صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • گفت و گو
  • کلان
  • انرژی
  • حمل و نقل
  • مسکن
  • بازار سرمایه
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره ده - ۳۰ خرداد ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره ده - ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

افزایش درآمد ارزی در چه حالتی به بیماری هلندی منجر می شود؟

افزایش درآمدهای ارزی در هر مرحله، باعث افزایش درآمدهای ریالی و گسترش تشکیلات دولت و افزایش نقدینگی و تورم، ضربه به تولید و سرمایه‌گذاری و ضعف اقتصاد می‌شد. به این اتفاق اقتصادی، بیماری هلندی گفته می‌‏شود، یعنی یک گشایش موقتی

 طی شماره‌های اخیر ایران اقتصادی و در قالب جلد دوم کتاب محرمانه‌های اقتصاد ایران و بیان خاطرات محمدجواد ایروانی؛ وزیر اقتصاد سال‌های 64 تا 68، با حال و هوای نحوه اداره اقتصاد ایران و مسائل مختلف آن دوران همزمان با جنگ تحمیلی آشنا شدیم؛ از حضور نیروهای انقلابی در بدنه مدیریتی کشور تا تحولات نظام بانکی و نحوه شکل‌گیری مدیریت بانک‌ها و بخشی از کابینه دولت مستقر در آن سال‌ها.  در این شماره نیز ایروانی خاطراتی را از نحوه فعالیت انجمن‌های اسلامی و تعیین هیأت مدیره‌های بانک‌ها و... تعریف کرده است که با هم می‌خوانیم.

 زمانی که برای پست مدیریت وزارت اقتصاد انتخاب شدید شایع شده بود که یکی از دلایل انتخاب شدن شما به عنوان وزیر، حمایت گسترده انجمن‏‌های اسلامی از شما بود. حتی در جایی خواندم یکی از مسئولان کشور در آن برهه در مورد به وزارت رسیدن شما گفته بود:«انجمن اسلامی دارای نفوذ زیادی بود. حتی آقای عزیزی مدیرعامل وقت بانک ملی وقتی مدیریتش تمام شد، انجمن قصد داشت یکی از اعضای منتسب به خودش را مدیرعامل کند.» علاوه بر این، حتی مرحوم نوربخش یکی از دلایل اختلافات با شما را زیاده‏‌خواهی و دخالت‏‌های بیش از اندازه انجمن اسلامی در امور اقتصادی کشور بخصوص بانک‌ها می‌دانست؟
اولاً مشخصاً رئیس دولت توجه ویژه‌‏ای به کل انجمن‏‌های اسلامی داشت. ضمناً شما اگر نگاهی به اسامی و لیست افراد عضو انجمن‌های اسلامی در بانک‏‌های کشور بیندازید، می‌‏بینید که اغلب افراد عضو، تحصیلکرده و متخصص هستند. حضور این افراد تحصیلکرده و متخصص در رده‌های بالا در شورای‏ هماهنگی انجمن‏‌های اسلامی بانک‌‏های کشور، آنها را با سایر انجمن‏‌ها متمایز می‌کرد. همین تمایز باعث می‌شد انجمن اسلامی بانک‌ها از نهادهای قوی باشند که در حوزه مسائل مالی و بانکی گزارشات متعدد تخصصی تهیه و به مقامات کشور ارسال می‌‏کردند و بر همین اساس طرف مشورت قرار می‌گرفتند؛ ضمن اینکه افرادی نظیر آقای منوچهری و دکتر مجید قاسمی، آقای علی ماجدی، مرحوم دکتر نجفی‌علمی، شفیعی هنجنی، وطنی، حسینی کاخکی و ده‌ها نیروی شاخص که اسامی آنها را اکنون به‏ خاطر نمی‌‏آورم در انجمن‌های اسلامی بانک‌ها حضور داشتند. به هر حال آنها افراد تحصیلکرده و صاحب سبک در حوزه تخصصی خود بودند. البته آن موقع لیبرال‏‌هایی که در قدرت بودند اصرار داشتند به جامعه القا کنند که اعضای انجمن‏‌های اسلامی‏ بی‏‌سواد هستند، منتهی انجمن‏‌های اسلامی بانک‏‌ها بویژه بانک مرکزی بیشتر به مباحث فنی می‌‏پرداختند. به‌عنوان مثال راجع به بانکداری بدون ربا و مباحث مالی و اقتصادی، صاحب ایده و راهکار بودند. حتی در زمان طاغوت در توقف خروج ارز از کشور و سایر موارد نقش‌آفرینی کردند و دارای ریشه، سابقه و واجد نگاه ارزشی هم بودند.
 
