1200 صفحه اطلاعات برای افشاگری ماهیت مدنی
اصغر ابراهیمیاصل: اطلاعاتی را که ما با محوریت آقای رشیدیان و آقای کیاوش جمعآوری کرده بودیم، بیشترین نقش را در افشاگری علیه سیداحمد مدنی (استاندار سال 58 خوزستان)، داشت و این اطلاعات به 1200 صفحه رسیده بود
در شمارههای قبلی «ایران اقتصادی»، بررسی جلد نخست کتاب سالهای بیحصار را از دوران کودکی اصغر ابراهیمیاصل آغاز کردیم و روایتهایی از وی درباره زندگی شخصیاش، مسیر تحصیلات دانشگاهی در داخل و خارج کشور و همچنین اولین سمتها در پس از انقلاب اسلامی ایران را منتشر کردیم. در شماره امروز نیز وی به بیان برخی دیگر از حوادث سیاسی سال 58 پرداخت و درباره برگزاری اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری سخن گفت. وی همچنین به این موضوع اشاره کرد که تلاش کرده تا سیداحمد مدنی استاندار خوزستان، بهعنوان رئیس جمهور انتخاب نشود.
دیدار با امام درباره سیداحمد مدنی
وقتی که جلسه ما با آیتالله جمی تمام شد و رفتار مدنی را دیدم، شب به سمت قم حرکت کردم و خدمت حضرت امام رسیدم و گزارش دادم که آقای مدنی چنین برخوردی را با آقای آیت الله جمی، امام جمعه آبادان داشت و احساس خطر خود را منتقل کردم. در قم آقای حاج حسن خلیلیان را که آن موقع در گروه محافظان حضرت امام بود، میشناختم. غیر از حاج حسن خلیلیان، آقای اشراقی و چند نفر دیگر از دوستانی را که در قم بودند نیز میشناختم. هر وقت میخواستم به دیدار امام بروم به حاج حسن خلیلیان زنگ میزدم. اگر میگفت بیا میرفتم. ممکن بود آنجا یکی، دو ساعت معطل بشوم، اما بعد امام را میدیدم. چون یک بار برای روز ارتش به دیدار امام رفته بودم و پس از آن نیز ملاقاتهایی با امام داشتم. هم آقای اشراقی، هم آقای صانعی و هم آقای خلیلیان و دوستان دیگری که آنجا بودند، من را میشناختند. حتی آقای انصاری هم من را میشناخت. یکی، دو بار هم وقتی آنجا رفتم و گفتم فرماندار اهوازم و میخواهم خدمت حضرت امام برسم تا مطلب مهمی را بگویم، با توجه به اینکه خوزستان وضعیتی بحرانی داشت و مورد توجه امام بود، زیاد معطل نمیشدم.
به خدمت حضرت امام رفتم و عین ماجرا را، همانطور که بود، با همان کلمات و با همان عبارات به ایشان عرض کردم. امام فرمودند که شما به آقایان منتظری، اشراقی و بهشتی هم بگویید. من پیش آقای منتظری رفتم و به ایشان گفتم. آقای منتظری چیزی نگفت. بعد با آقای اشراقی صحبت کردم، البته آقای اشراقی از مطالبی که من گفتم خوشش نیامد و پرسید: «شما از استاندار اجازه گرفتی آمدی یا نه؟» گفتم: «نه.» بعد آقای اشراقی گفت: «به حاج احمدآقا هم بگویید.» من به حاج احمدآقا هم گفتم. بعد از آن خدمت آیتالله بهشتی رفتم و با ایشان هم مطلب را در میان گذاشتم. بعد که میخواستم به اهواز برگردم، آقای بهشتی فرمود: «مراقب باش و اگر از این موارد تکرار شد، مستقیماً و به فوریت مرا در جریان بگذار.» تقریباً ما ارتباط خیلی زیادی را در آن مدت برقرار کردیم. کم کم از جلسات، بحثها و سخنرانیهای تیمسار مدنی پی بردم که او به دنبال سه مقوله است: یکی اینکه رئیس جمهور شود، دوم اینکه امام و روحانیت را به حوزه علمیه قم و مدرسه فیضیه برگرداند و بگوید شما انقلاب کردید، ولی اداره کشور را بلد نیستید و این کار ماست و سوم اینکه گرایش بسیار قوی به امریکا دارد و اعتقاد دارد باید مسائل را با امریکا حل و فصل کرد وگرنه کمونیستها و مارکسیستها انقلاب را به دست خواهند گرفت. او این سه محور اساسی را برای کار خودش دنبال میکرد.
