بحث راه آهن سریع السیر برقی اصفهان - قم تهران مطرح شد و اینکه اگر سرعت را از ۳۰۰ کیلومتر در ساعت به ۲۰۰ کیلومتر در ساعت تقلیل دهند، هزینهها در زمان اجرا چه خواهد شد. من توضیح دادم که من مسیر تهران - کرج - مهرشهر - هشتگرد - آبیک قزوین را در سال ۱۳۶۶ بر مبنای سرعت 300 کیلومتر در ساعت طراحی و از تهران تا مهرشهر را نیز ساختهام. مسیر تهران مشهد را نیز با شرکت CITIC برای سرعت 430 کیلومتر در ساعت، مثل قطار سریع السیر پکن - شانگهای که هزار کیلومتر مسیر را با سرعت ظرف سه سال ساختهاند، مذاکره و تفاهمنامه اولیه را با آستان قدس رضوی و این شرکت امضا کرده ایم؛ لذا پیشنهاد و توصیه قوی میکنم سرعت تهران- قم - اصفهان را همان 300 کیلومتر در ساعت نگه داریم، چون در هزینه و زمانبندی اجرا تأثیر زیادی ندارد. ولی اگر راهآهن سریعالسیری که از قم میآید، از نزدیکی فرودگاه امام خمینی درون تونلی با گابری مناسب برود، بدون نیاز به کاهش سرعت، با همان سرعت بین 250 تا 300 کیلومتر وارد تهران شده و عملاً از زیر زمین به راهآهن سریعالسیر تهران مشهد - تهران - قزوین وصل میشود و عملاً استانهای تهران البرز، قزوین ، قم، سمنان، گلستان و خراسان را به هم وصل میکند و با کاهش جدی نیاز به حمل و نقل هوایی و جادهای و سرعت و ایمنی تردد بین مشهد - تهران - اصفهان - قزوین و ایستگاههایی که در مسیر، در شهرها طراحی و احداث خواهند شد، تحولی جدی و اساسی در حمل و نقل کشور رقم خواهد خورد.
آقای مهندس آخوندی پرسید: چه موقع مسیر تهران تا قزوین را با این شعاع قوس و شیب برای سرعت 300 کیلومتر در ساعت طراحی کردی؟ گفتم: سال 1366. آقای آخوندی گفت: حالا فهمیدم ما سر کار هستیم و تو در واقع برنامه توسعه حمل و نقل ریلی را نوشتهای و اجرا کردهای و داری دنبال میکنی. پاسخ دادم: سرعت 300 کیلومتر در ساعت سرعت سی سال پیش بود، امروز سرعت حرکت با چرخ روی ریل 616 کیلومتر در ساعت است و تکنولوژی برای حرکت از تونلها با سرعت 1500 کیلومتر در ساعت در مرحله پایلوت و اقتصادی شدن است. ما اگر امروز با اراده جدی سیاسی و اجرایی، مسیر تهران به مشهد را با سرعت 430 کیلومتر در ساعت شروع کنیم و ظرف حداکثر چهار سال آن را تمام کنیم از نظر ملی کار بزرگ و ارزشمندی است، ولی این سرعت مربوط به 10 سال گذشته است و تا بسازیم، سرعت حرکت قطارها با حفظ ایمنی و راحتی و قیمتها مرز 600 کیلومتر در ساعت را پشت سر خواهند گذاشت.
زنده به گور
وقتی کار مترو را شروع کردیم آقای بهزاد نبوی من را دیدند و گفتند که چه کار داری میکنی؟ یک جنازه را روی کولت گذاشتی و راه افتادی. مرتب میگویی مترو، مترو. من عرض کردم که این جنازه را وقتی من از قبر درآوردم، دیدم زنده است. زنده به گورش کرده بودند، نمرده بود. پروژهای که 2300 متر از تونلهایش را ساخته بودند و این همه نیاز به آن بوده، تصمیم گرفته بودند اجرا نکنیم، درباره این مسأله شما بد تصمیم گرفتید و آن را متوقف کردید و کشور چهار پنج سال متضرر شد. برای اطلاع شما میگویم آن 2300 متر تونل فاضلاب خیابان میرداماد و فاضلاب خیابانی را که از شمال شهر میآمده در تونل انداخته بودند و در حدود 1600 متر از تونل تا ارتفاع چهار پنج متر فاضلاب در آن جمع شده بود. طوری که وقتی میخواستید از نزدیک جهان کودک به پایین بروید، بعد از کمی که میرفتید دیگر آب بود و نمیشد رفت. ما برای شروع کار مجبور شدیم در حدود دو هفته آب و لجن و فاضلاب را پمپاژ کنیم و داخل قناتی در مصلای تهران بیندازیم و از طریق قنات آب را تخلیه کنیم تا بتوانیم از داخل تونل به انتهای کار برویم. بهزاد نبوی گفت: دارید وقت تلف میکنید.
