صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • گفت و گو
  • کلان
  • انرژی
  • راه و شهرسازی
  • بازار سرمایه
  • بازار
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره صد و نه - ۰۴ آبان ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره صد و نه - ۰۴ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

تعمیر دکل 4500 تنی نفتی شهید مدرس

پیشنهادی به آقای غرضی دادیم و گفتیم این دکل حفاری را که حدود 100میلیون دلار می‌ارزد و دارد غرق می‌شود، به ما بدهید. ما با قبول ریسک و با ابتکار خودمان آن را بازسازی می‌کنیم. دکل حدوداً 4500 تن ‏وزن داشت و پایه‌‏هایش حدود ۱۰۰ متر بود که یکی از پایه‏‌هایش شکسته بود

بررسی جلد نخست کتاب سال‌های بی‌حصار از مجموعه خاطرات اصغر ابراهیمی‌اصل، به سال‌های آغازین جنگ تحمیلی رسید و ابراهیمی‌اصل از شرایط جنگی کشور سخن گفته است. وی که پس از استانداری آذربایجان‌غربی به وزارت نفت رفته بود، مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره در شروع جنگ بود و درباره حملات عراق به سکوها و چاه‌های نفت ایران و نحوه خاموش کردن آتش‌سوزی‌ها در اثر حملات هوایی عراق، مباحثی را مطرح کرده است. در این شماره نیز سخنان وی حال و هوای جنگ و دفاع از کشور در سال‌های جنگ را دارد.

بعدها زمانی که به وزارت نفت رفتم و عضو هیأت‏ مدیره شرکت ملی نفت ایران و مدیرعامل فلات قاره شدم، آقای دکتر کی‏‌نژاد که آن زمان همدان بود، در دیداری که با آقای ناطق‌نوری داشت در مورد استان آذربایجان‌غربی قبل از استانداری من صحبت کرده و گفته بود که وضعیت استان آذربایجان‌غربی چگونه بود و بعد از آمدن من چگونه شد و یک‏سری مسائل را به او گفته بود. آقای ناطق‌نوری به آقای کی‌نژاد گفته بود حتماً او را برای ناهار بیاور، من باید حلالیت بطلبم.
یک روز به وزارت کشور که آن زمان روبه‏روی پارک شهر در خیابان بهشت بود برای ناهار رفتیم و ایشان گفت:«ماضی مامضی به ما اطلاعات غلط دادند، حالا بیا برو در یک استان دیگر.» گفتم: نه، من دیگر به وزارت نفت رفته‌ام و به وزارت کشور برنمی‏‌گردم. به‏‌عنوان مأمور حاضرم مأمور وزارت کشور در نفت باشم، ولی الان شرکت نفت فلات قاره را به عهده گرفته‏‌ام و جنگ دریایی شروع شده و سکوها را زده‌اند و الان در وضعیتی نیستم که آنجا را رها کنم و به وزارت کشور بیایم.
ورود به وزارت نفت و شرکت نفت فلات قاره
بعد از اینکه از وزارت کشور منفک شدم، با دستور آقای هاشمی‏‌رفسنجانی به وزارت نفت رفتم. تحصیلاتم را در دانشکده نفت آبادان انجام داده و برای تکمیل آن به امریکا رفته بودم. اکنون پس از چند سالی که به ‏دلیل وضعیت انقلابی حاکم بر کشور و نیازی که برای اداره مناطق حساس کشور به نیروهای مورد اطمینان بود، به وعده‏‌گاهم بازگشته بودم تا به عهد خود برای خدمت به کشور در زمینه نفت وفا کنم. در اولین جلسه‌‏ای که خدمت آقای غرضی رسیدم، علاوه ‏بر اینکه مرا به‌عنوان یکی از اعضای هیأت‏ مدیره شرکت ملی نفت ایران منصوب کرد، مدیرعاملی شرکت نفت فلات قاره را نیز به عهده من گذاشت. آن زمان پنج شرکت به نام‏‌های ایپاک، ایمینیکو، لاپکو، سیریپ و سوفیر‏ان وجود داشتند که شرکت‌های امریکایی، فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و یک شرکت مشترک انگلیسی و ایرانی بودند. ما این شرکت‌ها را با هم ادغام کردیم و شرکت نفت فلات قاره‏ را شکل دادیم. شرکت‌های مذکور در زمان شروع جنگ و در ابتدای کار 70 هزار بشکه در روز تولید می‌کردند و با برنامه‏‌ریزی‏‌هایی که انجام ‏شد و تلاش‌هایی که پس از ادغام آنها و فعال‏ کردن شرکت نفت فلات قاره انجام دادیم، با صرف وقت بسیار زیاد و کار حرفه‌ای توانستیم تولید نفت را به 370 هزار بشکه در روز برسانیم، چون ما در زمان جنگ حدود 110 حلقه چاه را هم پکر گذاشته و بسته بودیم که در حملات هوایی عراق به سکوها، چاه‌ها منفجر و مشتعل نشوند. عراق با حملاتی که با هواپیما انجام می‌‏داد و راکت‌هایی که شلیک می‌کرد، یکی از سکو‏ها به نام «سکوی نوروز» را زده بود و منفجر کرده بود. نفت فوران کرده و مشتعل شده و دریا آغشته به نفت شده بود و آلودگی زیادی در دریا و محیط‌زیست به وجود آمده بود. این تهدید برای سایر سکوها هم وجود داشت. یعنی این سکو را به‏‌عنوان پایلوت زدند که در واقع نقطه فشار برای زدن بقیه چاه‏‌های نفت باشد، منتهی چون از قبل تدبیر کرده بودیم و تعداد زیادی از چاه‏‌ها را با پکرهای بتنی بسته بودیم، حملات بعدی که به چند سکو صورت گرفت به آتش‏‌سوزی منجر نشد. تخریب در سکو ایجاد شد، ولی تلفات جانی ندادیم و سکویی هم منهدم نشد یا آتش‌‏سوزی فعالی اتفاق نیفتاد.
 