مقابله با ناجی خوزستان
قضیه خلق عرب که پیش آمد، تیمسار مدنی دستور داده بود تکاوران نیروی دریایی خرمشهر پنج نفر را به عنوان کسانی که در شلوغیهای شهر خرمشهر عامل بودهاند ـ در حادثهای یکی، دو نفر کشته شده بود ـ دستگیر کنند. بعد از دستگیری این پنج نفر نیز با فشار زیادی که آورده بود، اصرار عجیبی داشت که مجوز اعدام آنها را از آقای شیخ علی تهرانی، حاکم شرع خوزستان و آقای ستاریان، دادستان اهواز بگیرد. شیخ علی تهرانی مجوزی نداده و به مشهد رفته بود. مدنی من را صدا کرد و گفت من تجربه نظامی دارم، شیخ علی تهرانی نمیفهمد. اگر بخواهند این افراد را محاکمه کنند، شش ماه طول میکشد، ولی اگر الان این پنج نفر اعدام بشوند، غائله تمام میشود و ما میشویم ناجی خوزستان. من به او گفتم آقای شیخ علی تهرانی که اینجا نیست، الان مشهد است، اجازه بدهید که بیاید، میشود دادگاه را به فوریت تشکیل داد و ظرف یک هفته رسیدگی کرد. اگر اعتراف کردند، با حکم دادگاه میتوان عوامل ناآرامیها را اعدام کرد، ولی به این صورت غائله ادامه پیدا میکند؛ چون ما بافت آبادان و خرمشهر و منطقه را میشناسیم. اما مدنی اصرار زیادی به آن کار داشت و به تکاوران گفته بود که آنها را شبانه از خرمشهر به اهواز ببرند و وسط راه تیرباران کنند و بگویند آنها میخواستند فرار کنند. محمد جهانآرا و آقای نعمت برازنده و یکی دیگر از بچهها از خرمشهر تماس گرفتند که یکی از تکاوران مطمئن که اهل خرمشهر و بچه متدینی است و در بین آنها قرار دارد، اطلاع داده که استاندار گفته اینها را شب به اهواز منتقل کنید و چنین طرحی در سر دارد. با آقایان هماهنگ کردیم و گفتیم شما این کار را نکنید. حکم زندان دست شماست. این پنج نفر را بردارید و از مسیر دیگری، از جاده ایستگاه 7 آبادان، به اهواز بیاورید. ما هم آنها را جایی نگه میداریم که دست تکاوران نیفتند. آن پنج نفر را که آوردند، دیدیم یک نفر شاگرد نانواست، یک نفر بناست، یکی کشاورز است و دو جوان دیگر هم اصلاً در این وادیها نیستند. فهمیدیم این پنج نفر در درگیریهای نزدیک آنجا و در میان عربهایی که شلوغ کرده بودند، دستگیر شدهاند. اگرچه آنها در آن تظاهرات بودهاند، نه قاتل و نه اصلاً سرخط هستند و نه اصلاً وزنی دارند که بخواهند کاری انجام بدهند تا آنها را محاکمه بکنیم. آقای منصور عجم و آقای سخیراوی این افراد را به خانه امنی بردند و نگهداری کردند و من هم به سمت تهران حرکت کردم. از تهران با هواپیما به مشهد و منزل شیخ علی تهرانی رفتم و برای ایشان توضیح دادم و گفتم: این پنج نفر را آقای مدنی میخواهد اعدام کند و میگوید از شما حکم گرفته است. ایشان گفت: نه، من حکمی ندادهام. هم خودش و هم آقای علی حجتی کرمانی خیلی به من اصرار کردند، ولی من قبول نکردم و گفتم باید دادگاه تشکیل شود و خودم باید محاکمه کنم. گفتم: اجازه میدهید مطالب را ضبط کنم. گفت: اشکالی ندارد. صحبتهای وی را ضبط کردم و بعد دستخطی هم از آقای شیخ علی تهرانی گرفتم که در آن نوشت من اینها را ندیدهام و پروندهشان را نخواندهام، تا محاکمه هم نکنم حکم اعدام نمیدهم. آقای مدنی اصرار داشته است که از من حکم بگیرد و من حکم ندادم.