 پس دلیل مخالفت‏‌ها چه بود؟ شواهد نشان می‌‏دهد طیف روغنی زنجانی و نوربخش با شخص شما و انجمن اسلامی بانک‌ها مخالف بودند.
طرح موضوع انجمن‌های اسلامی صرفاً سرپوشی برای عدم بیان نگرش‏‌های اقتصادی است وگرنه انجمن‌های اسلامی به صورت مطلق هیچ‌گاه مورد حمایت بنده نبودند، ولی یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه افرادی که از بیرون سیستم بانکی وارد سیستم می‌‏شدند از تخصص و تحصیلات لازم برخوردار نبودند و از شناخت سیستم و تجربه هم بهره لازم را نداشتند و طبیعی است که پایگاهی نداشته و نمی‌‏توانستند موفق باشند. بهترین راه، انداختن تقصیرها به گردن دیگران بود ولی انجمن‌های اسلامی آن زمان که واجد نیروهای ارزشی، متخصص و باتجربه بودند بدیهی است به صورت طبیعی رشد می‌کردند، کما اینکه بسیاری از آنها بعد از بنده وارد دستگاه‌های اجرایی کشور شده و به دلیل شایستگی‏‌های فراوانی که از خود نشان دادند سمت‏‌های مختلف و بزرگی گرفته و منشأ خدمات فراوانی شدند.
 
