تفکر لیبرالی دوباره پس از جنگ بر اقتصاد ملی حاکم شد و همان نگاههای قبلی خود را بر اقتصاد ایران حاکم کرد، به گونهای که با اجرای سیاستهای تعدیل صندوق بینالمللی پول، حجم عظیمی از منابع ارزی صرف واردات شد. کسری بودجه آشکار به کسری بودجه پنهان تبدیل و به شکل ایجاد و رشد سریع حساب ذخیره تعهدات ارزی در ترازنامه بانک مرکزی ظاهر شد. یا کسری بودجه ناشی از بدهی دولت تبدیل به بدهی شرکتهای دولتی به بانک مرکزی شد که هر دو اینها همان تأثیرات کسری بودجه را داشتند. با توجه به اینکه کاهش ارزش پول ملی باعث افزایش جهشی منابع درآمدی در بودجه عمومی دولت میشود، این اتفاق موجب گسترش هزینهها بویژه تشکیلات اداری شد و سهم دولت در اقتصاد برعکس شعارهای تعدیل، افزایش یافت! به گواهی اسناد سازمان برنامه و بودجه، حجم دولت در اقتصاد در دوران جنگ 48 درصد بود و پس از جنگ با شعار تعدیل و کوچکسازی دولت، ضد آن عمل شد و اندازه دولت به صورت جهشی بیش از 64 درصد افزایش یافت. البته شاخصهای مشخصی نظیر نسبت مخارج دولت به تولید ناخالص داخلی، یا شاخص بودجه کل کشور به GDP وجود دارد که نشاندهنده عمق فاجعه است. ضمن اینکه اگر آمارهای عملکرد برنامه پنج ساله اول که دربسته مانده و در دانشگاهها و مراکز پژوهشی کمتر از آن صحبت میشود با اهداف برنامه مقایسه شود، متوجه خواهیم شد که تفاوتهای فاحشی با اهداف برنامه دارد. مثلاً در سال آخر برنامه، تورم به جای 8.1 درصد به 49.6 درصد افزایش یافت که این نرخ بسیار بالای تورم هنوز در تاریخ اقتصاد معاصر ایران بیسابقه است