روشهای تأمین منابع مالی مترو
شرکت راهآهن شهری تهران و حومه (مترو) و پروژه احداث مترو تهران و حومه ردیف ریالی و ارزی نداشت و در بودجه شهرداری تهران هم ردیف یا محلی برای آن دیده نشده بود. این وضعیت طی بیش از یازده سال خدمتگزاری من به عنوان رئیس هیأت مدیره و مدیرعامل شرکت راهآهن شهری تهران و حومه نیز ادامه یافت و عملاً ما از بودجههای جاری و عمرانی دولت یا شهرداری محروم بودیم و استفاده نکردیم؛ بنابراین بایستی دنبال سازکارهای دیگری میرفتیم. بدین منظور با بانک مرکزی و بانک تجارت، ملت، ملی، سپه و صادرات جلسات مفصلی گذاشتیم. به دلایل مختلفی از جمله اطمینان نداشتن به توان داخل کشور، زیانده بودن خطوط مترو در کشورهای دیگر، حجم بالای نقدینگی مورد نیاز و در بطن قضیه بیباوری و بیاعتمادی به عقود اسلامی و قانون بانکداری اسلامی و شرایط بینالمللی، قیمتهای پایین نفت، کاهش جدی درآمدهای دولت و نبودن اجماع برای شروع کار به این بزرگی در شهر تهران و همچنین کمبود نقدینگی که مشکلاتی را برای جبههها و کشور به وجود آورده بود، این جلسات به نتیجه نمیرسید و تصمیمگیری انجام نمیشد تا اینکه نامهای برای آقای هاشمیرفسنجانی نوشتم و گفتم: آقای خلیلیآذر که مغز متفکر بانک مرکزی است با مترو مشکل ندارد. او و همکارانش با عقود اسلامی مشکل دارند، ولی حاضرند در یک سیستم ربوی با تضمین دولت یا دستور رئیس کل بانک مرکزی وام با بهره مشخص و زمان حداکثر سه ساله بدهند. آقای هاشمیرفسنجانی جلسهای با آقای مجید قاسمی، رئیس کل بانک مرکزی، و آقای دکتر نوربخش گذاشتند و پس از بحثهای مفصل قرار شد آقای مجید قاسمی به بانک تجارت و ملت نامهای بنویسد و ابلاغ کند که در قالب مشارکت مدنی با مبلغ کمی کار را شروع کنند. آقای مجید قاسمی یک نامه تاریخی نوشتند و من به اتفاق آقای جعفر افتخار، مدیرعامل بانک تجارت در دفتر آقای وطنی، مدیرعامل بانک ملت نماز مغرب و عشا را خواندیم و شروع به مذاکره و چانهزنی کردیم و متن اولین قرارداد تأمین مالی را تهیه و بعد از خواندن نماز صبح و استعانت از خداوند متعال آن را امضا کردیم و هر کدام یک نسخه گرفته و به محل کارمان برگشتیم.
به موجب این قرارداد ساختمان مرکزی شرکت راهآهن شهری تهرانوحومه (مترو) در خیابان میرعماد پلاک 37 و 2 کیلومتر تونل و دو ایستگاه در حد 55 درصد سفتکاری در تپههای عباسآباد و سه دستگاه حفار زوکور و 6 رام قطار حمل خاک و سگمنت به عنوان آورده مترو در نظر گرفته شد و توسط بانکها به میزان یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان ارزشگذاری و پذیرفته شد. همچنین قرار شد بانک تجارت و بانک ملت ظرف مدت سه سال جمعاً مبلغ 5 میلیارد تومان به مترو پرداخت کنند. پس از سه سال هم کارشناسان ارزیاب بانکها داراییهای حاصله را ارزیابی و نرخگذاری کنند و بانکها ۱۰ درصد سود مورد انتظار خود و اصل سهمالشرکه (5 میلیارد تومان) را از داراییهای ثابت و جاری مترو بردارند و مازاد آن را در مقابل یک سکه 10 ریالی به مترو هبه کنند، ولی اگر مترو این مبلغ را هزینه کرد اما کارشناسان و ارزیابان بانکها ارزش داراییهای ثابت و جاری را کمتر از 5 میلیارد تومان به اضافه 10 درصد سود مورد انتظار بانکها ارزیابی کردند، مابهالتفاوت را بانک مرکزی به استناد نامه آقای مجید قاسمی به بانکها بپردازند. پس از سه سال مبلغ 5 میلیارد تومان بانکها که به تونل و ماشینآلات و خریداری زمین و ساختمان تبدیل شده بود، با نظر بدبینانه کارشناسان بانکها 30.2 میلیارد تومان شد که 6.2 میلیارد تومان سهم بانکها و 24 میلیارد تومان سهم مترو شد.