 سؤال این است؛ امروز که دیگر انجمن‌های اسلامی نقش و حضور مدیریتی ندارند وضعیت چگونه است و آیا همه چیز اصلاح و مشکلات درست شده است؟
زمانی که علیرضا نوبری رئیس کل بانک مرکزی بود انجمن‏‌های اسلامی به واسطه ارتباطاتی که با دولت و مجلس داشتند معتقد بودند سیستم بانکی هنوز متحول نشده و نیازمند اصلاحات و تغییرات گسترده است. برای همین در آن مقطع نیروهای انجمن اسلامی پرپر می‌‏زدند و با اصرار به من می‌گفتند:«ایروانی پیش نوبری برو و از این بابت که سیستم بانکی دست‏ نخورده به او انتقاد و اعلام موضع کن.» من هم در نهایت پیش علیرضا نوبری رفتم. وی از سال‏‌های قبل از انقلاب مرا می‌شناخت. به او گفتم:«شما همه را سر کار گذاشته‌‏اید؟! سیستم بانکی نقطه‌ضعف اساسی رژیم گذشته بود و مردم به خاطر خشم خود از این سیستم بانک‌ها را آتش می‌زدند، اما شما این وضعیت و شرایط را اصلاح نکرده‌اید و...»
در همان جلسه در رابطه با یک پرونده کلیدی مدیریتی با نظر اصلاحی من دستور اقدام داد. البته فکر می‌کنم به خاطر اعتمادی که به من داشت این کار را کرد. به هر حال انجمن‏‌های اسلامی در اصلاح مدیریت‏‌های کشور و پاکسازی عوامل رژیم قبل در مراکز زیادی فعال بودند و به قول معروف انجمنی‏‌ها آدم‌های خنثی نبودند که بگذارند بعد از انقلاب معدودی از افراد بی‌‏درد یا پرونده‌دار در سیستم نقش کلیدی داشته باشند. در عین حال هم انحصارطلب نبودند و از نیروهای متخصص و تکنوکرات و سالم هم حمایت می‌کردند.
خاطرم هست در مقطعی که خودم را برای حضور در هیأت مدیره بانک ملت و شورای بانک‌ها آماده می‌کردم با یکی از نیروهای مسلمان و متعهد برای مصاحبه به شورای‌عالی بانک‏‌ها دعوت شدیم. مرحوم دکتر احمد کیایی مدیرعامل بانک ملی در جلسه مصاحبه از من پرسید:«نظرت در مورد نیروی انسانی چیست؟» گفتم:«نیروی انسانی در بانک‌ها باید حرفه‌ای کار کند.» اعضای شورا گفتند این خیلی کلی است. حرفه‌ای یعنی چه؟ گفتم:«حرفه‌‏ای یعنی اینکه اگر رئیس بخش بین‌‏المللی بانک صورت‏جلسه را تحویل دهد و آن را سفید امضا کند، یعنی از نظر حرفه‌‏ای خیانت کرده است و شایستگی هیچ مسئولیتی ندارد.» بعد از اتمام مصاحبه، از من بسیار تعریف کردند. وقتی از اتاق بیرون آمدم از آقایی متخصص، باتجربه و متدین که قبل از من برای مصاحبه به داخل اتاق رفته بود پرسیدم:«چه شد؟ از تو چه پرسیدند و...» جواب داد:«به من گفتند نظرت در مورد نیروی انسانی چیست، من هم گفتم باید معتقد و حزب‏ اللهی و... باشد.» سریعاً به او گفتم:«مردودی و انتخاب نمی‌شوی. این چه حرفی است که زدی.» وقتی ناراحت شد، پشیمان شدم و گفتم شوخی کردم، اما واقعیت این بود که او رد شد و من قبول شدم و هنگامی که او را رد کرده و مرا انتخاب کردند خودش خیلی تعجب کرد!
عضو هیأت مدیره بانک ملت شدم. در آن فضا و شرایط تنها بودم. اکثر نیروهای انقلابی به من می‌گفتند:«به‏ تنهایی نمی‌‏توانی کاری از پیش ببری. تا آبرویت نرفته، استعفا بده و از سیستم مدیریت بیرون بیا.» چون از خودم مطمئن بودم به دوستانم می‌گفتم:«من نقطه ضعفی ندارم که بخواهم از بابت آن نگران بوده یا پا پس بکشم. برای همین تا آخر کار خواهم ایستاد.» خداوند هم خیلی به من کمک کرد. تکنوکرات‏‌های بانک هم با مشاهده رفتار حرفه‌ای من با بنده همراه شدند. من اصولاً اعتقادی به تضاد بین نیروهای مکتبی و متخصص که ابتدای انقلاب بنی‏‌صدر به نام دعوای تخصص و تعهد راه انداخته بود، نداشتم. معتقد بودم اتفاقاً با همه تکنوکرات‏‌هایی که سلامت هستند می‌شود به‏ خوبی کار کرد به شرطی که خود ما هم سالم باشیم. این نگاه همگرایی نیروهای مکتبی و تکنوکرات‌ها در بانک ملت جواب داد و بانک ملت یکی از قوی‏‌ترین بانک‏‌های کشور شد و مدیران خوبی را هم تربیت کرد که به جامعه خدمت کردند.
این آغاز یک تحول مدیریتی در کل سیستم بانکی بود. البته بعد از اینکه عملاً در بانک ملت فضای مثبت و ارزشی حاکم شد، اختلافاتی به وجود آمد و جوی درست شد که عده‌ای گفتند:«عملاً ایروانی که تنها یک عضو هیأت مدیره است بانک را اداره می‌‏کند.»
همین جو باعث شد در انتهای دوره مسئولیت به سرعت از من تشکر شود! بعد از آن اصرار داشتم که کلاً در سیستم بانکی نباشم تا هر مشکلی در نظام بانکی را به گردن تأثیرگذاری من نیندازند. لذا با دعوت وزیر بازرگانی به وزارت بازرگانی رفتم.
 