من از مشهد به قم رفتم و این مدارک را خدمت حضرت امام دادم. هم نوار و هم ماجرا را توضیح دادم و هم نامه شیخ علی تهرانی را دادم و چهره مدنی که حاضر بود برای کسب محبوبیت و شهرت و تبدیل شدن به ناجی خوزستان، حتی آدمهای بیگناه را بکشد، برای حضرت امام شناخته شد. بعد هم مطلب را به آقای هاشمی رفسنجانی، آیت الله منتظری و آیتالله بهشتی گفتم و آنها در جریان قرار گرفتند.
در این کش و قوس قرار شد که آیت الله خزعلی و آقای اشراقی به اهواز تشریف بیاورند و موضوع را بررسی کنند. میهمانی مفصلی برایشان تدارک دیده بودند و آقای مدنی، علی حجتی کرمانی و تعدادی از دوستان مدنی هم به آنجا رفتند. مدنی مجموعه گزارش خوبی از عملکرد و برنامه عمرانی و کارهای سیاسی، که میخواست انجام بدهد و امنیتی که برقرار کرده بود یا در برنامهاش داشت، در آن جلسه ارائه کرده و سؤالاتی هم که پرسیده بودند را جواب داده بود. فردای آن روز در حسینیه اعظم جلسهای برگزار و عده زیادی را هم دعوت کردند. تقریباً مسجد اعظم پر شده بود. آیتالله خزعلی بالای منبر رفت و گفت: ای مدنی! ای ناجی خوزستان! درود بر تو و شروع به تعریف از تیمسار دریادار دکتر سیداحمد مدنی کرد. آقای خزعلی سخنرانی مفصلی کرد و به تندروی تعدادی از جوانهای عجول و سطحینگر اعتراض کرد و گفت: با این برنامههایی که انجام شده است، آقای مدنی میتوانند امنیت را در خوزستان برپا کنند و از مردم خواست که با او همکاری و همیاری کرده و وحدت و یکدلی داشته باشند. ایشان تعاریف بسیار زیادی از مدنی کرد. این سخنرانی در حمایت از مدنی، عرصه را برای من تنگ کرد و جایگاه مدنی بهعنوان استاندار خوزستان تقویت شد. من دیگر نمیتوانستم به تهران بروم؛ چون در مورد رفتن من به خارج از اهواز حساس شده بودند و باید اجازه میگرفتم تا از شهر بیرون بروم. حتی وقتی نبودم بلافاصله دنبال من میگشتند.
بنابراین کسی را فرستادم و آن نوار را برای آیت الله دکتر بهشتی برد و جریان را برای ایشان توضیح داد. آقای بهشتی گفته بود شما مواردی را که راجع به عملکرد ایشان دارید، تدوین و مکتوب کنید و بفرستید. حتی آماده باشید که هروقت من به شما گفتم از طریق مطبوعات هم اعلام کنید. من قوت قلبی گرفتم و فهمیدم مطالبی که آقای خزعلی گفته بود، مورد تأیید همه نیست. شاید برداشت آن شب ایشان از صحبتهای آقای مدنی بود که خودش را نزد او خیلی قوی و کارهایش را پررنگ جلوه داده بود. کسی هم نبود که آنجا نقدی از او کند. مدنی کارهای دیگری هم کرده بود، از جمله برای پوستر تبلیغات 30 میلیون تومان هزینه کرده بود یا به سران عشایر پول داده و رفت وآمدهای مشکوکی هم با خارجیها انجام میداد و خبرنگاران خارجی را برای دیدن خرمشهر و اهواز آورده بود. همچنین افراد زیادی از داخل و خارج کشور ملاقاتهایی با او انجام میدادند و در سطح یک رئیس جمهور با او مذاکره میکردند. مدنی هم تا حدودی به من حساس شده بود و شاید میدانست این کارهای علیه او را من انجام میدهم. در خیلی از جلسات سعی میکرد که من حضور نداشته باشم و به نوعی من را دنبال کاری میفرستاد.