کنوانسیون کویت‏
برای برطرف‏ کردن آلودگی‏‌هایی که در دریا به وجود آمده بود، پیشنهادی که آن موقع داده بودیم به دلایلی کلی بود، اما بعد دقیق‌‏تر شد. بعد هم دو،سه کار مهم انجام شد؛ یکی اینکه راهکاری برای بستن چاه‏‌های نفت پیدا شد. آن موقع کنوانسیون کویت برگزار می‌شد و ما با معاون نخست‌‏وزیر که رئیس سازمان حفاظت محیط‏‌زیست بود به کویت‏ رفتیم. آقای دکتر العوضی، وزیر بهداشت کویت، مسئولیت برگزاری و هماهنگی با کشورهای حوزه خلیج‌فارس را برعهده داشت. آلودگی به سواحل کویت، بحرین، ایران و جاهای مختلف رسیده و باعث مرگ پرنده‌ها و ماهی‏‌ها شده و مشکلات زیادی ایجاد کرده بود. از آنجا که در دید رادار و مستقیم عراقی‏‌ها بودیم، وقتی برای هر گونه کار اطفای حریق یا مثلاً کار فنی با کشتی به ‏سمت سکو می‌رفتیم که بتوانیم سکو یا چاه را ببندیم، حملات هوایی عراق شروع می‌‏شد و مجبور بودیم برگردیم؛ بنابراین باید راه‏‌حلی پیدا می‌کردیم که با غواصی و استفاده از لنج و قایق‌های فایبرگلاس و چوبی که رادار نتواند آنها را ردگیری کند یا هر تکنیک دیگری از زیر آب برویم و چاه را ببندیم. به ‏دلیل فوران خیلی زیاد نفت و گاز، امکان اینکه از روی آب چاه را خاموش کنیم وجود نداشت. از شعاع حدود یک کیلومتری دما به‏ قدری زیاد بود که امکان نزدیک‏ شدن به سکو وجود نداشت. سرانجام طرح ابتکاری بسیار خوبی تهیه شد. با این روش ابتکاری، با غواصی از زیر آب مجموعه لوله‏‌های کیسینگ (casing) که عبور می‌کرد، به زمین ‏و لایه‌های نفتی می‌‏رسید. بالاخره توانستیم از یک قسمت مناسبی لوله را ببندیم و فوران چاه را کنترل کنیم. در اینجا عمده کار را بچه‌های پالایشگاه تهران و بخش پالایشگاه‌ها انجام دادند. ایده‏‌اش را هم آقای مهندس میرزاده داده بود. او یکی از بچه‏‌های بسیار خوشفکر و بااستعداد بود و همراه با برادرش طراحی نحوه اجرای این کار را با وسایل و امکانات بسیار اولیه انجام داد‏ند. متأسفانه از ایشان هیچ تقدیری نشد. دقیقاً با طرح ایشان چاه نوروز خاموش شد، ولی بهره‌‏برداری آن را آقای غرضی و تعدادی از بچه‌های پالایشگاه به نام خودشان در روزنامه‏‌ها و رسانه‏‌ها مصادره کردند.
در شرکت نفت فلات قاره، غیر از تولید در وضعیت جنگ و بحرانی، ما به واردات فرآورده از طریق جزیره سیری کمک‏ کردیم. در واقع سیستم صادرات را به سیستم واردات تبدیل کردیم. برای اجرای این کار بزرگ در مدت زمان کوتاه، برادر محمدرضا فرهادی نقش کلیدی داشت. در این راه یک شهید هم دادیم. ما از طریق سیری، گازوئیل و بنزین را برای جنگ به خشکی می‌رساندیم و از خشکی با یک مسافت خیلی طولانی و اسکورت‏ کردن کشتی‏‌ها، حمل می‌‌‌کردیم و با کمک نیروی دریایی از خارک به‏ سمت آبادان می‌آمدیم و در ماهشهر و آبادان بخشی از آن را تخلیه می‌‌کردیم. تلفات زیادی هم آنجا در حوادث مختلف دادیم. هماهنگی صادرات نفت از لاوان و سیری هم به عهده ما بود. زمانی که تمام نیروهایمان در فلات قاره را برای بازسازی سکوها، بازسازی چاه‏‌ها، افزایش تولید، برقراری سیستم‌های ایمنی و حفاظتی بالا که در حملات هوایی چاه‏‌ها منفجر نشود گذاشته بودیم، مشغول تولید و صادرات و درعین‏ حال واردات فرآورده‌های نفتی نیز بودیم.