 شما رسماً گفتید عضو انجمن اسلامی بودید و به این عضو بودن‌تان هم افتخار می‌کنید، اما برخی از اسناد و صحبت‏‌ها نشان می‌دهد برخی از مدیران وقت از انجمن‌‏های اسلامی خیلی هم دل خوشی نداشتند. مثلاً مرحوم عزت‌الله سحابی در جایی می‌گوید:«انجمن‏‌های اسلامی موی دماغ وزرا بودند.» این حرف را قبول دارید؟
 بستگی دارد چه دماغی باشد، جنس آن دماغ خیلی مهم است. اگر کسی مسأله‌‏ای نداشته باشد و عنصری مکتبی و ارزشی و مردم دار محسوب شود، قطعاً انجمن‏‌های اسلامی که از نهادهای مؤثر ابتدای انقلاب بودند از وی حمایت می‌کردند. منتهی مسأله این بود که با توجه به اینکه انقلاب، خود را از قبل آماده و کادرسازی لازم نکرده بود، طبیعی هم بود که برخی از مدیرانش با معرفی و یک شناخت ابتدایی انتخاب می‌شدند. لذا برخی از آنها اصلاً انقلابی نبودند و عملاً با انقلاب و امام زاویه پیدا می‌کردند. مصداق و نظیر مهم آن را شما در برخی از اعضای نهضت آزادی به ‏راحتی می‌‏توانید مشاهده کنید. قبل از اینکه عضو هیأت مدیره بانک ملت شوم با آرای کارکنان به عضویت شورای کارکنان بانک نیز انتخاب شدم و چون با رأی کارکنان انتخاب شده بودم همه قبولم داشتند. عده‌ای با پدیده شوراها نیز موافق نبودند، بنابراین انجمن اسلامی نمونه خوبی بود تا به آن برچسب زده شود. در شرایطی که نظام اداری ما کارآمدی نداشت انجمن‌های اسلامی البته با سطوح متفاوت از نظر توان علمی و کارآیی می‌خواستند با حاکم کردن ارزش‌‏ها اجازه ندهند کارهای غیرمتعارف یا خلاف واقع در سیستم صورت بگیرد که اتفاقاً کارساز بود. مثلاً مرحوم دکتر نجفی‌علمی دبیرکل انجمن‌های اسلامی وزارتخانه‌ها، ادارات و سازمان‌ها بود که خود تحصیلکرده و لیسانس اقتصاد دانشگاه تهران و فوق‌لیسانس مشاوران اداری از دانشگاه شهید بهشتی و بعدها دکتری در رشته اقتصاد توسعه گرفت. وی از نظر تجربه کاری نیز سرآمد بود، به علاوه طعم زندان‏‌های رژیم پهلوی و شکنجه‏‌های آن را چشیده بود. او در مقطعی نسبتاً طولانی این سمت را داشت و جالب است بدانید با هماهنگی‏‌هایی که وی با نیروهای ارزشی سیستم اداری برقرار می‌کرد توانست جلوی جریان‏‌های لیبرالی را که بی‌پروا در زاویه با امام و آحاد مردم گام برمی‏‌داشتند و در سیستم حکومتی هم بودند، بگیرد. البته نجفی‌علمی نه خاطره‌‏نویس بود و نه خاطره ‌گو، ولی اگر بتوان فعالیت‏‌های انجمن‏‌های اسلامی ادارات را گردآوری کرد قضاوتی منصفانه می‌شود، اما به هر حال در مرور خاطرات تاریخ‌‏نویسی که شما سعی در انجام آن دارید هر کس از اتفاقات و وقایع برداشت شخصی خودش را دارد.