اعلام جرم بیست مادهای علیه تیمسار مدنی
با مشورت و کسب اجازه و شاید اگر بخواهم دقیقتر بگویم، با دستور آقای دکتر بهشتی یک اعلام جرم بیست مادهای علیه تیمسار مدنی تهیه کردم. وقتی آخرین بار با ایشان در تهران دیدار کردم، به من گفت مطالب را آماده کن تا در روزنامهها مطرح شود. من این بیست ماده اعلام جرم را در تاریخ 29 مهر 1358 نوشتم و رونوشتی از آن را برای امام خمینی، نخست وزیری، وزارت کشور، خبرگزاری کشور، شورای انقلاب، سپاه پاسداران و روزنامههای انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، کیهان و اطلاعات فرستادم. این جرایم عبارت بود از:
به کار گرفتن آگاهانه افراد ساواکی و مرتجع و فاسد بهعنوان مشاور مسئول در استانداری خوزستان.
عدم توزیع عادلانه و منطقی بودجه استان و ندادن اعتبار کافی جهت احیای روستاها و صرف بودجههای کلان در شهرستانهای بزرگ استان.
پرداخت میلیونها تومان بودجه بیتالمال به روحانینماها و شیوخ جهت تثبیت موقعیت تبلیغات شخصی.
پرداخت هزینههای چاپ، اعلامیه و پوستر تبلیغات ریاست جمهوری از بیتالمال مسلمین.
دستگیری مردم بیگناه و انجام چند اعدام سفارشی جهت تحکیم موقعیت سیاسی استاندار خوزستان.
ایجاد گروه ترور و ارعاب به سرپرستی رضایی، محافظ استاندار خوزستان.
سیاست غلط استانداری در برخورد با مسائل منطقه موجب کشتار مردم و حوادث خونین این استان .
برخورد نظامی و سلطهگرانه و غیراسلامی با مسائل به جای داشتن برخوردی اسلامی، سیاسی و مردمی و انقلابی.
توطئه و پروندهسازی استاندار خوزستان علیه عناصر مسلمان و مؤمن به انقلاب و متفرق کردن آنها.
حمایت علنی و رسمی استاندار خوزستان از شاپور بختیار و جبههگیری در برابر روحانیت مترقی و جوانان مسلمان انقلابی.
بی توجهی به حفاظت مرزها با توجه به گزارشهای مکرر که به ورود اسلحه و ناامنی منجر شده است.
تضعیف سپاه پاسداران انقلاب و امتناع از پرداخت حقوق و امکانات و به کار نگرفتن نیروهای پاک و انقلابی آنان.
ایجاد کمیته استحفاظی از درجهداران و سربازان ارتش و پرداخت حقوق کلان و امکانات و استفاده از آنان بهعنوان گارد جاویدان.
انتصاب فرمانداران و شهرداران نظامی در شهرهای مختلف استان خوزستان.
اعزام افرادی به خارج از کشور به منظور سخنرانی و پخش اعلامیه در رابطه با ریاست جمهوری مدنی در دانشگاههای اروپا و امریکا.
حمایت آقای صادق قطبزاده از استاندار خوزستان و سانسور خبرها و تبلیغات گسترده رادیو و تلویزیون به نفع ایشان.
جو ناسیونالیستی و نظامی و غیراسلامی حاکم بر استانداری خوزستان و کارشکنیهایی که در انجام امور عمرانی و کارهای انقلابی میشود.
عدم همکاری استانداری با جهاد سازندگی و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی استان خوزستان.
ضدانقلاب نامیدن هر معترض و منتقدی از طرف استانداری.
گزارش اسلحه و مهماتی که در زمان تصدی اینجانب به سپاه پاسداران انقلاب و کمیتهها تحویل شده، همه موجود است و گزارش آن به استانداری و مراجع دیگر داده میشود. همینطور بودجهای که در اختیار فرمانداری بوده با کمال احتیاط صرف هزینه شده و اسناد آن موجود است و ظرف مدت 10 روز تسویهحساب کامل به عمل خواهد آمد. لیست کارهای عمرانی انجام شده در پنج صفحه به اطلاع عموم خواهد رسید.
من سوابق مهمی درباره مدنی مکتوب و مدون کرده بودم و به استناد آن سوابق این موارد را مطرح کردم. در پایان اعلامیه جرم هم اشاره کرده بودم که دلایل و مدارک و نوار و شواهد زنده کافی به منظور ارائه به مردم را در هر مرجع اسلامی دارم. آن اعلام جرم تکلیف کار را خیلی روشن کرد و ما آن را به تهران بردیم و در جلسهای در مجلس خبرگان به همراه آقای کیاوش، آقای رشیدیان و آقای هادی غفاری مدارک و اسناد را مطرح کردیم تا اگر مدنی بخواهد رئیس جمهور شود، بتوانند کاری کنند تا صلاحیتش رد شود.