اشتباهات استراتژیک
در نیروی دریایی‏
آن زمان ناخدا سلطان معاونت دریایی سازمان صنایع دفاع را عهده ‌دار بود و اطلاعاتی که ما داشتیم، این بود که به‏ علت رگه‏‌های خیانتی که در نیروی دریایی در زمان ناخدا افضلی وجود داشت، بخشی از طرح‏‌های اسکورت مواد فرآورده نفتی‏‌مان بسیار سنگین اسکورت می‌شد و هزینه زیادی داشت؛ مثلاً برای یک کشتی فرآورده که روی آن‏ 9 تا 10 نفر هندی یا فیلیپینی بودند و می‌خواستیم بیاوریم، چهارپنج ناو و ناوچه و چند فروند هلی‏کوپتر را بسیج می‌کردند که آن را اسکورت کنند و از پشت خارک عبور بدهند تا به ‏طرف ماهشهر بیاید و بتواند پهلوگیری و تخلیه کند. ما آن موقع متوجه نمی‌شدیم، اما بعدها فهمیدیم که بخشی از کارها غیرضروری بوده است و این شلوغی و این هزینه اضافی برای نقل‏ و انتقال فرآورده‌ها جز ایجاد ریسک بالا برای زدن کشتی‏‌های نفتکش و زدن بعضی از شناورها، هیچ هدف دیگری نداشته است. ما بعدها فهمیدیم که به ‏راحتی می‌‏توانستیم این فرآورده را به قشم برسانیم و با خط لوله‌‏ای که از قشم به بندرعباس در نزدیک ‏ترین نقطه (‏حدود 1800 متر) بود، نفت را از قشم به بندرعباس بیاوریم و وارد شبکه کنیم یا از بوشهر ببریم. هیچ دلیلی نداشت که ما این سوخت را به ماهشهر بیاوریم. شاید مثل طرح‌های مشابهی که سرهنگ عطاریان در غرب کشور در زمان جنگ انجام می‌داد، خیانتی بود که توجیه تخصصی و فنی‏ شده داشت. کشتی‌‏ها باید اسکورت شود و به ماهشهر برود تا از این طریق تلفات و خساراتی به نیروها و امکانات وارد شود. ما بعدها فهمیدیم که بندر بوشهر، بندر طاهری در نزدیکی عسلویه، بندر لنگه، بندر چارک، بندرعباس، قشم، کیش، جزیره لاوان، جزیره سیری، هر کدام می‌توانند مبادی ورود فرآورده باشند و ما فرآورده را با کشتی‏‌های کوچک‏تر به ساحل برسانیم و با تانکر وارد شبکه کشور کنیم یا به اولین خط لوله برسانیم و وارد خطوط لوله کنیم.
میزان اطلاعات من درباره از دست دادن کشتی‏‌های نفتکش این مقدار است که بگویم در طراحی استراتژیک و برنامه‌‏ریزی اسکورت محموله‏‌های نفتی، به نظرم ‏به ‏عمد یا اگر خیلی خوش‏بینانه بگوییم، به‏ سهو خطاهای استراتژیکی در نیروی دریایی انجام می‌شد که باعث شد چند شناور از دست برود و تعدادی از محموله‌ها آسیب ببیند. حتی در مقاطعی به‏ علت نرسیدن به ‏موقع سوخت به مناطق عملیاتی، اجرای عملیات به تعویق افتاد و به وارد شدن تلفات سنگین و اسیر و مجروح ‏شدن نیروهای رزمنده ما در بعضی عملیات‏‌ها منجر شد.