 روایت‏‌ها درباره اختلافات شما با مرحوم نوربخش زیاد است. لطفاً کمی درباره اختلافات مبنایی با آقای نوربخش توضیح دهید و چرا نوربخش استعفا داد؟
 آقای نوربخش استعفا نکرد بلکه دوره مأموریتش در بانک مرکزی پایان یافت و قانوناً مسئولیتی نداشت، ولی وقتی من فشارهای موجود را دیدم ترجیح دادم از اختیارات قانونی خودم استفاده نکنم و استعفا کردم. ما سلیقه نظری و رویکرد متفاوتی نسبت به مسائل داشتیم. معتقد بودیم در شرایط محدودیت منابع و جنگی با آن گسترش، ناگزیر هستیم با توجه به محدودیت‏‌ها برنامه‌‏ریزی کنیم، اما در مقابل، طیف مرحوم نوربخش چنین نگاهی نداشت و برای مسائل مختلف چهارچوب مدیریتی تنظیم شده و هدف‏مندی قائل نبود و اوضاع را مثل شرایط عادی نگاه می‌‏کرد.گمان من این است که تفکر عده‌‏ای برای مدیریت شرایط وفور نعمت شکل گرفته است، اما برای شرایط محدودیت و جنگ حتماً باید یک مدیریت برنامه‏‌ریز، جدی و پاسخگو مسئولیت
داشته باشد.