مجلس خبرگان در محلی که بعداً جلسات مجلس شورای اسلامی در آن تشکیل میشد، برگزار میشد. دقیقاً یادم هست که در آن جلسه وقتی که موضوع را مطرح کردم، برایشان مسأله بسیار جالب و مهم بود و مدارک و مستنداتی را که ارائه کردم، مدارک خیلی مهمی بودند. در آن جلسه تصمیمگیری شد که اگر او بخواهد رئیس جمهور بشود، جلویش را بگیرند و از این کار ممانعت کنند، چون تصویری که ارائه دادیم این بود که مدنی مخالف حضرت امام و روحانیت است، فردی وابسته به خارج است و اگر بیاید فردی دیگر مثل رضاشاه را سر کار آوردهایم منتها با این فرق که رضاشاه بیسواد بود و این یک آدم باسواد و وابسته به خانواده روحانیت است. برای تکمیل اسناد و مدارک به کرمان و سیرجان رفتم و با کمک افرادی که آنجا داشتیم، از جمله آقای بهرامی که فرمانده سپاه کرمان بود، تحقیقاتی انجام دادم. حتی به رفسنجان و منزل آقای شیخ محمد هاشمیان هم رفتیم.
از جمله در مورد آقای بهرامی که فرمانده سپاه کرمان بود، تحقیقاتی انجام دادم. حتی به رفسنجان و منزل آقای شیخ محمد هاشمیان هم رفتیم. بهرامی آن موقع لباس سپاه داشت. با کمک او پرونده مدنی و پدرش را، که یک روحانی وابسته به ساواک بود، درآوردیم. اطلاعات زیادی در پرونده خودش و پدرش بود. حتی در رژیم گذشته تا روزهای آخر مکالمات تلفنی او را ضبط میکردند و در پروندهاش وجود داشت و اطلاعات خیلی زیادی را به مجموعه پروندههایی که تهیه کرده بودیم، اضافه کردیم. بعد هم آن مجموعه را در اختیار مسئولان آن موقع از جمله محسن رضایی، هادی غفاری، رشیدیان و حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی قرار دادیم. اینها اطلاعاتی بود که میتوانست از رسیدن او به ریاست جمهوری جلوگیری کنند. من به آقای محسن رضایی هم اطلاع دادم که نشانی خانهاش کجاست و احتمال دادم که فرار کند. گفتم باید مراقبت کنید که مدنی فرار نکند، ولی متأسفانه این مراقبت انجام نشد یا او پیچیده عمل کرد و از ایران فرار کرد. بعدها در اسناد لانه جاسوسی کشف شد که او عامل سازمان سیا بوده و ارتباط خیلی قوی با سازمان سیا داشته است. چیزهایی که ما از مدنی متوجه شدیم، بهدلیل دقت روی برخوردهای او با آیتالله جمی و دیگران بود که شاید خیلیها دقت نکرده بودند. یعنی برخی از جمله آقای اشراقی، آقای خزعلی و آقای موسوی جزایری نظرشان در مورد ایشان مثبت بود.
علمای آن موقع تقریباً شخصیت ایشان را فردی تحصیلکرده، باسواد و مدیری لایق میپنداشتند. انصافاً هم ظرفیتها و قابلیتهایی داشت و پشتکارش عامل خیلی مهمی در این مقبولیت بود. البته او یک انگیزه بسیار قوی داشت و آن این بود که وارث حکومتی بشود که بر اثر انقلاب و با آن همه شهید به دست آمده بود و سکان اداره کشور را به دست بگیرد، ولی در زیر آن ظاهر آرام، دانشمند و پرکاری که نشان میداد، شیطنت زیادی هم داشت که خداوند توفیق داد تا من، با آن که خیلی جوان بودم، آن را حس کنم و تشخیص دهم بین آنچه او میگوید و عمل میکند، تفاوت است و رگههایی از نفاق و دورویی در او وجود دارد. با دقت بیشتری که کردم، خدا هم کمک کرد و مدارکی به دستمان آمد و به برکناری مدنی از استانداری خوزستان منجر شد. من مکاتباتی دارم که در آنها بهدلیل اینکه محل خدمتم را ترک کردهام یا برای اسلحه توبیخم کردهاند. با این حال بعد از اینکه فهمید علیه او اعلام جرم کردهام، برای پروندهسازی علیه من دیگر خیلی دیر شده بود. من حتی اطلاع دارم که گفته بود برای تحویل زنده یا مرده آقای ابراهیمی پنج میلیون تومان میدهم که من را بگیرند و پیش او ببرند. یادداشتهایی از او دارم که دستخط خودش و اصل هم هست و وقتی فرار کرد، از دفتر و کیف و اتاق شخصیاش به دست آوردیم.