نفت مجانی برای سوریه
زمانی که آقای غرضی وزیر نفت بود، سوریه شروع به گرفتن نفت مجانی از ایران کرد و در دو تا دو و نیم سال، حدود 1.5 میلیارد دلار نفت مجانی از ایران برد. بعد آقای میرحسین موسوی من را به سوریه فرستاد و گفت برو بررسی کن ببین چه چیزی را به‏ جای آن می‌‏توانیم از سوریه بیاوریم. من به سوریه رفتم و شهرهای دمشق، حلب، لاذقیه، حمص و چند شهر دیگر را بررسی ‏کردم. کارخانه‏‌های سیمان، کارخانه‌های نساجی و کارخانه‏‌هایی را که لوازم خانگی تولید می‌کردند، دیدم. واقعاً فقیر بودند و چیزهایی که می‌توانستند به ما بدهند سیمان، فسفات، پارچه، لباس ‏های کار خوب، تخته، شیشه ‏های مشجر، برزنت، پشم سنگ و کاشی لعابی بود. برای سیمان شان هم مشکل بسته‌بندی داشتند و طرحی را آنجا بررسی‏ کردیم که با پنج ‏میلیون دلار می‌شود سیستم بسته‌بندی مولر را برایشان گذاشت که کیسه ‏های سیمان پنجاه‏ کیلویی و پنج ‏لایه بسته‌بندی کند تا بشود سیمان را به ایران آورد. بعد از بازگشت، گزارش دادم تنها چیزی که می‌توان از آنها گرفت، فعلاً سیمان است. اما سیمانی که با کشتی به ایران فرستادند، این‏قدر بد تخلیه کرده بودند که سیمان‌‏ها رطوبت کشیده و به سنگ تبدیل شده بود. شاید خود آنها عمدی داشتند برای صادرات‏ نداشتن به ایران، بنابراین نوع بسته‌بندی را طوری انجام داده بودند که به‏ جای بسته‌بندی پنج ‏لایه، بسته ‏بندی سه‏ لایه بود و کاغذ نامرغوب گذاشته بودند. با رطوبت شرجی، وقتی محموله به بندرعباس رسیده بود، تمام سیمان‎ها سنگ شده بودند و عملاً ارزش تخلیه نداشتند. مقداری از محموله کشتی تخلیه شد و بعد کشتی را عودت دادند. سیمان تنها چیزی بود که آنها می‌توانستند بدهند. برای اسلحه و امکانات دیگر آنها توان نداشتند، یعنی سوریه به ‏لحاظ ساخت تسلیحات ضعیف بود و توان اینکه بخواهد به ما تسلیحاتی برساند نداشت.