در قرارداد بعدی، مبلغ معادل 24 میلیارد تومان به عنوان 35 درصد آورده مترو و65 درصد سهمالشرکه بانک تجارت، بانک ملت، بانک سپه و بانک ملی با عاملیت بانک تجارت و سود مورد انتظار 12 درصد منعقد شد. غیر از تونلها و ایستگاهها، اراضی و املاک و مستغلات، ماشینآلات، مراکز تجاری و پارکینگهای اطراف ایستگاهها یا در خود ایستگاهها و ساختمانهایی که احداث میشود، علاوه بر نامه آقای مجید قاسمی، در وثیقه بانکها قرار میگرفت. استراتژی مترو جلب اعتماد مدیران عامل و اعضای هیأت مدیره و کارشناسان ذیربط بانکها از طریق ارائه به موقع اسناد هزینه و گزارشهای پیشرفت کارها و دعوت از آنها برای بازدید از پیشرفت کارها بود تا این فرایند را بهرغم بوروکراسی و برخی از گرایشهای سیاسی و جناحی عملیاتی کند.
ساخت پروژههای بیرون از مترو
ما همزمان با ساخت مترو، کارهایی را نیز به صورت Fast Track Method انجام دادیم و دلیل عمدهاش این بود که احساس میکردم بچههای ما در تونلهای مترو دچار مشکلات روحی روانی میشدند. احساس میکردند بعد از پایان جنگ فراموش شدهاند و دیگر مسأله پناهگاه و جنگ و جهاد در تونلهای مترو مطرح نیست. موضوع استفاده از تونلها به عنوان پناهگاه هم منتفی شده بود. من برای اینکه تواناییهای این بچهها را نشان بدهم، پروژههایی را در بیرون میگرفتم؛ پروژههای بزرگی که مثلاً ساختمان 12 طبقه را در مدت 6 ماه بسازیم. از جمله برای بانک مرکزی یک ساختمان 10 طبقه را در هشت ماه ساختیم یا ساختمانی را برای آیت الله مصباح یزدی در قم برای پژوهشگاه امام خمینی(ره) ظرف مدت هشت ماه ساختیم که 22 هزار و 500 مترمربع بنا داشت. ساخت دانشکده الهیات یا مجتمعهای ورزشی، ساختمان بانک ملت در تقاطع خیابان فرصت و طالقانی و ساختمان مهدیه تهران از جمله دیگر کارهای ما بود. همچنین مسجدالنبی ولنجک، چند دانشکده، بیمارستان، پژوهشکده و مرکز مطالعات استراتژیک را ساختیم. خلاصه ساختمانهای متعددی را شروع کردیم. با این پروژهها نیروهای ما توانمندیها و قدرت خودشان را در روی زمین هم نشان میدادند و با این کار غرورشان ارضا میشد. ما توانستیم کارهای بزرگ مهندسی زیادی را انجام بدهیم و قابلیتهای بچهها را نه در زیر زمین، در تونلها و در آب و فاضلاب و لجن و در عمق 35 تا 45 متری، بلکه روی زمین هم نشان بدهیم. در این مدت حدود 10 هزار نفر سه شیفت کار میکردند و گاهی نیروهای شرکت به علت کارشکنیها و اخلالهایی که وجود داشت، حتی ممکن بود سه ماه حقوق نگیرند و قصد این بود که ما موفق نشویم. تمام موانع ممکن و محتمل را در پیش پای ما قرار میدادند اما خدا خواست و موفق شدیم.