انتخابات ریاست جمهوری
در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 1358، من و برخی از دوستان و همفکرانم که فکر میکردیم مدنی رأی خواهد آورد، تمام تمرکزمان را روی حذف او گذاشتیم. همچنین به لحاظ خصوصیاتی که داشت، شانس او را برای رسیدن به ریاست جمهوری بالا میدانستیم. او هم سید و روحانی زاده بود و هم از نظر تحصیلات دکترا داشت. همچنین تیمسار دریادار بود و از فرماندهان ارشد نظامی کشور محسوب میشد. توانمندی خوبی را هم از خود نشان داده بود و سعی میکرد وجهه خوبی از خود به نمایش بگذارد. پول زیادی هم خرج کرده و سازماندهی زیادی نیز انجام داده بود. با سران عشایر بیعت و آنها را با اسلحه و پول تجهیز کرده بود. ما فکر میکردیم حتماً برای ریاست جمهوری انتخاب میشود و یک رضاشاه دیگر درست میشود و این برای کشور یک فاجعه است. برای همین نیرویمان را با تمام ظرفیت برای افشای چهره واقعی مدنی گذاشته بودیم و به این فکر نمیکردیم که مثلاً چه کس دیگری ممکن است انتخاب شود و میخواستیم فقط مدنی انتخاب نشود. یعنی فکر میکردیم چهره اصلی اوست و اگر آن افشاگریها را نمیکردیم، میتوانست برعکس شود یعنی او اول شود و بنی صدر دوم. کارهای گستردهای که آن موقع انجام شد، بالاخره موجب حذف حمایت حاج احمدآقا، آقای اشراقی، آقای خزعلی و علمای قم از مدنی شد. حتی به ما گفتند علیه او افشاگری کنید و کمک کردند که این افشاگری پخش شود و در دسترس عموم قرار گیرد. فکر میکنم جاهای دیگر هم کارهای زیادی صورت گرفت که به حذف مدنی از ریاست جمهوری منجر شد. فکر میکنم آن زمان نیروهای حزباللهی و متدین به علت نداشتن سازماندهی و تشکیلات نمیدانستند چه باید بکنند و از چه کسی حمایت کنند؛ مثلاً اگر حزب جمهوری اسلامی جلالالدین فارسی را کاندیدا میکرد، این نیروها هم حمایتش میکردند، ولی مثلاً وقتی که حسن حبیبی را معرفی نکرد، این نیروها هم چون او را نمیشناختند و نمیدانستند که چقدر ظرفیت و توانمندی دارد، بلاتکلیف میماندند؛ بنابراین تقریباً نیروهای حزباللهی و متدین نمیتوانستند تشخیص بدهند چه کسی میتواند ظرفیت رئیس جمهور شدن را داشته باشد. من بهعنوان فرماندار در حد خودم در جریانات سیاسی حضور داشتم و مطلع بودم و به همین علت در ذهنم به جز حذف مدنی به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردم. اصلاً یادم نمیآید به این فکر کرده باشم که اگر او نباشد، چه کسی به جای او برای ریاست جمهوری مناسب است؟ ما میگفتیم این آدم فاسد، دو رو، ضد امام و ضد روحانی و وابسته است و اگر رئیس جمهور شود، کشور را خراب میکند. فقط او نباشد، حالا هر کس دیگری رأی آورد، مانعی ندارد. ما از همه ظرفیتها برای حذف مدنی استفاده کردیم و هیچ فکر جایگزینش را نکرده بودیم.