اختلاف بر سر صادرات نفت
به آفریقای جنوبی
زمانی که مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره ایران بودم، یک کشتی ‏از آفریقای جنوبی به لاوان آمده بود و وقتی اسناد حمل را به ما دادند، متوجه شدیم که این کشتی متعلق به آفریقای جنوبی است. من با آقای غرضی تماس گرفتم و گفتم که این کشتی می‌خواهد نفت را به مقصد آفریقای جنوبی ببرد و بندری که اینجا مشخصاتش را داده‌اند، بندر دِربان در آفریقای جنوبی است. آفریقای جنوبی هم در تحریم است و ما اگر‏اسناد حمل را امضا کنیم و نفت ما به آنجا حمل شود، تبلیغات خیلی زیادی علیه ما خواهند کرد و جوسازی و گرفتاری زیادی درست می‌شود. حضرت امام (ره) صادرات نفت به آفریقای جنوبی را ممنوع کرده‌‏اند. او گفت که شما سریع آن را امضا کنید و کشتی را بارگیری کنید. من گفتم اصلاً کشتی را بار نمی‌‏کنم. کشتی را خالی می‌‏فرستم برود، برای اینکه سیاست کشور این نیست که به آفریقای جنوبی نفت داده شود؛ بنابراین کشتی را بار نکردیم و همین‏طور متوقف در لنگرگاه ماند. من به تهران آمدم. در جلسه‌‏ای آقای غرضی گفت که ما در وضعیت جنگ هستیم و به هر قیمتی شده باید به هرکسی نفت بفروشیم. بعد تعبیری به کار برد که برای فروش اگر از ما هر چیزی هم بخواهند، باید به خریداران بدهیم که بیایند نفت ما را بخرند. من به ایشان گفتم: اصلاً چنین حرفی درست نیست. نفت یک کالای باارزش است و خریدار بالقوه هم در دنیا بسیار زیاد است. هیچ دلیلی هم ندارد به هر دلال و واسطه‌ای نفت بفروشیم. شما کار را به دست اهلش بدهید، نفت را می‌شود فروخت و دلیل ندارد که ما نفت را به حکومت نژادپرستی بدهیم که همه دنیا آ ن را تحریم کرده‌اند. حضرت امام (ره) هم فرموده‌اند به آنها نفت نفروشید.
آن موقع معاونت امور بین‌الملل و صادرات نفت آقای دکتر هنردوست بود. او دندانپزشک و انسان خوبی بود، ولی در صادرات نفت وارد نبود و عمدتاً نه با کار بازاریابی و فروش نفت، بلکه با دستور آقای غرضی کارها را انجام می‌داد؛ لذا گزارشی تهیه کردم و آنجا آن کشتی را بار نکردم. کشتی سه روز ماند و خالی برگشت و گفتم از سیری و لاوان برای مقصدی غیر از مقاصد مجاز نفت صادر نمی‌کنم و سیستم بارگیری‏‌اش را امضا نمی‌کنم. آقای غرضی انتظار چنین برخوردی را نداشت و فکر می‌کرد به ‏علت اینکه وزیر است و دستور می‌دهد، ما باید انجام بدهیم. بعد هم نامه‏‌هایی به آقای هاشمی ‏رفسنجانی، حاج ‏احمدآقا و آقای میرحسین موسوی نوشتم و ضمن دادن گزارش، برای آنها توضیح دادم که این کار یک افتضاح سیاسی برای ما به بار می‌آورد. در وضعیت جنگ صادرات نفت یعنی موتور تقویت و پشتیبانی جبهه و اگر ما پول بدست نیاوریم، آسیب می‌بینیم. اگر نتوانیم فرآورده وارد کنیم، آسیب می‌بینیم. اگر نتوانیم صادرات کنیم، کشور را نمی‌‏توانیم اداره کنیم؛ بنابراین موضوع صادرات نفت فراتر از این است که یک دکتر دندانپزشک بنشیند تصمیم ‏گیری کند. خدمت حضرت امام (ره) رسیدم و پس از نقل آنچه اتفاق افتاده بود، پیشنهاد دادم که کمیته‌ای مسئول صادرات نفت شود که حضرت امام پذیرفتند و قرار شد این کمیته پنج ‏نفره متشکل از حاج ‏احمدآقا، آقای میرحسین موسوی، آقای غرضی، وزیر بازرگانی و وزیر امور خارجه تصمیم بگیرند به چه کسی، با چه نرخی و با چه شرایطی نفت بفروشند و کار از فروش انحصاری‏ آقای غرضی و آقای هنردوست خارج شود. به‏ تبع این تصمیم که مبتنی بر گزارش من بود، شرایط کار برای من در وزارت نفت مقداری سخت و باعث شد کارهایی که انجام می‌دهیم، مورد حمایت جدی قرار نگیرد؛ با این‏ حال، اتفاقی افتاد که دوباره وضعیت برای همکاری بهتر شد.
 
