صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • اینفوگرافیک
  • کلان
  • انرژی
  • راه و شهرسازی
  • بازار سرمایه
  • بازار
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره نود و پنج - ۱۸ مهر ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره نود و پنج - ۱۸ مهر ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

انتقال آیت‌الله شبیر خاقانی به قم

شب قبل از عزیمت شیخ به قم، آقای مدنی گفت: من می‌خواهم بروم اینها را ببینم. ما خیلی نگران بودیم. من به اتفاق حسین علم ‏الهدی، هواشمیان، منصور عجم، سخیراوی، کاظم علم‌‏الهدی و یکی‏ دو تا از بچه‏‌های دیگر خوزستان جلسه‌‏ای تشکیل دادیم و نگران بودیم که اگر مدنی برود و جای‌شان را یاد بگیرد، ممکن است خدایی نکرده شب آنها را بکشد و بعد خونشان گردن ما بیفتد و گرفتار بشویم. قرار بر این شد تا کاری کنیم که او منصرف شود. آقای مدنی، به همراه علی حجتی کرمانی و آقای قدیمی ماهانی، که در استانداری با او کار می‌کردند، اصرار عجیبی داشتند که ما باید ایشان را ببینیم. بالأخره ما با مشورتی که کرده بودیم، تمهیدی به کار بردیم و گفتیم جای دیگری هم آماده کنند تا به ‏محض اینکه آقای مدنی آمد و ایشان را ملاقات کرد و بیرون رفت، ما آنها را جا به‏ جا کنیم. همین کار را هم کردیم. آقای مدنی آمد و بعد از سلام و علیکی سرد، با الفاظ رکیک و توهین‏‌آمیز با آقای شبیر خاقانی برخورد کرد. از جمله گفت تو خجالت نمی‌کشی مردم را به کشتن می‌‏دهی؟ بلاهت از سر و روی تو می‌‏بارد. تو اصلاً کی هستی که مقلد داشته باشی؟ تو را باید دادگاهی و اعدام کنند تا مملکت آرام بشود. این چه وضعی است؟ بعد که صحبت‏‌هایش را با خشونت و با قدرت بیان کرد، با یک حالت نشاطی که آقای شبیر خاقانی و خانواده‌اش را در دست دارد، از آنجا رفت. البته مدنی با آیت‏‌الله آل شبیر خاقانی در یک اتاق صحبت کرد و خانواده‌اش در اتاق دیگر بودند و حرف‏‌های او را می‌شنیدند. محافظ و نگهبان هم به‏ اندازه کافی گذاشته بودیم. آقای مدنی و علی حجتی که رفتند، بچه‏‌ها جای آقای خاقانی را عوض کردند و او را به جای دیگر بردند. پیش‌بینی ما درست بود. حدوداً دو ساعت و نیم بعد به همین خانه حمله شد. به آنجا ریختند و نارنجک انداختند و به تیربار و رگبار بستند، ولی دیگر هیچ‏کس در خانه نبود. فردا هواپیما آمد و ما آنها را سوار هواپیما کردیم و به تهران فرستادیم. بعد از تهران هم آنها را با هلی‏کوپتر به قم بردیم و تا زمانی که آقای آل شبیر زنده بود، همان جا در قم بودند که به این شکل جان‌شان را نجات دادیم. در واقع اگر با پسرش مانده بود، حتماً با توطئه مجاهدین خلق کشته می‌‏شد و خونش به گردن جمهوری اسلامی می‌‏افتاد و خیلی مشکلات ایجاد می‌شد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی