ساخت و ساز جدید در سعدآباد
یکی از آقایان چینی که به نظر میرسید نسبت به بقیه ارشدیت دارد، به زبان فارسی گفت: آقایان و خانمهای چینی حاضر در این جلسه همگی دکترای زبان و ادبیات فارسی دارند و هر کدام حافظ اشعار تعدادی از شعرای فارسیزبان از زمان رودکی تاکنون هستند
اصغر ابراهیمی اصل در خاطرات خود در قالب جلد نخست کتاب سالهای بیحصار عنوان کرده که چگونه در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران، مدیریتهای کلان صورت میگرفت و کشور به چه نحو در زمان جنگ اداره شد. وی از دورههایی گفت که استاندار ایلام و آذربایجان غربی بود و سپس به مسائل مدیریتی خود در دوران صنعت نفت پرداخت. ابراهیمی اصل همچنین به دوره مدیریتی خود در مترو تهران اشاره کرد و بیان داشت که چگونه کار ساخت مترو در تهران آغاز و به سرانجام رسید. در شمارههای اخیر، وی برخی ساخت و سازهای غیر از مترو را نیز عنوان کرد که از جمله آن ساخت بیمارستانی برای کودکان در تهران بوده است.
احداث بیمارستان فوق تخصصی کودکان
یک روز آقای دکتر ولایتی تلفنی با من صحبت کرد و گفت: روز پنجشنبه صبح ساعت 6.5 صبح دفتر آقای رفیق دوست یک صبحانه کاری هست، شما هم تشریف بیاورید. من قبول کردم و صبح دفتر آقای رفیق دوست در ساختمان بنیاد مستضعفان بودم. آقای دکتر ولایتی، دکتر میلانی، دکتر کاشانی و چند نفر دیگر هم بودند که ظاهراً معاونان آقای رفیقدوست بودند. صبحانه مفصلی شامل کله پاچه، کره و پنیر، مربا، خامه، گردو، سنگک داغ، خرما و چای آوردند. مقداری تعارفات و بحثهای سیاسی انجام شد، بعد آقای دکتر ولایتی گفت: از زمان آقای دکتر قریب، که استاد همه ما بودند، ما یک بیمارستان فوق تخصصی کودکان و نوزادان داریم که در جنوب شرقی بیمارستان امام خمینی(ره) واقع شده است. با توجه به افزایش جمعیت و دسترسی راحت تر مردم از شهرهای مختلف به تهران، با کثرت مراجعات روبهرو شدهایم به گونهای که آشپزخانه و کتابخانه را هم به اتاق نگهداری از نوزادان مشکلدار تبدیل کردهایم که باید جراحی شوند و وضعیت بحرانی شده است. ما از آقای رفیقدوست میخواهیم خودشان و تعدادی از خیرین کمک کنند تا یک سوله در قسمتی از زمین پارکینگ بزنیم و قدری از این مشکل را حل کنیم. آقای رفیقدوست گفت: من از خودم بیست میلیون تومان کمک میکنم، ولی باید خیرین را جداگانه دعوت کنیم و آنها هم با همت عالی جلو بیایند. بعد آقای دکتر ولایتی گفتند: آقای مهندس ابراهیمی شما اگر با استفاده از ماشینآلات سنگین مترو خاکبرداری را انجام دهید که پارکینگ به زیرزمین برود و سقف بزنیم و بعد سوله را روی سقف پارکینگ احداث کنیم میشود با این بیست میلیون تومان کار را شروع کنیم و به تدریج از خیرین و اگر شد از دولت پول بگیریم و کار را انجام دهیم. گفتم: من یک پیشنهاد میدهم اگر آقای رفیقدوست بپذیرند من بدون اینکه از کسی پول بخواهم یک بیمارستان با حدود 20 هزار مترمربع مساحت در هفت یا هشت طبقه، بستگی به زمینی که در اختیارم قرار میدهید، میسازم که هم مشکل پارکینگ را حل کند هم مشکل فضای بیمارستانی و هم جا برای والدین نوزادان که در کنار خیابان در چادرها یا پیاده رو یا اتومبیلها نخوابند. همه توجهها به سمت من جلب شد. گفتند: پیشنهادت چیست؟ گفتم: یک قطعه زمین کشاورزی در منطقه جوانمرد قصاب هست که متعلق به شاهپورغلامرضا پهلوی و مادرش بوده و در طرح سوفرتو به عنوان پارکینگ و محل شستن واگنهای مترو تعیین شده و آگهی استملاک آن در سال 1356 داده شده و طبق مقررات امروز هکتاری ۱۲ هزار تومان طبق تعرفه قانونی و رسمی قیمتگذاری شده است. آقای رفیق دوست پرسید: مساحت این زمین چقدر است؟ من گفتم: ۲۴۵ هزار مترمربع، ولی بخشی محل تخلیه نخاله و زباله شده، بخشی محل معتادهاست و در قسمتی هم گل کلم و کاهو میکارند و متصرف دارد ولی من مشکل آنها را حل میکنم؛ چون زمین جایگزینی برای پارکینگ قطارهای خط یک مترو تهران که از تجریش تا شهرری و بهشت زهرا باید برود، نداریم. پیشنهاد من این است که ما هزینه بیمارستان را تقسیم بر مساحت این زمین میکنیم و نرخ هر مترمربع را با آقای رفیقدوست توافق میکنیم درنتیجه به جای هکتاری ۱۲ هزار تومان ممکن است زمین متری چهل تا پنجاه هزار تومان برآورد قیمت شود. آقای رفیقدوست گفت: قبول دارم. من بلافاصله موضوع را روی یک کاغذ A5 یعنی نصف کاغذ A4 که رو به روی هر کس گذاشته بودند نوشتم و آقای رفیقدوست در حاشیه نامه نوشتند: موافقت میشود. از فردا صبح ما زمین را تحویل گرفتیم و بعد از یک ماه براساس نتایج ژئوتکنیک خاکبرداری را آغاز کردیم و ظرف سه ماه مجوزها را گرفتیم و ۲۲ هزار مترمربع ساختمان را در هشت طبقه احداث کردیم که شامل سه طبقه پارکینگ و پنج طبقه بیمارستان، به اضافه اتاقهای بستر، هتلینگ مادران همراه و سالنهای جلسات و آموزشی بود و امروز بزرگترین مجتمع فوق تخصصی کودکان خاورمیانه است. بیش از 25 میلیون دلار هم تجهیزات فوق پیشرفته را دولت و خیرین خریداری و نصب کردند. در این بیمارستان مشکلات بارداری و نارساییهای کودکان آنان شناسایی و از بیماریهای احتمالی پیشگیری میشود.
طرح ساخت ساختمان در کاخ سعدآباد
در یکی از سفرها هنگام بازگشت از چین جناب آقای هاشمیرفسنجانی در ردیفهای جلو هواپیما نشسته بودند. آقای حجتالاسلام دعایی به من گفت: آقای هاشمی در فکر و خیلی پکر است، من بروم و چند تا جوک بگویم و ایشان را از این حال بیرون بیاورم. بعد از یک ربع آمد و گفت: نشد. حاج آقا با شما کار دارد. من رفتم و ایشان از جزئیات مذاکرات من با طرفهای چینی راجع به تأمین فاینانس برای خطوط مترو پرسیدند و من جواب دادم: الحمدلله سه تا MOU هم امضا کرده و در متن توافقنامه هم خیلی روشن و قوی همکاری در زمینه مترو آمده است. بعد حاج آقا فرمودند: مجموعه پذیرایی دولت و کاخها و سالنهای مذاکرات را دیدی؟ گفتم: خیلی عالی بود. ایشان فرمودند: بیا در کاخ سعدآباد یک مجموعه باکیفیت به سرعت بساز تا جلسه بعدی سران کشورهای اکو را به جای اینکه در هتل برگزار کنیم در کاخ سعدآباد برگزار کنیم. گفتم: اگر یکی از کاخهای قدیمی که ارزش میراثی نداشته باشد به ما بدهند پوسته بیرونی را نگه میداریم و داخل ساختمان را تخلیه کرده و به مقدار نیاز پایین رفته و انبار، آشپزخانه و اتاقهای مذاکرات کارشناسی را پایین میسازیم. در طبقه اول هم اتاقهای مذاکرات و سالن جلسات و در طبقه دوم هم یک سالن بزرگ برای پذیرایی حدود دویست نفر درست میکنیم. ایشان بشدت جذب این بحث شدند و نظرات خودشان را فرمودند و من یادداشت کردم. این صحبتها حدود یک ساعت طول کشید بعد که به صندلی خودم برگشتم، آقای دعایی پرسید: چرا اینقدر طول کشید؟ من به شوخی گفتم: من تعدادی جوک گفتم، ولی حاج آقا من را نصیحت کردند که در فضای کارهای جدی با جوک و شوخی فضا را عوض نکنم. با این پاسخ راجع به طرح پیشنهادی صحبت نکردم چون ترسیدم موضوع رسانهای و مطبوعاتی شده و مشکلساز شود. آقای دعایی هم آن زمان مدیر مسئول روزنامه اطلاعات بود. ما به تهران که رسیدیم، بعد از جلسه با آقای دکتر حبیبی و آقای دانیالی در یک صبحانه کاری قرار شد کاخ محمودرضا را به من تحویل بدهند. آقای شیرازی از میراث فرهنگی مخالف بود که ما نما و ابعاد کاخ را دست بزنیم، اما با انجام تغییراتی در داخل ساختمان موافقت کرد. ما ساختمان را مثل یک تخم مرغ فرض کردیم و از داخل مجموعه را تخریب و تخلیه کردیم و دیوارها و جداره را که دیوارهایی به ضخامت ۱۰۰ تا ۱۲۰ سانتیمتر بود، نگه داشتیم و خاکبرداری برای احداث ساختمان را تا عمق 11 متری انجام دادیم. بعد هم مجموعه خوبی را با سرعت و کیفیت احداث کردیم که شامل سالن 22 بهمن، سالنهای مذاکرات با هیأتهای خارجی در سطح رؤسای جمهور و نخستوزیرها و بعضاً وزرای خارجه، آشپزخانه، نمازخانه، اتاق شیلد برای مذاکرات محرمانه، اتاقهای جلسات برای هیأتها و سیستم تأسیسات بسیار پیشرفته که سروصدا و بوی طبخ غذا و شیرینی جات به سالنها و اتاقها وارد نشود و مجموعهای از کارهای معماری ایرانی اسلامی میشد. کل کار از دستور تا تحویل یازده ماه طول کشید، ولی اگر اجازه تخریب و احداث بنای جدیدی میدادند، کل کار در عرض چهار ماه قابل انجام بود.
بازسازی کاخ دادگستری
اواخر خرداد سال 1372 یک روز آقای غلامحسین واحدی، معاون وزیر دادگستری و حجتالاسلام صفدری، مدیرکل دادگستری استان تهران من را به دفتر آیتالله یزدی، رئیس قوه قضائیه دعوت و در آن جلسه مسأله ضرورت بازسازی کاخ دادگستری و احداث چند مجتمع قضایی را مطرح کردند و درخواست داشتند شرکت مترو این کار را انجام دهد. من اعلام کردم که ما میتوانیم، ولی باید مجوز مجمع عمومی یا موافقت وزیر کشور که ریاست مجمع عمومی را دارند گرفته و قبل از شروع کار به مترو ابلاغ شود. آیتالله یزدی گفتند: مجوز را میگیرند، ولی مشکلی که وجود دارد این است که ما نمیتوانیم کار دادگاهها و شعب مختلف را در کاخ دادگستری تعطیل کنیم، چون اگر مثلاً یک روز یک دادگاه تعطیل شود، نوبت بعدی رسیدگی به وضعیت متهمی که در زندان است و احتمال دارد بیگناه باشد چهار ماه بعد است. یعنی فردی به علت تعمیراتی که ضروری است باید بدون گناه چهار ماه در زندان و در حالت بلاتکلیفی بماند. گفتم: شما روزهای پنجشنبه بعدازظهر چند اتاق را به ما تحویل بدهید که با حضور عوامل حراست و فنی شما پروندهها و مدارک موجود در کمدها و قفسههای اتاق رئیس دفتر و قاضی را به طور دقیق، منظم و سریع تخلیه کنیم و در یک قسمت مناسب که جلوی دست و پای ما را نگیرد بگذاریم. ما مصالح ساختمانی را برای کل ساختمان به تأیید نمایندگان فنی شما میرسانیم و یک جا تدارک و در قورخانه نگهداری میکنیم. به اندازه مورد نیاز مثلاً برای چهار یا پنج اتاق میآوریم و نسبت به نقاشی، اصلاح سیستم گرمایش و سرمایش، نصب سرامیک به جای کاشیهای فرسوده، تعویض رادیاتورها، کلید و پریزها و رنگ و خشک کردن اتاق با استفاده از نورافکنهای بسیار و چیدن میز، صندلی و مدارک و پروندهها سر جای اصلی خود به همان ترتیبی که بودند، اقدام میکنیم. اگر شما از این روش کار راضی بودید هر روز از ساعت 16 تعدادی اتاق را تحویل میگیریم و ساعت 6 صبح روز بعد بازسازی شده تحویل میدهیم که هیچگونه وقفهای در کار دادگاهها به وجود نیاید. کار بازسازی سالنها و نما را هم پس از تکمیل کردن کل اتاقها شروع میکنیم. آیتالله یزدی بسیار خوشحال شدند و تلفنی با اعضای مجمع عمومی صحبت کردند و شب آقای وزیر کشور تلفنی به من گفتند کار را شروع کنم و مصوبه را نیز برایم میفرستند. من تیم فنی و اجرایی را تعیین کردم و آقای مهنـــــــــدس هــوشنگ نورعلی را نیز بهعنوان مجری طرح منصوب و روز پنجشنبه کار بازسازی چهار اتاق را آغاز کردیم. حدود 100 نفر در هر شیفت کاری به طور مستقیم و در پشتیبانی لایه اول و دوم کار میکردند. صبح روز شنبه کارکنان با دیدن چهار اتاق بزرگی که دادگاه رسیدگی داشتند، احساس کردند معجزهای صورت گرفته چون ما همه جا را تعویض کرده بودیم و هیچ ابزار، وسائل و مصالحی هم در مسیر و راهروها نبود، ولی اتاقها رنگآمیزی، کلید و پریز و لوسترها تعویض، قرنیزها و موزاییکهای قدیمی با سرامیکهای تکسرام و همچنین پنجرهها عوض شده و همه درها دارای یراقآلات نو و رنگ شده بودند. همه پروندهها هم همانطور سر جای خودش قرار داشت. آیتالله یزدی، حجتالاسلام صفدری و آقای واحدی از کار بازدید کردند و پس از قدردانی و تشکر فراوان، از فردا ساعت 15 تا 6 صبح روز بعد تعدادی اتاق با هماهنگی به مهندس نورعلی تحویل شد و کار بازسازی کاخ دادگستری به موازات احداث مجتمع قضایی یافتآباد در 4800 مترمربع مساحت به دست آقای مهندس ابوالفتحی و تیم اجرایی جداگانهای که برای آن کارگاه تعیین کرده بودم، تا خاتمه و تحویل کامل ادامه یافت. از خاطرات جالب، پیدا کردن تعدادی کلت و اسلحه در سقف کاذب توالتها و حتی بعضی از اتاقهای کاخ دادگستری بود که باندهای خلافکار و مافیایی برای روز مبادا برای فراری دادن متهمان یا ترور قضات و دادستانها تعبیه و جاسازی کرده بودند و نکته بعدی خوشحسابی آیتالله یزدی و آقای واحدی بود که بموقع صورتوضعیتهای مترو را پرداخت میکردند.