تعمیر دکل شهید مدرس
بعد از جریان عدم صادرات نفت به آفریقای جنوبی، به‏‌رغم اینکه توفیقات‌مان در افزایش بهره‏‌وری، تولید و حل مسائل فنی‏ خیلی زیاد بود، با مشکلاتی رو‌به‌‏رو شدیم. درست در همین زمان یکی از پایه‌های دکل حفاری شهید مدرس در نزدیکی بوشهر شکست و در حال غرق شدن بود. دکل شهید مدرس را اگر به خارج از کشور می‌‏بردیم و مثلاً می‌خواستیم در سنگاپور تعمیر کنیم، به ‏علت اینکه متعلق به یک شرکت امریکایی بود و در دادگاه لاهه کیس (Case) علیه ایران رأی داده بودند، دکل را توقیف می‌کردند. دکل در حال غرق ‏شدن بود و راهکاری نداشتند. ما پیشنهادی به آقای غرضی دادیم و گفتیم این دکل حفاری را که حدود 100میلیون دلار می‌ارزد و دارد غرق می‌شود، به ما بدهید. ما با قبول ریسک و با ابتکار خودمان آن را بازسازی می‌کنیم. دکل حدوداً 4500 تن ‏وزن داشت و پایه‌هایش حدود ۱۰۰ متر بود که یکی از پایه‏‌هایش شکسته بود. از قسمت مت (MAT) پایین دکل حفاری، با طرحی بسیار ابتکاری که شاید در دنیا خیلی کم‏‌نظیر باشد، کار تعمیر را انجام دادیم. ما یک بارجی (Barj) اجاره کردیم که عرضش 50 متر و طولش 110 متر بود. این بارج مخازنی داشت که آنها را آبگیری کردیم و با یدک‌کش به زیر این دکل حفاری در حال غرق‏ شدن کشیدیم. وقتی کل بارج را آبگیری کردیم، بارج زیر سطح آب رفت و ‏زیر پایه‏‌ها قرار گرفت. بعد تخلیه آب مخازن را شروع کردیم. این ۴هزارو ۵۰۰  تن را با سه تا پایه 100 متری به ‏طور متوازن روی آب آوردیم و روی این بارج قرار دادیم. از بوشهر با یدک‌کش ظرف سه روز این بارج را با دکل حفاری روی آن کشیدیم و در بندر چارک، 10 شبانه‌‏روز مثل بندبازها این را روی آب نگه داشتیم. پایه‌ها را جوشکاری و تعمیرات اساسی را انجام دادیم و آنها را نصب کردیم. بعد دکل حفاری را کف دریا نشاندیم و برای حفاری به منطقه لاوان آوردیم. این یکی از کارهای کم‌‏نظیر فنی بود که با ریسک بسیار بالا انجام شد و فیلم‌ها و عکس‏‌هایی که از آن مانده، مبحث مدیریتی خیلی ارزشمندی برای کارهای پروژه‏ای در بحران و با ریسک بسیار بالاست و جا دارد که در دانشکده نفت یا دانشکده‏‌هایی که مرتبط با سازه‏‌های دریایی و تعمیر و نگهداری آنها در شرایط بحرانی جنگ و آب‏ و هوای نامناسب‏‌اند، بازنگری و مطرح شود. آن کار بسیار ارزنده و مهم بود و هر لحظه امکان داشت این دکل به‏ علت موج یا بد عمل‏ کردن یا عدم محاسبه دقیق، غرق شود و حدود 150 نفری که رویش کار می‌کردند، جان خودشان را از دست بدهند؛ بنابراین ما ریسک بالایی را پذیرفتیم و الحمدلله خدا کمک کرد و کار انجام شد.
 