   نظر طیف مقابل برای اداره کشور در آن زمان چه بود؟
آنان به طور کلی برنامه‌ای و آینده‏‌نگر به مسائل نمی‌‏پرداختند. می‌‏توان گفت برای واحدهای تحت مدیریت خود چهارچوب برنامه‌ریزی شده‌‏ای تصور نمی‌کردند و مغلوب نتایج عملکردهای برنامه‌ریزی نشده بودند. به محض اینکه در سال 1362 درآمدهای ارزی کشور زیاد شد، واردات بشدت افزایش یافت، به‏ طوری‏ که به‌رغم 22 میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت در همان سال، 24 میلیارد دلار پرداخت ارزی پیدا کردیم!
آنها معتقد بودند وقتی عرضه کالا افزایش یابد ما نیز می‌‏توانیم ارز بیشتری بفروشیم و با این کار درآمدهای دولت بالا و مخارج بیشتری خواهیم داشت و از طرف دیگر با واردات می‌‏توانیم تورم را مهار کنیم. با این پارامترها می‌‏توانیم کارنامه اقتصادی خوبی از خود به جای بگذاریم که البته برعکس، افزایش درآمدهای ارزی در هر مرحله، باعث افزایش درآمدهای ریالی و گسترش تشکیلات دولت و افزایش نقدینگی و تورم، ضربه به تولید و سرمایه‌گذاری و ضعف اقتصاد می‌شد. به این اتفاق در یک اقتصاد، بیماری هلندی گفته می‌‏شود یعنی یک گشایش موقتی. این دیدگاه در کوتاه‏‌مدت و شرایط انحصارات بزرگ دولتی، بیشتر حالت پوپولیستی داشته و مدیران جنت‌‏مکان می‌شوند، ولی در بلندمدت ضربه سهمگینی به اقتصاد می‌‏زند. البته این نگاه به نوعی متأثر از آموزه‌های صندوق بین‌المللی پول هم بود. مثلاً در جایی مسئول بانک مرکزی گفته بود به جای این همه زحمت برای بافتن فرش، یک کشتی نفت صادر می‌کنیم که انبوهی از درآمد برای ما دارد. این روند اتفاقاً عمق تفکر او را می‌رساند.
اگر نفت بیشتر بفروشیم از فروش ارز آن، درآمد دولت نیز افزایش می‌‏یابد و در مجموع تورم ایجاد شده و تشکیلات اداری دولتی گسترش می‌‏یابد. همچنین مزاحمت برای کسب‌وکار ایجاد می‌کند و بعد همان چرخه معیوب، واردات و ضربه به تولید و سرمایه‏‌گذاری و... را دربردارد، اما در مقابل وقتی فرش بافته می‌شود زن و مرد روستایی در فصل بیکاری و سرما اولاً با فروش اولین فرش، به درآمد خیلی خوبی دست پیدا می‌کنند و زن و دختر خانواده نیز به واسطه این درآمدزایی به جای «توسری خوردن» عزت پیدا می‌کنند و ایجاد شغل شده و درآمد خانوار افزایش پیدا می‌کند. لذا خانواده مذکور با ایجاد درآمد می‌تواند سرمایه‌‏گذاری بیشتری کرده، از ناهنجاری‏‌های اجتماعی اجتناب شود و دولت نیز بزرگ نشود، لذا در این صورت نقاط منفی که اشاره کردم منتفی می‌شود. بهانه اینکه اینها مریض می‌‏شوند و سقط جنین می‌کنند دیگر مطرح نیست. با طرح بقا (بهداشتی کردن قالی‏بافی ایران) توسط جهاد سازندگی، اولاً کمک به ساخت اتاق‌های بهداشتی و پنجره‌دار می‌شد و دارهای افقی به عمودی تبدیل و نهاده‌ها در اختیار روستاییان قرار می‌گرفت و فرش‏‌ها از آنها خریداری می‌شد که البته این فقط یکی از صدها پروژه عظیم توسعه روستایی جهاد سازندگی در پهنه روستایی ایران بود که متأسفانه هم‌‏اکنون در اثر همین افکار لیبرال‌‏گونه، وظیفه‌مندی قانونی توسعه روستایی کشور تعطیل شده و باید تبعات آن را در مهاجرت به شهرها بپذیریم.
ما با دادن پنجره تسهیلات بانکی اعم از قرض‌الحسنه و غیره به فرش‏بافی، تحولی در درآمدهای روستاییان ایجاد و به عزت‏مندی آنان کمک کردیم و بعدها در وزارت جهاد سازندگی در دولت سازندگی توانستیم با یک برنامه منظم نه ‏تنها بخش فرش‏بافی بلکه توسعه روستایی را با ایجاد نواحی صنعتی روستایی گسترش دهیم.
می‏ خواهم بگویم دو تفکر وجود دارد که هنوز هم تا حدودی این دو تفکر جریان دارد؛ یکی اینکه همین‌طور پیش برویم رشد اقتصادی خواهیم داشت. البته این تفکر هر چند با طرح شعارهای لیبرالیستی است اما درعمل در راستای نفتی و دولتی کردن بیشتر اقتصاد حرکت می‌کند. تفکر دیگر این است: «آینده قابل پیش ‏بینی نیست، پس ما باید آینده را خودمان بسازیم.» این تفکر حضرت امام رحمت ‏الله علیه و رهبری حکیمانه آیت‏‌الله خامنه‌‏ای و نیروهای مکتبی و ارزشی است که به آن عمیقاً معتقدند.
در مکتب اول با اولین شوک نفتی دست به سوی خارجی‏‌ها دراز می‌شود و دیگر استقلال سیاسی کم‏رنگ و بی‌‏معنا خواهد شد. اما تفکر امام و ولایت فقیه و آنهایی که قویاً به آرمان‏‌ها معتقدند این است که هر تهدید و شوکی را فرصت تلقی کرده و برای فرصت‌‏سازی آن کار کنیم و ورق اقتصادی را به سود مردم برگردانیم. منظور از مردم هم افراد هزار فامیل و یک الیگارشی جدید شبیه آنچه در رژیم پهلوی بود نیست، بلکه مردمی کردن اقتصاد است. به یاد دارم در همان دهه‏‌های 60 و 70 ما معتقد بودیم واردات باید در جهت حمایت از تولید داخلی صورت گیرد و اگر کالاهای سرمایه‌‌ای و تجهیزات و کارخانجات و... به کشور وارد شود با یک فاصله زمانی به افزایش تولید و ایجاد اشتغال کمک کرده‌ایم. اما طیف مقابل به‌دنبال این بود تا با افزایش واردات کالاهای مصرفی به کشور، درآمدهای ریالی بیشتری کسب کند و از این طریق بتواند تورم را محدود کند.
بر این باور بودیم که با افزایش واردات کالاهای مصرفی بنیان‏‌های تولید صدمه می‌‏بیند. ما معتقد بودیم: می‌توانیم با ابزار سود بازرگانی علاوه بر حمایت از تولید، نگذاریم با افزایش تقاضای ارز، قیمت آن افزایش یابد، چرا که وقتی بنیان‏‌های تولید ضعیف باشد افزایش قیمت ارز در یک اقتصاد دولتی، فی ‏نفسه باعث تحمیل تورم شده و انتظارات تورمی نیز به آن اضافه می‌شود.
در صادرات نیز معتقد بودیم: باید به صادرکنندگان جوایز صادراتی تعلق بگیرد. البته این ایده در حد فکر نبود بلکه نهایتاً اجرا شد. ضمن اینکه ما معتقد بودیم: «تنظیم بازار نه به وسیله واردات» بلکه با «استراتژی تنظیم بازار با صادرات» قابل اجراست. جریان مقابل می‌گفت: «وقتی ارز و منابع به‏ وفور وجود دارد باید با افزایش کالاها از طریق واردات، تورم و نقدینگی را مهار کنیم.»
به‌عنوان مثال پس از جنگ، وقتی قائم مقام وزیر جهاد سازندگی بودم، ارزهای واردات پنیر را صرف تولید لبنیات در داخل قرار داده و با برنامه‌‏ریزی و نهادسازی شورای لبنیات کشور در صنعت لبنیات یک تحول عظیم ایجاد کرده و خودکفایی در صنعت لبنیات اتفاق افتاد. براساس این نوع مدیریت، تولید لبنیات و تعداد کارخانجات لبنی به‏ شدت افزایش یافت. حتی در آن سال‌ها ما به مرز صادرات مواد لبنی نیز رسیدیم. به اذعان اغلب کارشناسان وضع موجود صنعت لبنیات به خاطر سیاستگذاری قاطع و تصمیم‌‏گیری آن زمان جهاد سازندگی بود که اتفاقاً در همین باره به من پیشنهاد شد برای آن کتابی بنویسم که تاکنون موفق نشدم.
نفس این پدیده که چگونه رویکرد واردات را به الگوی تولید داخلی و صادرات با استفاده از اهرم‏‌های منابع موجود و با استفاده از تئوری مثلث «سیاست‏گذار، زنجیره تولیدکنندگان و مصرف‏ کنندگان» و همکاری بخش خصوصی، تعاونی‏‌های تولید و نهادهای عمومی غیردولتی و دولتی تبدیل کردیم، امر مهمی است که نظیر خودکفایی در لبنیات در سایر حوزه ‏ها می‌تواند تعمیم یابد و اگر فرصتی فراهم شود این الگو و تجربه موفق را مستند خواهم کرد.