میلگردهای یوگسلاوی
روزی آقای یوسفیان، رئیس دفترم وارد شد و گفت: یک آقای خارجی آمده و میخواهد شما را ببیند. گفتم: بگو بیاید داخل و برایش چای بیاورید. این آقا وارد شد و گفت: من ۳۰ هزار تن میلگرد از روسیه خریده بودم و قصد داشتم به یوگسلاوی ببرم، اما در کشورم جنگ شده و سولهها و کارگاه من بمباران و تخریب شده است. این میلگردها را به بندرانزلی آوردهام و میخواهم آنها را به شما بدهم. این هم برگ سبز و لیست میلگردهاست؛ چون یک غده در سرم دارم به آلمان میروم و آنجا قرار است عمل کنم اگر خوب شدم خودم میآیم، وگرنه این کپی پاسپورت همسرم است، او میآید و بهای میلگردها را به او بدهید. قیمت هم تنی 300 دلار که خریدهام و قرارداد و اسناد پرداخت به روسیه و هزینه حمل را هم دارم که ارائه میدهم. من لیست را چک کردم و دیدم دقیقاً همان تناژها و نیازهایی است که روز گذشته (جمعه) در جلسه با مدیران و مجریان طرحها جمعبندی کرده بودیم. به آن آقا گفتم: تشریف داشته باشید و به اتاق کوچک پشت اتاق کارم که محل نمازخانه و نگهداری اسناد مهم و سری بود رفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و قدری آرام گریه کردم. بعد آمدم و روی یک کاغذ A4 صورتجلسهای نوشتم و هر دو امضا کردیم و هر کدام یک نسخه برداشتیم و اسناد را گرفتم. همان شب جلسهای گذاشتیم و تیم اجرایی تعیین کردیم. مشکل اینجا بود که پول نداشتیم تا هزینههای گمرک و حمل تا تهران را بدهیم. با آقای سبزیان که یکی از پیمانکاران تأمین میلگرد بود، تماس گرفتم که حضوری ملاقاتی با هم داشته باشیم. حوالی ساعت 10 شب در ملاقاتی که داشتیم، با او توافق کردم که او هزینهها را بپردازد و به جای آن به او میلگرد بدهیم. تیم فردا صبح در بندر انزلی بود و از روز بعد تریلرهای میلگرد رسید و آنها را در دردشت و کارگاه 6 و در تپههای عباسآباد جنب ایستگاه جهان کودک تخلیه کردیم. مقداری از آن را هم به کارخانه سیمان خاش و راهآهن فروختیم و بدهکاریها را کم کردیم. بعد رئیس دفتر آقای افتخار به من زنگ زد که به دفتر مدیرعامل بانک تجارت بروم. وقتی رسیدم، او من را به اتاق کنفرانس جنب دفتر آقای افتخار برد و گفت: دیشب از وزارت اطلاعات آمدند و آقای افتخار را دستگیر کردند و بردند. او میگفت: شما نمیدانید من کی هستم. یکی از برادران اطلاعات گفت: اتفاقاً میدانیم تو یک آدم دزد هستی و او را با خفت بردند. قرار است امروز آقای خطیب بهعنوان مدیرعامل بیاید. ما کارها را آماده کردهایم، به محض آمدن ایشان اقساط معوقه را که آقای افتخار جلوی پرداختش را گرفته بود، میپردازیم. دو هفته بعد از آمدن آقای خطیب به عنوان مدیرعامل جدید بانک تجارت، مبالغ معوق را پرداختند و ما بدهیها را کلاً تسویه کردیم.
بازگشت مالک میلگردها
دو سال از این ماجرا گذشت. یک روز آقایی مراجعه کرد تا با من ملاقات کند. وقتی وارد شد، من او را شناختم. خودش بود؛ صاحب میلگردها. به علت شیمیدرمانی، قدری لاغر شده بود و موهای سرش هم ریخته بود. وقتی نشست، گفت: آقای ابراهیمی شما مرا میشناسید. گفتم: بله میشناسم. او گفت: ولی من خودم را نمیشناسم. من بعد از جلسه با شما به آلمان رفتم، تلفنی موضوع میلگردها را به همسرم گفتم و در بیمارستان بستری شدم. بعد از جراحی مغز به کما رفتم و حدود یک ماه است به هوش آمدهام. در سوابقی که داشتم، به صورتجلسه برخورد کردم اما حالا آمدهام تا ببینم چه کار کنیم. من گفتم: خدا را شکر که الان سالم هستی. خدا شما را فرستاد و مأموریت تو رساندن آن میلگردها به مترو بود. گفتم میوه و شیرینی آوردند و همزمان به آقای اکرامیفر، مدیرمالی گفتم که چک ارزی به مقدار مورد نظر آماده کنند. ما این مبلغ را با تأمین از محل درآمدهای ارزی ناشی از صادرات نفت کوره و قطران و سنگ به دست آورده بودیم و در آن مدت این مبلغ را دست نمیزدیم که به صاحب میلگردها یا همسرش بدهیم. حدود چهل دقیقه بعد آقای اکرامیفر که همه کارها را هماهنگ کرده بود با چک و کپی چک و نامۀ تأییدیه دریافت چک که تایپ شده بود، آمد و چک را تحویل دادم و او را بغل کردم و بوسیدم و او هم سند اعلام وصول چک را امضا کرد و تا دم در او را بدرقه کردم در حالی که به پهنای صورت گریه میکرد و مرتباً خدا را شاکر بود.
