در حافظه موقت ذخیره شد...
اقدام عجیب استاندار خوزستان در اوایل انقلاب
یک روز آقای آیتالله جمی، به استانداری آمد و مسائل و مشکلات شهر آبادان را با آقای مدنی مطرح کرد. من هم در جلسه بودم و مدنی به من یادداشت داد که 500 هزار تومان از آن پولها را به آقای جمی تحویل بدهم. من پولها را در روزنامه بستهبندی کردم و به آقای مدنی دادم.
او هم به آقای جمی داد و گفت: «این مبلغ در خدمت شما باشد و با تشخیص خودتان هر کجا که نیاز هست خرج کنید.» آیتالله جمی هم خیلی خوشحال شد و مدنی را بغل کرد و در گوش او دعا کرد و او را بوسید. ما هم پولها را بردیم و پشت پیکانی گذاشتیم که آقای جمی با پسرش در آن بودند و بدرقهشان کردیم. آیتالله جمی خیلی خوشحال و راضی رفت. وقتی که برگشتیم، مدنی از جلوی در با شتاب رفت تا روی صندلیاش بنشیند.
در این زمان با حالتی پیروزمندانه، دستهایش را محکم به هم زد و با خنده به من گفت: «دیدی چه بلاهتی از چشمانش میبارید و دیدی وقتی من این پول را به او دادم چقدر خوشحال شده بود؟ این الان میرود پولها را خرج میکند و یک تعداد بیکار و معتاد و فقیر پولها را میگیرند و میخوردند. این پولها تمام میشود و او بزودی میآید تا دوباره پولی بگیرد. این دفعه که آمد باید دست من را ببوسد و کارهایی که گفتم، انجام دهد تا پول بعدی را به او بدهم.» به همین صراحت این مطالب را گفت.