کمک به تهیه طرحها، محاسبات و ماکت مصلای تهران
سال 1365 یک روز آقای سیدعلی مقدم و آقای نافعی به دفتر من آمدند و گفتند: برای طراحی مصلای تهران یک مسابقه بینالمللی گذاشتهاند و نهایتاً طرحی که آقای دکتر مؤیدعهد ارائه کرده، برنده شده و مورد تأیید هیأت داوران قرار گرفته است، ولی در طول یک سالونیم گذشته که از تأیید طرح ایشان گذشته، هیچ اقدامی در راستای تهیه نقشههای فاز یک انجام ندادهاند، چون ایشان ناراحتی قلبی دارند و هر سال چند ماه هم به فرانسه میروند، خدای ناکرده اگر اتفاقی برای ایشان بیفتد، مشکل پیش میآید. گفتم: اگر به صورت مکتوب این کار را به شرکت مترو بسپارند و به آقای دکتر مؤیدعهد هم بگویند که ما میخواهیم نیرو و امکانات فنی و خدمات به ایشان بدهیم تا کار را عملیاتی کنند، میتوانیم نقشههای کامل معماری، سازه و فاز یک و ماکت را تهیه کنیم، به گونهای که اگر ایشان به فرانسه رفته و برنگشتند یا خدای ناکرده فوت کردند، مشکلی برای احداث مصلای تهران پیش نیاید. آقای سیدعلی مقدم نامه پیوست را نوشتند. من طبقه پنجم ساختمان میرعماد را (دفتر خودم در طبقه چهارم بود) تخلیه کرده و نقاشی و مجهز به تعدادی میز نقشهکشی نو، کامپیوتر، اسکنر، پرینتر و لوازم مهندسی کردم. در این رابطه آقای مهندس سید محمد علوی و مهندس سیمونیان در انتخاب میزها، لوازم طراحی، چراغها و نحوه استقرار، حداکثر سلیقه را به خرج دادند. مهندس سیمونیان بعداً مسجد بزرگ سلطان قابوس در مسقط، پایتخت کشور عمان را طراحی کرد و نظارت بر اجرا تا تحویل را برعهده داشت. بعد با اطلاع قبلی به منزل آقای دکتر مؤیدعهد رفتیم. خودمان را آماده کرده بودیم که چند ساعت صحبت کنیم و بگذاریم دکتر حرف بزند، چون به طور قطع از چیزی ناراحت شده که در مدت یک سالونیم هیچ کاری نکرده است. من قدری راجع به سابقه تحصیلی و تجربی و اینکه فرماندار اهواز، استاندار ایلام و آذربایجانغربی بودم و مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره و مدیرعامل سازمان آب منطقهای تهران و اینکه چگونه مدیرعامل مترو شدم، گفتم. دکتر دو بار سینی چای آورد و هر بار یک چای اضافی میآورد و روی میز میگذاشت و میگفت: مرتضی جان بخور، سرد میشود. بعد میگفت: باشه اگر نمیخوری من میخورم. من متوجه شدم او با فرزندی که در خیال خودش دارد زندگی میکند و به همین دلیل هم دیگر ازدواج نکرده و مجرد زندگی میکند، آن هم زندگی بسیار ساده. تا اینکه او هم شروع و قدری از سرگذشت خودش تعریف کرد تا رسید به مقطعی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ناحق و با انگ بهائی بودن او را از دانشگاه تهران اخراج میکنند و او به فرانسه میرود. این حادثه برای او بسیار تلخ، ناگوار و ظالمانه بوده و دچار افسردگی شدید میشود. در پاریس روزهای سختی را میگذراند تا یکی از دانشجویانش به او خبر میدهد برای طراحی مصلای بزرگ تهران مسابقه گذاشتهاند. او هم دست به کار میشود و یک طراحی بسیار قوی و زیبایی را انجام داده و برای هیأت داوران میفرستد و این طرح اول میشود، ولی چون هیچکس نمیپرسد تو کجا بودی؟ چرا به ناحق و با انگ بهائی بودن تو را از دانشگاه تهران بیرون انداختند؟ چرا حق و حقوقت را ندادند؟ کجا زندگی میکنی؟ از کجا تأمین مالی میشوی و خرج خودت و مرتضی را از کجا درمیآوری؟ انگیزهای برای انجام کار نداشته است.