کاندیداتوری مدنی و علت رأی بالای او
به رغم اطلاعرسانی ما درباره مدنی، او در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری در 4 بهمن 1358 نامزد شد و دو، سه میلیون هم رأی آورد. آن موقع دو عامل موجب شد تا افشاگری علیه مدنی، چندان روی انتخابات تأثیر نداشته باشد: یکی اینکه میزان افرادی که روزنامه میخواندند، بسیار کم بود و تیراژ روزنامهها نیز بالا نبود. ما در روزنامه اطلاعات، کیهان و روزنامه انقلاب اسلامی مطالبی را علیه مدنی منتشر کردیم که خیلی دیده نشد. دلیل دوم فضای رقابت بود. آن موقع به علت اینکه بنی صدر به شدت برای ریاست جمهوری فعال بود، فضایی دوقطبی در جو عمومی کشور پدید آمده بود و چه بسا کسانی که این مطالب را در روزنامه انقلاب اسلامی، که صاحب امتیاز آن بنی صدر و رقیب مدنی بود، میدیدند آن را باور نمیکردند. حتی تأثیر معکوس هم میگذاشت چون یک حالت مظلومیتی برای مدنی به وجود آمد. این مظلومیت بعد از شکست او در انتخابات ریاست جمهوری بیشتر هم شد. از آنجا که او تبلیغات قوی و پرهزینهای کرده بود و بیعتهایی با افراد مختلف انجام داده بود و مردم هم او را میشناختند، باعث شد تا در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، که کمتر از دو ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری در اسفند 1358 برگزار شد، به او رأی دهند. اطلاعاتی را که ما با محوریت آقای رشیدیان و آقای کیاوش جمع آوری کرده بودیم، بیشترین نقش را در افشاگری علیه او داشت. این اطلاعات به 1200 صفحه نیز رسیده بود. آقای رشیدیان و نمایندههای خوزستان توانستند با همین اطلاعات از تأیید اعتبارنامه او در مجلس جلوگیری کنند و ردصلاحیت شد. در نتیجه وقتی که هم در انتخابات ریاست جمهوری و هم مجلس کاری از پیش نبرد، راه دیگری جز فرار برایش باقی نماند؛ چرا که با آن اطلاعات میتوانستند حتی او را دادگاهی و محاکمه کنند.
اولین تجربه کار سیاسی مهم و تأثیرگذار من در آن هشت، نه ماه اول انقلاب، تمرکز روی افشای جریان مدنی بود. به این دلیل میگویم جریان مدنی که او تنها نبود؛ بلکه جریانی بود که ریشه در ارتش و نیروی دریایی، روحانیت، بازار و سران عشایر داشت. این جریان کاملاً هم حرفهای کار میکرد و اگر رئیس جمهور میشد، تبعات منفی آن میتوانست خیلی بیشتر از رئیس جمهور شدن بنی صدر باشد؛ چون مدنی دیکتاتوریهای خاص خودش را داشت. قبلاً اشاره کردم که در یکی از نوارها که با خانمش صحبت میکرد، با لحن سخیفی نام حضرت امام را ذکر کرده و گفته بود اولین کاری که بعد از رئیس جمهور شدن باید انجام بدهیم، این است که او را به قم ببریم تا در فیضیه درس بدهد و در کارها دخالت نکند. نباید ما اجازه بدهیم روحانیت بیاید کارها را به دست بگیرد، کار باید دست ما باشد.
بــــرش
ارائه پرونده مدنی به مسئولان اول انقلاب
از جمله آقای بهرامی که فرمانده سپاه کرمان بود، تحقیقاتی انجام دادم. حتی به رفسنجان و منزل آقای شیخ محمد هاشمیان هم رفتیم. بهرامی آن موقع لباس سپاه داشت. با کمک او پرونده مدنی و پدرش را، که یک روحانی وابسته به ساواک بود، درآوردیم. اطلاعات زیادی در پرونده خودش و پدرش بود. حتی در رژیم گذشته تا روزهای آخر مکالمات تلفنی او را ضبط میکردند و در پروندهاش وجود داشت و اطلاعات خیلی زیادی را به مجموعه پروندههایی که تهیه کرده بودیم، اضافه کردیم. بعد هم آن مجموعه را در اختیار مسئولان آن موقع از جمله محسن رضایی، هادی غفاری، رشیدیان و حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی قرار دادیم. اینها اطلاعاتی بود که میتوانست از رسیدن او به ریاست جمهوری