تأسیس شرکت کالای نفت تهران
بعد از موفقیت ما در تعمیر دکل شهید مدرس، نظر آقای غرضی درمورد توانایی من در مدیریت و قابلیت انجام کار تغییر کرد و تلخی قضیه مخالفت من با صادرات نفت به کشور آفریقای جنوبی تا حدودی کم شد. ایشان حکمی به من دادند که به ‏عنوان عضو هیأت‏ مدیره کالای لندن، به آنجا بروم و سیستم شرکت کالای لندن را که سالی حدوداً 1.5 میلیارد دلار خرید می‌کرد، پس از بازنگری اصلاح کنم. طی دوسه هفته‌‏ای که در لندن بودم، بررسی کردم و متوجه شدم در شرکت کالای لندن حدود 150 نفر انگلیسی که به‏ طور عمده خانم بودند، مستقرند و کل خریدهای نفت، گاز و پتروشیمی را انجام می‌‏دهند. قبل از انقلاب شرکت آیروس برای مناطق نفت‏‌خیز خرید می‌کرد. بررسی اولیه‌‏ای انجام دادم و دیدم 91 درصد مبلغ خریدی که از آنجا انجام می‌‏دهیم، بابت 9 درصد کالاهایی است که نیاز داریم و 91 درصد کالاها ارزش قیمتی‌شان معادل 9 درصد قیمت کل است؛ لذا تصمیم گرفتم آن 91 درصد اقلام ریز از لندن انجام شود، ولی آن 9 درصد را به ایران منتقل کنیم و تصمیمش را در ایران بگیریم. برای تحقق این کار و آوردن خرید آن 9 درصد به ایران، لازم بود شرکت کالای نفت تهران را تأسیس کنیم و یک شرکت هم در شارجه به ‏عنوان دفتر کالای نفت بزنیم. بررسی هم به این دلیل بود که دیدم قیمت‌هایی را که برای خرید کمپرسورها، توربو کمپرسورها، ژنراتورها و نظایر این به ایران می‌‏فروشند، به ‏علت وضعیت جنگ متورم است. یعنی این قیمت‏‌ها نسبت به قیمت‏‌هایی که در اروپا، امریکا یا کانادا هستند، بین 4 برابر تا 10 برابر متورم است و عمده کار دست انگلیسی‏‌هاست. اما مدیرعاملی که در آنجا نماینده ایران بود، خودش انگلیسی بلد نبود و با مترجم حرف می‌زد و کار دست انگلیسی‏‌ها بود. لذا من 20 نفر را گزینش و استخدام کردم که از آن 20 نفر، 15 نفر کماکان در تشکیلات کالای لندن یا کالای تهران یا بازرگانی نفت هستند و سمت‏‌های مهمی دارند. با کمک سفارتخانه، مصاحبه کردیم و نیروهای خوبی را استخدام کردیم و حدود 80 نفر از نیروهای آنجا را که به درد نمی‌خوردند، ترخیص کردم. پس از بازگشت به ایران هم شرکت کالای نفت تهران را تأسیس کردیم. برای تأسیس دفتر شارجه هم رفتم و با شیخ شارجه، آقای قاسمی، صحبت کردم و قانعش کردم شرکتی که در شارجه می‌زنیم، 100 درصدش متعلق به ایران باشد و شریک محلی نداشته باشد. از سال 1361 آن دفتر برقرار شد و در طول جنگ خریدهای متعددی را برای شرکت نفت فلات قاره برای مناطق نفت‏‌خیز، شرکت ملی حفاری و شرکت نفت انجام داد. الان هم این شرکت وجود دارد و در شارجه برای صنعت نفت کار تدارکاتی انجام می‌‏دهد.

 

بــــرش

سیمان‌های نم کشیده سوریه
زمانی که آقای غرضی وزیر نفت بود، سوریه شروع به گرفتن نفت مجانی از ایران کرد و در دو تا دو و نیم سال، حدود 1.5 میلیارد دلار نفت مجانی از ایران برد. بعد آقای میرحسین موسوی من را به سوریه فرستاد و گفت برو بررسی کن ببین چه چیزی را به‏ جای آن می‌‏توانیم از سوریه بیاوریم. من به سوریه رفتم و شهرهای دمشق، حلب، لازقیه، حمص و چند شهر دیگر را بررسی ‏کردم. کارخانه‏‌های سیمان، کارخانه‌های نساجی و کارخانه‏‌هایی را که لوازم خانگی تولید می‌کردند، دیدم. واقعاً فقیر بودند و چیزهایی که می‌توانستند به ما بدهند سیمان، فسفات، پارچه، لباس‌های کار خوب، تخته، شیشه‌های مشجر، برزنت، پشم سنگ و کاشی لعابی بود. برای سیمانشان هم مشکل بسته‌بندی داشتند و طرحی را آنجا بررسی‏ کردیم که با پنج ‏میلیون دلار می‌شود سیستم بسته‌بندی مولر را برایشان گذاشت که کیسه‌های سیمان پنجاه‏ کیلویی و پنج‌لایه بسته‌بندی کند تا بشود سیمان را به ایران آورد. بعد از بازگشت، گزارش دادم تنها چیزی که می‌توان از آنها گرفت، فعلاً سیمان است. اما سیمانی که با کشتی به ایران فرستادند، این‏قدر بد تخلیه کرده بودند که سیمان‌ها رطوبت کشیده و به سنگ تبدیل شده بود. شاید خود آنها عمدی داشتند برای صادرات‏ نداشتن به ایران، بنابراین نوع بسته‌بندی را طوری انجام داده بودند که به‏ جای بسته‌بندی پنج ‏لایه، بسته‌بندی سه‏ لایه بود و کاغذ نامرغوب گذاشته بودند.

 

بــــرش

تشکیل کمیته فروش نفت
نامه‏‌هایی به آقای هاشمی ‏رفسنجانی، حاج ‏احمدآقا و آقای میرحسین موسوی نوشتم و ضمن دادن گزارش، برای آنها توضیح دادم که این کار یک افتضاح سیاسی برای ما به بار می‌آورد. در وضعیت جنگ، صادرات نفت یعنی موتور تقویت و پشتیبانی جبهه و اگر ما پول بدست نیاوریم آسیب می‌بینیم. اگر نتوانیم فرآورده وارد کنیم، آسیب می‌بینیم. اگر نتوانیم صادرات کنیم، کشور را نمی‌‏توانیم اداره کنیم؛ بنابراین موضوع صادرات نفت فراتر از این است که یک دکتر دندانپزشک بنشیند تصمیم‌‏گیری کند. خدمت حضرت امام (ره) رسیدم و پس از نقل آنچه اتفاق افتاده بود، پیشنهاد دادم که کمیته‌ای مسئول صادرات نفت شود که حضرت امام (ره) پذیرفتند و قرار شد این کمیته پنج ‏نفره متشکل از حاج ‏احمدآقا، آقای میرحسین موسوی، آقای غرضی، وزیر بازرگانی و وزیر امور خارجه، تصمیم بگیرند به چه کسی، با چه نرخی و با چه شرایطی نفت بفروشند و کار از فروش انحصاری‏ آقای غرضی و آقای هنردوست خارج شود. به‏ تبع این تصمیم که مبتنی بر گزارش من بود، شرایط کار برای من در وزارت نفت مقداری سخت و باعث شد که کارهایی که انجام می‌دهیم، مورد حمایت جدی قرار نگیرد؛ با این‏ حال، اتفاقی افتاد که دوباره وضعیت برای همکاری بهتر شد.

جستجو
آرشیو تاریخی