من قدری راجع به شهادت هفت نفر از اعضای خانواده ابراهیمی و شهادت چند نفر مثل احمد کشوری و برادر و برادرزنش صحبت کردم و گفتم: اوایل انقلاب کار دانشگاهها دست منافقین، تودهایها و گروهکها افتاده بود و افراط و تفریطهای زیادی صورت گرفت و این موارد اشتباه بوده، ولی قابل جبران است. بعد راجع به کار فاخر و ارزشمندی که دکتر انجام داده و جز با کمک خودش به طرحهای معماری فاز یک، فاز دو و تکمیل کار سازهای برای اجرایی کردن کار تبدیل نخواهد شد، صحبت کردم و گفتم: من یک طبقه را در ساختمان مرکزی مترو آماده و تجهیز کردم و با نظر شما تکمیل میکنم تا کار را شروع کنیم. آقای دکتر گفت: من تیم خود را خودم انتخاب میکنم، من هم پذیرفتم. ایشان اسم آقایی به نام مهندس خاچاتوریان و اسم چند مهندس و نقشهکش خانم را که از شاگردان نخبه او بودند، به همراه شماره تماسهایشان دادند و با آنها برای فردا صبح قرار گذاشتیم. وقتی فردا صبح آقای نافعی، دکتر را به اداره آورد، همه تیم پشت میزهای نقشهکشی ایستاده بودند و از استاد استقبال کردند. این برخورد و احترام و بها دادن به آقای دکتر مؤیدعهد باعث شد ظرف مدت 6 ماه نقشههای فاز یک را بدهند و آقای مهندس نخعی که ماکت ساختمان حج و زیارت را ساخته بود و در کارشان هم استاد بودند، ماکتی ساخت. از عکاسی عدل خواستم از نقشههای معماری، ماکت و مقاطع عکسهای حرفهای بگیرند و این عکسها را در دو آلبوم بزرگ و نفیس همراه توضیحاتی که با خط زیبا زیرنویس شده بود، در دو کیف چرمی آماده کردند. بعد خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و توضیحات فنی و تخصصی، برآورد احجام و مساحتها، نمونهکارهای معماری اسلامی، کاشیکاری و کارهایی را که باید در محراب و سقف سالنها اجرا میشد ارائه دادیم. به حضرت آقا گفتیم: هر گونه مصلحت میدانند از آقای دکتر مؤیدعهد قدردانی و تقدیر مادی و معنوی انجام دهند و دلیل توقف کار و برخوردهای بدی را که با ایشان شده بود نیز توضیح دادم. مقام معظم رهبری فرمودند: آیا بدون اینکه به کار مترو لطمه وارد شود میتوانید کار اجرایی مصلی را هم انجام دهید؟ عرض کردم: متأسفانه بهرغم تمایل به انجام این پروژه عظیم، در مرحلهای از کار مترو هستیم که به کار آن لطمه وارد میشود و ممکن است تأخیر زیادی در کار مترو به وجود آید. پیشنهاد میکنم آقای سردار حسین علایی یا آقای سعیدیکیا مسئولیت کار را به عهده بگیرند. آقای حسین علایی و آقای قیامتیون بعد از مدتی متولی کار شدند و کار به کندی پیش رفت و هنوز هم کامل نشده است.
جلسه آقای هاشمیرفسنجانی در چین
در جلسهای که جناب آقای هاشمیرفسنجانی با رئیسجمهور چین داشتند، برای رسیدن به توافقنامه همکاریهای استراتژیک بیست ساله گفتوگو میکردند که حداقل 100 میلیارد دلار طرح و پروژه با مشارکت دولت و شرکتهای چینی در حوزههای مختلف انرژی، نفت، گاز، پتروشیمی، مترو و کارخانجات سیمان محقق شود. آقای هاشمیرفسنجانی گفت: به قول یک ضربالمثل چینی؛ «هر سفر هزار فرسخی با اولین قدم آغاز میشود.» موقعی که نوبت رئیسجمهور چین شد، قبل از پاسخگویی به توافقنامه همکاریهای استراتژیک، پیشنهادی داد و گفت: فردا پس از صبحانه کاری در این مورد مذاکرات نهایی انجام شود و به موارد دیگر پرداخته و در برخی موارد به جمعبندی رسیدند. فردا صبح جناب آقای هاشمیرفسنجانی و هیأت همراه را از ویلاهای مختلفی که در یک مجموعه بسیار زیبا و بزرگ اسکان داده بودند به یک سالن بزرگ و بسیار زیبا بردند. میز بزرگی در آن سالن گذاشته بودند و همه هیأت در یک طرف میز نشستند. طرف دیگر میز هم اصلاً صندلی نگذاشته بودند و چیزی حدود ۳۵ نفر مرد و زن به فاصله حدود 10 متر روبهروی این هیأت ایستاده بودند و با اجازه آقای هاشمیرفسنجانی تعدادی از خانمهای چینی پذیرایی صبحانه