 نمود عینی اختلافات فکری جریان‏‌های مختلف از کجا شروع شد؟ در مطالعاتی که داشتم به این نتیجه رسیدم اختلافات فکری در کابینه به‏ شدت زیاد بود و اغلب شاهد دعوای سیاسی با چاشنی اقتصادی بودیم.
بیشترین اختلافات درباره سیاست‏‌های پولی بود. با توجه به قانون عملیات بانکی بدون ربا یکی از مهم‌‏ترین سیاست‏‌های پولی، سیاست‏‌های اعتباری بود که به آن تصریح شده است. نگاه ما در سیاست‏‌های اعتباری این بود که تسهیلات بانک ‌ها تولیدمحور شود. ضمناً قوانین و مقررات موضوعه برای این هدف هم اجرا شوند. ما می‌‏خواستیم افرادی که به این مسأله معتقد بودند در بانک‌ها مسئولیت داشته باشند تا آن را در عمل اجرا کنند. ما معتقد بودیم مدیرانی که نمی‌توانند نرخ‌های رشد تسهیلات در بخش‌‏های مختلف اقتصادی به‌ویژه تولید را محقق کنند باید برکنار شوند. ابلاغ نرخ‌های رشد تسهیلات بانکی در بخش‌های مختلف اقتصادی تزئینی نیست و عمل به سیاست‌ها ملاک صلاحیت مدیران است. در این مسائل، مشکل و اختلاف‌‏نظر به وجود آمد. مثلاً آقای قاسمی و بعدها مرحوم نجفی علمی تحولات خیلی خوبی را در بانک ملی ایجاد کردند.
به محض اینکه آقای قاسمی را به مدیرعاملی بانک ملی منصوب کردم، هفته دوم مسئولیت با وزیر نفت آقای آقازاده جلسه گذاشت و 50 درصد پروژه پتروشیمی اراک را که در مرحله صفر قرار داشت به منظور کمک به این سرمایه‌گذاری و تأمین قدرت نظام بر منابعی که برای احداث این پروژه موردنیاز بود (1.2 میلیارد دلار) خرید و آن را احداث کرد و به بهره‏‌برداری رساند.
جالب است بدانید تا همین امروز ترازنامه بانک ملی از سود فوق ‏العاده پتروشیمی اراک بهره می‌‏برد. این یک کار انقلابی در سیستم بانکی و کاملاً حرفه‌‏ای و نشان دهنده افق فکری گسترده نیروها و رویکرد جدید بود و از این حیث رئیس دولت نیز کاملاً راضی و موافق با این رویکرد بود.

