کشورهای جهان سوم خصوصاً کشورهایی که دارای منابع عظیم نفت و گاز هستند، برای احداث مترو همواره با مخالفتهایی روبهرو هستند. حتی در بعضی از کشورهای توسعهیافته، وقتی سابقه را بررسی میکنیم، میبینیم آنها نیز در مرحله شروع کار با مخالفتهای مشابهی رو بهرو بودهاند، اما توانستهاند از آن عبور کنند. ریشه مخالفتها که اقتصادی است، به اقدامات کسانی مربوط میشود که منافعشان با احداث مترو در خطر میافتد. بیشتر این افراد صاحبان صنایع خودروسازی، صنایع پالایشی، صنایع لاستیکسازی، صنایع شیمیایی، داروسازی و شوینده از یک طرف و کسانی که خدماتی در ارتباط با هزینههای سنگین توسعه خیابانها، احداث پلها، زیرگذرها، روگذرها، تعریض خیابانها و هزینههای توسعه پیوسته شهر ارائه میدهند و درآمدهای ملکی و مستغلاتی زیادی کسب میکنند، هستند. آنها بهطور شبکهای مخالف سرمایهگذاریهای کلانی هستند که شریانهای عمومی ترافیکی شهر را باز میکند و این نیاز و تقاضای کمتری را برای محصولات آنها ایجاد میکند. آنها با درک اهمیت نظر مسئولان کشور برای تصویب احداث مترو روی تأثیرگذاری بر نظرات آنها سرمایهگذاری میکنند؛ بدین ترتیب که در برابر فواید مترو، ضررهای مترو را به راههای مختلف تبلیغ میکنند و به مسئولان کشور واکسنی میزنند که بهراحتی نظر موافقان احداث مترو را نپذیرند. شیوه کار آنها به این صورت است که برای ایجاد ذهنیت در مقامات تصمیمگیرنده پول خرج میکنند. از محل فروش سالانه محصولات خود بخشی را خرج این کار میکنند و با بودجهای که اختصاص میدهند، مقوله حساسسازی مدیران را دنبال میکنند تا بپذیرند مترو یک سیستم گرانقیمت، پرهزینه، لوکس، اشرافی و غیرضروری است و اولویت ندارد روی آن کار کنند، مقاله و مطلب مینویسند، جلسه برگزار میکنند و مقرون به صرفهنبودن مترو را توجیه میکنند. اقدام دیگری که صاحبان صنایع ذینفع برای اثبات این نظر انجام میدهند، این است که سهام کارخانههای واگنسازی را خریداری و در آنجا اعمال مدیریت میکنند تا قیمت تمامشده واگنهای مترو و تجهیزات ثابت و متحرک افزایش پیدا کند و قدرت خرید برای کشورها به وجود نیاید و این نظریه که مترو یک سیستم گرانقیمت است، تأیید شود.