را آغاز کردند. ابتدا آقای هاشمیرفسنجانی گفتند این خوب نیست که ما مشغول صبحانه شویم و این آقایان و خانمها روبهروی ما بایستند. یکی از آقایان چینی که به نظر میرسید نسبت به بقیه ارشدیت دارد به زبان فارسی گفت: جناب آقای هاشمی به جنابعالی و هیأت همراه خوشامد میگوییم، دوستانی که در خدمت شما ایستادهاند، قبلاً صبحانه صرف کردهاند. آقایان و خانمها همگی دکترای زبان و ادبیات فارسی دارند و هر کدام حافظ اشعار تعدادی از شعرای فارسیزبان از زمان رودکی تاکنون هستند. آنها هر کدام چند بیت از مهمترین و مشهورترین اشعار فارسی را میخوانند و سپس جنابعالی و هیأت همراه هر شعری را که بخواهید یا مصرع اول یا آخر یا موضوعش را بگویید آنها اشعار را برای شما میخوانند. سپس شروع کردند از رودکی، فردوسی، حافظ، سعدی، خاقانی، ملکالشعرای بهار، پروین اعتصامی و مولوی اشعاری را سرودند. بعد آقای هاشمی و آقای ولایتی و یکی،دو نفر دیگر ابیاتی را گفتند و آنها کل غزل یا چند بیت بعدی را خواندند. آقای هاشمی پرسیدند: چرا شما اشعار فارسی را حفظ کردید؟ پاسخی که شنیدیم بسیار جالب بود. ایشان گفتند: ادبیات فارسی پر از حکمت، فلسفه، ادب، لطافت و درسهای زندگی است. ما با این کار این گنجینههای تمدن پارسی و ایرانی را میخوانیم، حفظ میکنیم و مفاهیم، معانی و درسهای آن را وارد زبان و ادبیات چین میکنیم. ما این راه چند هزار فرسخی را از هزار سال پیش آغاز کردهایم. آمپر سه فاز از آقای هاشمیرفسنجانی و هیأت همراه پرید و صبحانه کوفت و زهرمارمان شد و مجذوب عقلانیت و کار ریشهای آنها شدیم.
بــــرش
ساخت و ساز جدید در کاخ سعدآباد
در یکی از سفرها هنگام بازگشت از چین جناب آقای هاشمی رفسنجانی در ردیفهای جلو هواپیما نشسته بودند. آقای حجتالاسلام دعایی به من گفت: آقای هاشمی در فکر و خیلی پکر است، من بروم و چند تا جوک بگویم و ایشان را از این حال بیرون بیاورم. بعد از یک ربع آمد و گفت: نشد. حاج آقا با شما کار دارد. من رفتم و ایشان از جزئیات مذاکرات من با طرفهای چینی راجع به تأمین فاینانس برای خطوط مترو پرسیدند و من جواب دادم: الحمدلله سه تا MOU هم امضا کرده و در متن توافقنامه هم خیلی روشن و قوی همکاری در زمینه مترو آمده است. بعد حاج آقا فرمودند: مجموعه پذیرایی دولت و کاخها و سالنهای مذاکرات را دیدی؟ گفتم: خیلی عالی بود. ایشان فرمودند: بیا در کاخ سعدآباد یک مجموعه باکیفیت به سرعت بساز تا جلسه بعدی سران کشورهای اکو را به جای اینکه در هتل برگزار کنیم در کاخ سعدآباد برگزار کنیم. گفتم: اگر یکی از کاخهای قدیمی را که ارزش میراثی نداشته باشد به ما بدهند پوسته بیرونی را نگه میداریم و داخل ساختمان را تخلیه کرده و به مقدار نیاز پایین رفته و انبار، آشپزخانه و اتاقهای مذاکرات کارشناسی را پایین میسازیم. در طبقه اول هم اتاقهای مذاکرات و سالن جلسات و در طبقه دوم هم یک سالن بزرگ برای پذیرایی حدود دویست نفر درست میکنیم. ایشان بشدت جذب این بحث شدند و نظرات خودشان را فرمودند و من یادداشت کردم. این صحبتها حدود یک ساعت طول کشید بعد که به صندلی خودم برگشتم، آقای دعایی پرسید: چرا اینقدر طول کشید؟ من به شوخی گفتم: من تعدادی جوک گفتم، ولی حاج آقا من را نصیحت کردند که در فضای کارهای جدی با جوک و شوخی فضا را عوض نکنم. با این پاسخ راجع به طرح پیشنهادی صحبت نکردم چون ترسیدم موضوع رسانهای و مطبوعاتی شده و مشکلساز شود. آقای دعایی هم آن زمان مدیر مسئول روزنامه اطلاعات بود. ما به تهران که رسیدیم، بعد از جلسه با آقای دکتر حبیبی و آقای دانیالی در یک صبحانه کاری قرار شد کاخ محمودرضا را به من تحویل بدهند. آقای شیرازی از میراث فرهنگی مخالف بود که ما نما و ابعاد کاخ را دست بزنیم، اما با انجام تغییراتی در داخل ساختمان موافقت کرد.