جلوگیری کنند. من به آقای محسن رضایی هم اطلاع دادم که نشانی خانهاش کجاست و احتمال دادم که فرار کند. گفتم باید مراقبت کنید که مدنی فرار نکند، ولی متأسفانه این مراقبت انجام نشد یا او پیچیده عمل کرد و از ایران فرار کرد. بعدها در اسناد لانه جاسوسی کشف شد که او عامل سازمان سیا بوده و ارتباط خیلی قوی با سازمان سیا داشته است. چیزهایی که ما از مدنی متوجه شدیم، بهدلیل دقت روی برخوردهای او با آیت الله جمی و دیگران بود که شاید خیلیها دقت نکرده بودند. یعنی برخی از جمله آقای اشراقی، آقای خزعلی و آقای موسوی جزایری نظرشان در مورد ایشان مثبت بود. علمای آن موقع تقریباً شخصیت ایشان را فردی تحصیلکرده، باسواد و مدیری لایق میپنداشتند. انصافاً هم ظرفیتها و قابلیتهایی داشت و پشتکارش عامل خیلی مهمی در این مقبولیت بود. البته او یک انگیزه بسیار قوی داشت و آن این بود که وارث حکومتی بشود که بر اثر انقلاب و با آن همه شهید به دست آمده بود و سکان اداره کشور را به دست بگیرد، ولی در زیر آن ظاهر آرام، دانشمند و پرکاری که نشان میداد، شیطنت زیادی هم داشت که خداوند توفیق داد تا من، با آن که خیلی جوان بودم، آن را حس کنم و تشخیص دهم بین آنچه او میگوید و عمل میکند، تفاوت است و رگههایی از نفاق و دورویی در او وجود دارد.
بــــرش
واکنش شهید بهشتی به تخلفات مدنی
کسی را فرستادم و آن نوار را برای آیت الله دکتر بهشتی برد و جریان را برای ایشان توضیح داد. آقای بهشتی گفته بود شما مواردی را که راجع به عملکرد ایشان دارید، تدوین و مکتوب کنید و بفرستید. حتی آماده باشید که هروقت من به شما گفتم از طریق مطبوعات هم اعلام کنید. من قوت قلبی گرفتم و فهمیدم مطالبی که آقای خزعلی گفته بود، مورد تأیید همه نیست. شاید برداشت آن شب ایشان از صحبتهای آقای مدنی بود که خودش را نزد او خیلی قوی و کارهایش را پررنگ جلوه داده بود. کسی هم نبود که آنجا نقدی از او کند. مدنی کارهای دیگری هم کرده بود، از جمله برای پوستر تبلیغات 30 میلیون تومان هزینه کرده یا به سران عشایر پول داده بود و رفت وآمدهای مشکوکی هم با خارجیها انجام میداد و خبرنگاران خارجی را برای دیدن خرمشهر و اهواز آورده بود. همچنین افراد زیادی از داخل و خارج کشور ملاقاتهایی با او انجام میدادند و در سطح یک رئیس جمهور با او مذاکره میکردند. مدنی هم تا حدودی به من حساس شده بود و شاید میدانست این کارهای علیه او را من انجام میدهم. در خیلی از جلسات سعی میکرد که من حضور نداشته باشم و به نوعی من را دنبال کاری میفرستاد.
بــــرش
گزارش تخلفات استاندار خوزستان به خبرگان
گزارش اسلحه و مهماتی که در زمان تصدی اینجانب به پاسداران انقلاب و کمیتهها تحویل شده، همه موجود است و گزارش آن به استانداری و مراجع دیگر داده میشود. همینطور بودجهای که در اختیار فرمانداری بوده است با کمال احتیاط صرف هزینه شده و اسناد آن موجود است و ظرف مدت 10 روز تسویه حساب کامل به عمل خواهد آمد. همچنین لیست کارهای عمرانی انجام شده در پنج صفحه به اطلاع عموم خواهد رسید. من سوابق مهمی درباره مدنی مکتوب و مدون کرده بودم و به استناد آن سوابق این موارد را مطرح کردم. در پایان اعلامیه جرم هم اشاره کرده بودم که دلایل و مدارک و نوار و شواهد زنده کافی به منظور ارائه به مردم را در هر مرجع اسلامی دارم. آن اعلام جرم تکلیف کار را خیلی روشن کرد و ما آن را به تهران بردیم و در جلسهای در مجلس خبرگان به همراه آقای کیاوش، آقای رشیدیان و آقای هادی غفاری مدارک و اسناد را مطرح کردیم تا اگر مدنی بخواهد رئیس جمهور شود، بتوانند کاری کنند تا صلاحیتش رد شود.