بــــرش
ساخت ایستگاههای سریعالسیر ریلی در کشور
توضیح دادم که مسیر تهران - کرج - مهرشهر - هشتگرد - آبیک قزوین را در سال ۱۳۶۶ بر مبنای سرعت 300 کیلومتر در ساعت طراحی و از تهران تا مهرشهر را نیز ساختهام. مسیر تهران مشهد را نیز با شرکت CITIC برای سرعت 430 کیلومتر در ساعت، مثل قطار سریع السیر پکن - شانگهای که هزار کیلومتر مسیر را با سرعت ظرف سه سال ساخته اند، مذاکره و تفاهمنامه ابتدایی را با آستان قدس رضوی و این شرکت امضا کردهایم؛ لذا پیشنهاد و توصیه قوی میکنم سرعت تهران - قم - اصفهان را همان 300 کیلومتر در ساعت نگه داریم، چون در هزینه و زمان بندی اجرا تأثیر زیادی ندارد. ولی اگر راهآهن سریعالسیری که از قم میآید، از نزدیکی فرودگاه امام خمینی(ره) درون تونلی با گابری مناسب برود، بدون نیاز به کاهش سرعت، با همان سرعت بین 250 تا 300 کیلومتر وارد تهران شده و عملاً از زیر زمین به راهآهن سریعالسیر تهران مشهد - تهران - قزوین وصل میشود و عملاً استانهای تهران البرز، قزوین، قم، سمنان، گلستان و خراسان را به هم وصل میکند و با کاهش جدی نیاز به حمل و نقل هوایی و جادهای و سرعت و ایمنی تردد بین مشهد - تهران - اصفهان - قزوین و ایستگاههایی که در مسیر، در شهرها طراحی و احداث خواهند شد، تحولی جدی و اساسی در حمل و نقل کشور رقم خواهد خورد.
بــــرش
دستگیری مدیران تهیه و توزیع فلزات
وقتی خبر این کار را به آقای نخست وزیر دادم، ایشان پرسیدند میلگردها در بندرعباس تنی چند شد؟ گفتم: تنی 305 دلار آن هم میلگرد آجدار گرید 60 امریکا یا A3 روسی که از میلگردهای A2 که در ساخت و سازهای روی زمین و متعارف مصرف دارد، گرانتر است. ایشان گفتند: مرکز تهیه وتوزیع فلزات دومیلیون تن میلگرد A2 و A3 از ترکیه در همین سفر خریدهاند تنی 345 دلار. گفتم: کمیسیون نگرفتم و اجازه ندادم به کسی کمیسیون بدهند. آقای نخست وزیر با وزیر اطلاعات و وزیر بازرگانی و حراست جلسه گذاشتند و جمعبندی جلسه به دستگیری مدیرعامل و تعدادی از اعضای هیأت مدیره و مدیران مرکز تهیه و توزیع فلزات و عودت کمیسیونهای اخذ شده یا تعهدشده منجر شد.
بــــرش
ملاقات با وزیر مسکن
یک روز آقای مهندس کازرونی، وزیر مسکن و شهرسازی، بدون هیچ اطلاع قبلی به دفتر من در خیابان میرعماد آمد و گفت: امروز فهمیدم که تو وزیر واقعی مسکن و شهرسازی هستی و ما سرکار هستیم. گفتم: خواهش میکنم آقای مهندس این چه حرفی است که میزنید. ایشان گفت: امروز متوجه شدم خطوط 1 و 2 و 3 و 4 مترو خط تهران - کرج -مهرشهر - هشتگرد تا آبیک و قزوین و محل ایستگاهها معماری و شهرسازی آینده تهران و کرج و قزوین و شهرری و ورامین و حومه را تعیین میکند و تو عملاً چراغ خاموش این آیندهای که در ذهنت طراحی کردی، زیرزمین ساختهای و ما در شورای عالی مسکن و شهرسازی یا در شهرداری و سازمان ترافیک باید دنبال تو بدویم. ضمن اینکه خیلی شفاف بگویم در این کار بزرگ اصلاً ما نقش نداشتهایم، اما میخواهم بفهمم که برنامه شما چیست و در حد توان نیز با هماهنگی، اصول کار را پیش ببریم.