بــــرش
جاسازی اسلحه در سقف کاذب اتاقهای دادگستری
من تیم فنی و اجرایی را تعیین کردم و آقای مهندس هوشنگ نورعلی را نیز بهعنوان مجری این طرح منصوب و روز پنجشنبه کار بازسازی چهار اتاق را آغاز کردیم. حدود 100 نفر در هر شیفت کاری به طور مستقیم و در پشتیبانی لایه اول و دوم کار میکردند. صبح روز شنبه کارکنان با دیدن چهار اتاق بزرگی که دادگاه رسیدگی داشتند، احساس کردند معجزهای صورت گرفته چون ما همه جا را تعویض کرده بودیم و هیچ ابزار، وسایل و مصالحی هم در مسیر و راهروها نبود، ولی اتاقها رنگآمیزی، کلید و پریز و لوسترها تعویض، قرنیزها و موزاییکهای قدیمی با سرامیکهای تکسرام و همچنین پنجرهها عوض شده و همه درها دارای یراقآلات نو و رنگ شده بودند. همه پروندهها هم همانطور سر جای خودش قرار داشت. آیتالله یزدی، حجتالاسلام صفدری و آقای واحدی از کار بازدید کردند و پس از قدردانی و تشکر فراوان، از فردا ساعت 15 تا 6 صبح روز بعد تعدادی اتاق با هماهنگی به مهندس نورعلی تحویل شد و کار بازسازی کاخ دادگستری به موازات احداث مجتمع قضایی یافتآباد در ۴هزارو ۸۰۰ مترمربع مساحت به دست آقای مهندس ابوالفتحی و تیم اجرایی جداگانهای که برای آن کارگاه تعیین کرده بودم، تا خاتمه و تحویل کامل ادامه یافت. از خاطرات جالب، پیدا کردن تعدادی کلت و اسلحه در سقف کاذب توالتها و حتی بعضی از اتاقهای کاخ دادگستری بود که باندهای خلافکار و مافیایی برای روز مبادا برای فراری دادن متهمان یا ترور قضات و دادستانها تعبیه و جاسازی کرده بودند و نکته بعدی خوشحسابی آیتالله یزدی و آقای واحدی بود که بموقع صورتوضعیتهای مترو را پرداخت میکردند.
بــــرش
بازسازی در کاخ دادگستری
اواخر خرداد سال 1372 یک روز آقای غلامحسین واحدی، معاون وزیر دادگستری و حجتالاسلام صفدری، مدیرکل دادگستری استان تهران من را به دفتر آیتالله یزدی، رئیس قوه قضائیه دعوت و در آن جلسه مسأله ضرورت بازسازی کاخ دادگستری و احداث چند مجتمع قضایی را مطرح کردند و درخواست داشتند شرکت مترو این کار را انجام دهد. من اعلام کردم که ما میتوانیم، ولی باید مجوز مجمع عمومی یا موافقت وزیر کشور که ریاست مجمع عمومی را برعهده دارند گرفته و قبل از شروع کار به مترو ابلاغ شود. آیتالله یزدی گفتند: مجوز را میگیرند، ولی مشکلی که وجود دارد این است که ما نمیتوانیم کار دادگاهها و شعب مختلف را در کاخ دادگستری تعطیل کنیم، چون اگر مثلاً یک روز یک دادگاه تعطیل شود، نوبت بعدی رسیدگی به وضعیت متهمی که در زندان است و احتمال دارد بیگناه باشد چهار ماه بعد است. یعنی فردی به علت تعمیراتی که ضروری است باید بدون گناه چهار ماه در زندان و در حالت بلاتکلیفی بماند.