 

بــــرش

انداختن تقصیرها به گردن دیگران
طرح موضوع انجمن‌های اسلامی صرفاً سرپوشی برای عدم بیان نگرش‏‌های اقتصادی است وگرنه انجمن‌های اسلامی به صورت مطلق هیچ‌‏گاه مورد حمایت بنده نبودند، ولی یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه افرادی که از بیرون سیستم بانکی وارد سیستم می‌‏شدند از تخصص و تحصیلات لازم برخوردار نبودند و از شناخت سیستم و تجربه هم بهره لازم را نداشتند و طبیعی است که پایگاهی نداشته و نمی‌‏توانستند موفق باشند.
بهترین راه، انداختن تقصیرها به گردن دیگران بود ولی انجمن‌های اسلامی آن زمان که واجد نیروهای ارزشی، متخصص و باتجربه بودند، بدیهی است که به صورت طبیعی رشد می‌کردند، کما اینکه بسیاری از آنها بعد از بنده وارد دستگاه‌های اجرایی کشور شده و به دلیل شایستگی‏‌های فراوانی که از خود نشان دادند سمت‏‌های مختلف و بزرگی گرفته و منشأ خدمات فراوانی شدند.

 

 

بــــرش

تشدید واردات به محض افزایش درآمد ارزی
به محض اینکه در سال 1362 درآمدهای ارزی کشور زیاد شد، واردات بشدت افزایش یافت، به‏ طوری‏ که به‌رغم 22 میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت در همان سال، 24 میلیارد دلار پرداخت ارزی پیدا کردیم! آنها معتقد بودند وقتی عرضه کالا افزایش یابد ما نیز می‌‏توانیم ارز بیشتری بفروشیم و با این کار درآمدهای دولت بالا و مخارج بیشتری خواهیم داشت و از طرف دیگر با واردات می‌‏توانیم تورم را مهار کنیم. با این پارامترها می‌‏توانیم کارنامه اقتصادی خوبی از خود به جای بگذاریم که البته برعکس، افزایش درآمدهای ارزی در هر مرحله، باعث افزایش درآمدهای ریالی و گسترش تشکیلات دولت و افزایش نقدینگی و تورم، ضربه به تولید و سرمایه‌‏گذاری و ضعف اقتصاد می‌شد. به این اتفاق در یک اقتصاد، بیماری هلندی گفته می‌‏شود یعنی یک گشایش موقتی. این دیدگاه در کوتاه‌‏مدت و شرایط انحصارات بزرگ دولتی، بیشتر حالت پوپولیستی داشته و مدیران جنت‌‏مکان می‌شوند، ولی در بلندمدت ضربه سهمگینی به اقتصاد می‌‏زند. البته این نگاه به نوعی متأثر از آموزه‏‌های صندوق بین‌‏المللی پول هم بود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی