صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • گزارش
  • کلان
  • انرژی
  • راه و شهرسازی
  • بازار سرمایه
  • بازار
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره صد و ده - ۰۶ آبان ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره صد و ده - ۰۶ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

پیشنهاد عجیب انفجار سد دز!

زمانی که غرضی استاندار خوزستان بود، پیشنهاد داده بود که در زمان حمله عراقی‌ها، سد دز را منفجر کنیم

در بررسی جلد نخست کتاب «سال‌های بی‌حصار» به آنجا رسیدیم که اصغر ابراهیمی اصل از استانداری آذربایجان غربی به مجموعه وزارت نفت رفت و در آنجا به مرور برخی فسادها و مشکلات را مشاهده کرد. در ادامه وی در بیان خاطرات آن سال‌های خود، به حضور محمد غرضی، وزیر نفت وقت در مجلس و ارائه توضیحات درباره فسادهای نفتی اشاره کرد و سپس به 16 ماه بایکوت خود در شرکت ملی نفت پرداخت.

مقابله با فساد در وزارت نفت
در شرکت ملی نفت و در سمت عضو هیأت‌مدیره تصمیمات بسیار مهمی برای پالایشگاه هفتم و هشتم، بازسازی پالایشگاه‏‌هایی که در زمان جنگ مورد آسیب قرار گرفتند، فعالیت در دریای خزر و کارهای اکتشافی و تولیدی انجام دادیم. ما ساعت‌های زیادی وقت می‌گذاشتیم و گزارش‌های متعددی تهیه می‌کردیم و کار انجام می‌‏شد. به‌علت حضورم در این سه بخش یعنی در فلات قاره، هیأت‌مدیره شرکت نفت و کالای نفت در لندن، متأسفانه شاهد تخلفاتی بودم که به‌طور عمده با دستور آقای غرضی و با حمایت او و بعضی از اطرافیانش انجام می‌‏شد. در آن مقطع آقای خردمند، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، آقای وزیری‌هامانه عضو هیأت‌مدیره، آقای کوفجان، مدیر امور مالی و عضو هیأت‌مدیره، آقای پارسی، مدیر اکتشافات و عضو هیأت‌مدیره، آقای علیزاده، مدیر امور پخش و پالایش، آقای کدیور مدیر پالایشگاه‌ها، آقای دکتر بصیر، معاونت‌وزیر و برنامه‌ریزی تلفیقی و آقای کلهر، معاون اداری و مالی وزیر بودند.
زمانی‌که در هیأت‌مدیره بودم، متوجه شدم یکسری موارد درباره فروش نفت به شرکت‏‌هایی که دلال‌ و واسطه هستند، وجود دارد. بعضی با یک واسطه به جاهایی در امریکا یا اسرائیل وابستگی دارند یا کسانی هستند که از نظر اقتصادی و بین‌المللی و عملکردی سوابق خوبی ندارند. نفت به اینها فروخته می‌شد و شایع بود که کمیسیون‏‌هایی در خرید و فروش نفت رد و بدل می‌شود. متأسفانه در آن مقطع از افرادی برای گرفتن کمیسیون فروش نفت اسم برده می‌شد که در صورت صحت، به اعتبار خیلی‏‌ها لطمه وارد می‌‏شد. یا کسان دیگری اطراف آقای غرضی بودند که در خرید و فروش‌ها، معاملات کلان، مناقصات بزرگ فروش نفت و یکسری از پروژه‌ها، نقش‏‌های خیلی تعیین‌کننده‌ای ایفا می‌کردند. همان‌طور که گفتم به مواردی از تخلفات برخورد کردیم. در اینجا هم به‌رغم میل باطنی‌ام، قصد نداشتم با آقای غرضی برخوردی داشته باشم، ولی به‌علت ذهنیتی که در جلسات ارزیابی اولیه درمورد صلاحیت نداشتن ایشان برای نخست‌وزیری داشتم و اطلاعات بعدی هم که به وجود آمد، مطالب بسیار مهمی جمع‌آوری شد و در اختیار کمیسیون نفت مجلس شورای اسلامی قرار گرفت. آن موقع مرحوم آقای سیدزاده ‌و آقای کیاوش، که در کمیسیون نفت بود، و آقای رشیدیان،‌ با حسن‌نیت اطلاعات را به آقای غرضی دادند؛ یعنی جلسه‌ای گذاشتند و آقای غرضی را به‌صورت خصوصی به کمیسیون نفت دعوت کردند و همه اطلاعاتی را که ما به آنها گفته بودیم، به آقای غرضی منتقل کردند. آقای غرضی آمد و بلافاصله من را برکنار کرد. البته یکی‌دو ماه بعد از آنکه مطالب را با آقای غرضی در میان گذاشته بودند، او را به مجلس خواستند و سؤال‌ها را مطرح کردند. اگر به سوابق سؤال‏‌هایی که نماینده‌ها پرسیدند، مراجعه کنید، آقای رشیدیان موارد بسیار مهمی را راجع به تخلفات آقای غرضی در زمینه امور بین‌الملل فروش نفت، قراردادها، جذب نیروهای نالایق، یکسری مسائل سیاسی و مسائل فنی و انتصاب‏‌های ناجور بیان کردند. این موضوع در مجلس به‌طور مفصل مطرح شد، اما با لابی سنگینی که با حمایت حاج‌احمدآقا در مجلس انجام شده بود، نمایندگان خیلی ناپلئونی با صحبت‌های آقای غرضی قانع شدند. دلیلش هم این بود که کمیسیون نفت تمام اطلاعات را از قبل در اختیار آقای غرضی گذاشته بود و برای پاسخگویی، آمادگی نسبی خوبی پیدا کرده بودند. محورِ دادن اطلاعات به ایشان، آقای سیدزاده، کیاوش و یکی‌دو نفر دیگر از اعضای کمیسیون نفت آن دوره بودند. البته از سر خیرخواهی اطلاعات را به ایشان منتقل کرده بودند. اینکه وزیر نفت است و باید وقت داشته باشد پاسخی تهیه کند. البته مجلس هم در آنجا به‌لحاظ ملاحظات سیاسی رأی داد و واقعاً اگر قاطع برخورد می‌شد، مشکلاتی که بعداً به دلیل عملکرد آقای غرضی در وزارت پست‌وتلگراف‌وتلفن پیش آمد و شاید هنوز تعداد زیادی پرونده مفتوح که در کار وزارت پست‌وتلگراف‌وتلفن وجود دارد، پیش نمی‌‏آمد. بعد از آنکه آقای غرضی از اینکه من به کمیسیون نفت اطلاعات داده‌ام، مطلع شد، شانزده ماه حقوق و امکانات مرا قطع کرد. هیچ‌کاری هم برای انجام به من محول نمی‌شد. فقط یک اتاق به من داده بودند و آنجا نشسته بودم. نه اجازه می‌دادند اطلاعاتی در اختیار من قرار گیرد و نه هیچ نوع ارتباطی با من برقرار می‌کردند. به‌هر حال بعد از یکی‌دو ماه من به آقای هاشمی‌رفسنجانی عرض کردم‌ اگر اجازه بدهند من از شرکت ملی نفت بروم. گفتند: نه شما باید آنجا بمانید و منتظر باش. در همان مدت هم گزارش‏‌هایی که پیش آقای مهندس موسوی و آقای هاشمی رفسنجانی می‌رفت، باز به من می‌‏دادند که اطلاعات را تحلیل و تکمیل می‌کردم و نظر می‌دادم. ولی مدت شانزده ماه دوره بسیار سختی بود. در واقع من در شرکت نفت به‌ظاهر پست داشتم و مسئول بودم، اما در عمل هیچ‌کاری به من ارجاع نمی‌شد و کارهایی هم که می‌خواست در مسیر اداری یا حقوقی یا اجرایی قرار بگیرد، متوقف بود و انجام نمی‌شد. یعنی از طرف آقای غرضی بایکوت شده بود.
 
درباره غرضی
غرضی آدم خوبی بود، اما دو نکته مهم در شخصیتش بود که در جلساتم با آقایان استانداران رویش تأکید کرده بودم. یکی اینکه بشدت به‌دنبال این بود تا نخست‌وزیر شود. یعنی دنبال نخست‌وزیر شدن و رئیس‌جمهور شدن بود. او به‌عنوان یک آدم سیاسی که از قبل از انقلاب فعالیت سیاسی داشته و به‌علت ارتباطی که با حاج‌احمدآقا و یک طیف از افراد تصمیم‌گیر داشت، در خودش این صلاحیت و قابلیت را می‌دید. در قیاس با آقای میرحسین موسوی خودش را بالاتر می‌دید؛ بنابراین دنبال این بود که از اقتدار نفت برای گرفتن مسئولیت نخست‌وزیری یا ریاست‌جمهوری کشور استفاده کند. نکته منفی دیگری که در شخصیتش وجود داشت و آن موقع ما رویش تأکید می‌کردیم، بحث خودمحوری، قدرت‌طلبی، تصمیم‌گیری فردی و اجتهاد فردی بود که در او وجود داشت. در آن شرایط ما با ارزیابی زمان مدیریت استانداری خوزستانش، به این جمع‌بندی رسیده‌ بودیم، اگر ایشان بیاید نخست‌وزیر کشور شود، مشکلاتی ایجاد می‌کند؛ چون اوایل انقلاب زمانی که استاندار خوزستان بود، طرح‏‌های عجیب و خطرناکی داده بود؛ مثلاً وقتی عراقی‏‌ها حمله کرده‌ بودند، طرح داده ‌بود که ما سد دز را منفجر کنیم و برای این کار به آقای سرداریان که فردی تحصیلکرده ولی غیرطبیعی بود، مسئولیت داده بود که محاسبه کند، میزان مواد منفجره‌ای که باید در سد جاسازی شود و سد یکباره منفجر شود، چقدر است. اگر این اقدام احمقانه انجام می‌‏شد، نصف مردم اهواز از بین می‌رفتند.
واقعاً ارتفاع آب در شهر به پنج متر می‌رسید و تلفات خیلی بزرگی داده می‌شد. یا در شروع جنگ ایشان از گروه‌های پارتیزانی که حمایت می‌کرد، این گروه‌ها در برخی نواحی برای قطع خطوط لوله نفت کارهای انفجاری انجام می‌‏دادند و می‌خواستند بگویند که اینها عراقی‌ها هستند که آمده‌‏اند و این کارها را انجام داده‌‌اند یا مثلاً بروند آن طرف کارهای پرخطر و پرریسکی را انجام بدهند. احساس می‌‏کرد باید فضای سیاسی و فضای اجتماعی را برای بسیج فراهم کند. نگرانی ما از این بود که یک وقت کار خطرناک و غیرنرمالی از ایشان به ‏عنوان نخست‌‏وزیر سر بزند که در صحنه بین‌المللی و داخلی باعث بحران شود. بدون شک آقای غرضی اهل دزدی و فساد به این معنا که برود کمیسیون و دلالی بگیرد نبود. بدون تردید آدم لایق و شخصیتی سیاسی است، اما آن خودبزرگ‌بینی، خودمحوری و انجام کارهای با ریسک بالا و مسئولیت‏‌پذیری بالا توسط خودش، آسیب‏‌پذیری زیادی داشت. ایراد دوم شخصیتش رفیق‏‌باز بودنش بود. هر کسی را سر کاری می‌گذاشت، به او اعتماد مطلق داشت و هر گرفتاری هم پیش می‌‏آمد، می‌گفت مسئولیتش با من؛ یعنی رفیق‌‏بازبودن باعث می‌شد که ما نگرانی داشته باشیم. همان نگرانی‏‌ها هم باعث شد مدارکی تهیه و به مجلس داده شود که متأسفانه به برکناری‌اش منجر شد. قبل از برکناری، حتی وزارتخانه‌های دیگر را به او پیشنهاد کرده بودند، ولی ایشان حاضر بود به هر قیمت شده، حتماً وزیر نفت بماند. سرانجام مسئولان به این نتیجه رسیدند که حتماً باید از وزارت نفت جدا شود. اگر می‌خواهد، به وزارتخانه‏‌های دیگر از جمله وزارت راه، وزارت پست و تلگراف و تلفن، وزارت صنایع یا جای دیگر برود، ولی در وزارت نفت نباشد که سرانجام به وزارت پست و تلگراف و تلفن رفت. به نظر من آقای غرضی خدمات خوبی را در طول انقلاب انجام داده ‏است. ایشان اوایل انقلاب از طرف دفتر حضرت امام به‏ همراه آقای اصغر صباغیان، آقای ناصرآلادپوش، آقای شهاب و چند تا دیگر از دوستانش که الان بعضی از آنها نماینده مجلس هستند، دفتر عمران کردستان را تشکیل دادند و آنجا فعالیت‏‌های خوبی هم کردند، اما در وزارت نفت با آوردن طیفی که غیرمتخصص بودند و عمدتاً از دوستان، آشنایان، همشهریان، همکلاسی‏‌ها و کسانی بودند که از قبل انقلاب با همدیگر حشر و نشر داشتند، به تنه تخصصی و مدیریتی وزارت نفت در زمان خودشان ضربه زیادی زدند و متأسفانه این موضوع باعث شد آقای میرحسین موسوی نخست‌وزیر، برای اینکه دلش می‌خواست خودش نفت را اداره کند، آقازاده را به‏ عنوان وزیر نفت معرفی کند که آن‏ هم یک انتخاب نامناسب و زیانبار بود.
 
فترت در وزارت نفت
بعد از برکناری آقای غرضی، میرحسین موسوی آقای آقازاده‏ را به ‏عنوان وزیر نفت انتخاب کرد. آقای آقازاده وزیر مشاور در امور اجرایی نخست‌وزیر بود. قبل از آن با میرحسین موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی همکاری داشتند. آقای آقازاده فارغ‏‌التحصیل دانشگاه تهران در رشته ریاضی است. یک شاگرد خیلی متوسط فارغ ‌التحصیل دانشگاه تهران بود. وقتی ایشان وزیر شد، در واقع کنترل وزارت نفت را خود آقای میرحسین موسوی به عهده گرفت و یک دوران فترتی هم در شروع کار در دو سال اول وزارت آقای آقازاده به وجود آمد تا ایشان ادبیات نفت، گاز، پتروشیمی، دریا، خشکی، پخش، پالایش، توزیع، تحقیق، اوپک و مسائل دیگر را بشناسد و بفهمد. برای همین در آن زمان دوران نزولی و دوران فترت در وزارت نفت اتفاق افتاد. احساس آقای آقازاده این بود که من با آقای غرضی درگیر شده و به حذف ایشان منجر شده‌ام، بنابراین از من و کسانی که با من همکاری می‌کردند و تعداد ده‏ بیست نفر از دوستان خیلی خوب، متدین و متخصص استفاده نکرد. درنتیجه من با نظر آقای هاشمی ‏رفسنجانی از وزارت نفت به سازمان آب منطقه‌‏ای تهران رفتم.
 
‏دلال‏‌های نفتی
فرد خیلی باهوش، زیرک و فرصت‏‌طلبی بود که قبل از انقلاب نجار بود و زمانی که آقای غرضی در وزارت نفت بود، در خرید و فروش‏‌های نفت و ادوات نظامی، کمیسیون‏ گرفتن و دلالی نقش بسیار فعالی داشت. تعدادی از آقازاده‌ها از طریق خانم چی، که دلال فروش اسلحه، مهمات و تجهیزات چینی به ایران بود، در خریدهای نظامی یا خرید و فروش‌های نفتی درگیر بودند و در مواقعی هم اینها ضررهای زیادی زدند؛ مثلاً قرار بوده در اسپانیا یک کشتی مهمات خریداری شود، ولی به ‏جای کشتی حاوی مهمات در تمام جعبه‌های مهمات آجر قرار داده بودند. حدود 30‏ میلیون دلار را برده بودند. یعنی چند تا جعبه را باز کرده بودند و مهمات را به نماینده خرید نشان داده بودند و او هم چون آدم ناواردی بوده است، متوجه این موضوع نشده بود. بعد کل محموله کشتی را تحویل داده و پول را هم برداشت کرده و فرار کرده بودند. تقریباً الان هر کاری را که سیتیک انجام دهد نورینکو از طریق خانم چی انجام بدهد، به ‏نوعی این آقازاده‌ها درگیرش هستند. آن مقطع کیسی هم بود که ایران تهیه کرده بود و سرهنگ افراخته و آقای دکتر غفوریان دنبال می‌کردند که به نتیجه هم نرسید، یعنی پول را خوردند و رفتند. موارد و خریدهای دیگری هم بود که مثلاً می‌رفتند لامپ‏‌های اورلی‌کن را 500 هزار دلار می‌‏خریدند، اما بعد که ما وارد کار شدیم و اقدام به ساختش کردیم، این لامپ‏‌ها را به پنجاه ‏شصت‏ هزار دلار خریداری می‌کردیم. ضرورت و نیاز در زمان جنگ و قرار گرفتن این افراد در جاهای مهم که ظاهراً دلسوز بودند و ارتباطاتی که برقرار کرده ‏بودند، باعث شد بتوانند بعضی از اقلام را به نرخ‌های بسیار بالایی تأمین کنند که ممکن است بعضی از اینها را حتی کلاه سرشان گذاشته ‏باشند. بعضی‌هایشان هم به نرخ پایین‏‌تری می‌گرفتند و به نرخ بالاتری به جنگ می‌دادند. واقعاً در کشور اگر یک روز حسابرسی باشد و بخواهند ببینند چنین افرادی این ثروت‏‌های هنگفت افسانه‌‏ای را از کجا آورده‌‏اند، بخش عمده‏‌اش از دلالی و کمیسیون‏ گرفتن قراردادهای نفتی و قراردادهای نظامی است.‏

رئیس هیأت ‏مدیره و مدیرعامل سازمان آب منطقه‌ای تهران
پس از جدا شدن از شرکت نفت در بهمن ۱۳۶۳ به‏ عنوان رئیس هیأت ‏مدیره و مدیرعامل سازمان آب منطقه‌ای تهران تعیین شدم و همزمان در بخش معاونت لجستیکی صنایع دفاع کار بسیار مهمی را برای جنگ انجام دادم که اشاره خواهم کرد؛ زمانی که در سازمان آب منطقه‌‏ای تهران مسئولیت داشتم، آقای دکتر حسن غفوری ‏فرد وزیر نیرو بود و من مشاور وزیر. آن زمان محدوده آب منطقه‌‏ای تهران علاوه بر تهران، شامل زنجان و از شرق تا شاهرود و سمنان و همچنین تا نزدیکی گلپایگان‏ می‌شد. در واقع آب منطقه ‏ای تهران، پنج استان را تحت ‏پوشش قرار می‌‏داد؛ چون آب‏‌های منطقه‌ای در کل کشور آن موقع ده تا بودند و حوضه آبریز رودخانه‏‌های مختلف بودند.
دلیل انتخاب من در سازمان آب منطقه ‏ای این بود که یک بار در افسریه، اصفهانک و مشیریه 48 ساعت آب قطع شده بود و به مردم اطلاع نداده بودند. مردم با ماشین‏‌های سپاه و کمیته درگیر شده بودند و شش نفر در این درگیری کشته شده بودند. در شورای امنیت ملی بحث شده بود که ما نباید برای اینکه نمی‌توانیم ‏به مردم ‏آب آشامیدنی و آب مورد نیازشان را بدهیم، برویم با مردم درگیر بشویم ‏که منجر به تلفات بشود و مردم هم ماشین‏‌های سپاه و کمیته را آتش بزنند؛ لذا تصمیم گرفته بودند یک نفر به سازمان آب بیاید و مدیریت آنجا را تغییر بدهد. به ‏اتفاق تصمیم گرفته بودند من بروم. آقای هاشمی‏ رفسنجانی هم گفت: شما به سازمان آب بروید و این مشکل را برطرف کنید. من وقتی به سازمان آب رفتم، ده شبانه ‏روز کار مداوم انجام دادم و حتی به خانه نرفتم. پرونده‌های سال‏‌های 1353 تا 1363 را خواندم و اشکالات کار را درآوردم. ما در یک زمان خیلی کوتاهی مشکل را برطرف کردیم. سه تا کار مهم در آنجا انجام شد: یکی راجع به سد لار بود. سه روز قبل از شهادت دکتر عباسپور «شرکت ایمپرجیلو» از ایتالیا با «شرکت امپرسیت» و یک کنسرسیومی از شرکت‌های آلمانی دو نامه از آقای مهندس کاشانی، مدیرعامل سازمان آب منطقه‌ای تهران گرفته بودند و تعدیل سنگینی از قرارداد سد و قرارداد خطوط لوله گرفته بودند، یکی 650 میلیون دلار و یکی 540 میلیون دلار و این دو مورد پول را به ناحق از کشور خارج کرده بودند. از طرف دیگر، در حین آبگیری سد لار فهمیده بودند که سد از زیر پایه سوراخ است و 107 متر زیر پایه سد‏ حفره ‏ای به طول 64 متر و ارتفاع 28 متر ایجاد شده بود. 10.5 مترمکعب آب در ثانیه وارد حوضچه سد لار می‌شد، ولی از حفره‌‏ای که 107 متر زیر کف دریاچه سد بود، فرار می‌کرد و 15 کیلومتر آن ‏طرف‌‏تر به‏ صورت چشمه بیرون می‌‏آمد و دیگر هر قدر آب می‌آمد ارتفاع سد بالا نمی‌رفت. قرار بود سد یک میلیارد مترمکعب آب بگیرد، ولی حدود 250 میلیون مترمکعب آب بیشتر باقی نمی‌ماند. در نتیجه سد را با فریب تحویل داده بودند. مهندسی که مدیر پروژه بود ظرف سه روز امضاهای لازم برای پایان کار را گرفته بود و سد را تحویل داده بود، در‏ حالی‏ که تحویل آن شش ماه طول می‌کشید. صورت‏جلسه کرده بودند که سد سالم است و تحویل داده بودند. شرکتی هم با کمک بنیاد مستضعفان درست کرده بودند به اسم «شرکت ایمپرجیلو ایران» و زنگوله مسئولیت تحویل سد و خطوط انتقال را گردن او انداخته بودند. در مقابلش به آن شرکت 80 میلیون تومان ماشین‌آلات داده بودند. این کارها قبل از ما اتفاق افتاده بود. مدیرعامل قبل از من آقای مهندس مقدم و قبل از او مهندس کاشانی، پسر آیت‌‏الله کاشانی بود که مصوبه معروف سه ‏سطری را شب عید 29 اسفند ۱۳۵۹ در سازمان آب نوشته بود و امضا کرده بود. به استناد آن مصوبه این 650 میلیون دلار و 540 میلیون دلار تعدیل‏‌ها از ایران خارج شده بود. من به نمایندگی از وزارت نیرو به ‏همراه دکتر جلالی، آقای مشرف و دو نفر کارشناس دیگر یک‏سال ‏و نیم هر ماه به‏ مدت یک هفته به دادگاهی در سوئیس می‌رفتیم. 32 نفر از طرف ایتالیایی‏‌ها یعنی شرکت‌های ایمپرجیلو و امپرسیت و همچنین آلمانی‏‌ها یک طرف می‌نشستند و ما هم چهار پنج نفر ایرانی این طرف می‌نشستیم. بعد از یک‏سال و نیم دادگاه و حکمیت آی سی سی 300 میلیون مارک پول و ماشین آلات را برگرداندیم و بخشی از ادعاهایی را که بی‌خود علیه ایران مطرح کرده بودند، منتفی کردیم. عمده کار را که من درآوردم این بود که مشاور الکساندر گیپ و شرکت پیمانکاری امپرسیت و امپرجیلو که از ایتالیا بودند با هم زدوبند کرده بودند. من بسته‌‏ای کاغذ سفید ‏درآوردم که مشاور سفیدامضا و مهر کرده بود و در اختیار پیمانکار گذاشته بود که هرچه می‌خواهید در آن بنویسید. زدوبند بین مشاور و پیمانکار را با ادله فنی اثبات کردم که به برگشت این پول منجر شد.
ما در سد لار علاوه بر اینکه دعوای حقوقی بین‌‏المللی را دنبال می‌کردیم و توانستیم پول ‏ها را برگردانیم، یک گروه از کشور یوگسلاوی را که از شرکتی از زاگرب بودند، دعوت کرده بودیم تا تونلی را در زیرزمین زیر پایه سد برای ما احداث کنند و سنگ‌هایی را که از آنجا استخراج می‌کردیم از طریق چند چاه به آن حفره‏ای که ایجاد شده بود می‌ریختیم و با سیمان مخلوط می‌کردیم تا بدین وسیله با مواد پرکننده آن حفره را ببندیم که آب فرار نکند و آب سد بالا بیاید.

 

بــــرش

خشم غرضی
در اینجا هم به‌رغم میل باطنی‌ام، قصد نداشتم با آقای غرضی برخوردی داشته باشم، ولی به‌علت ذهنیتی که در جلسات ارزیابی اولیه درمورد صلاحیت نداشتن ایشان برای نخست‌وزیری داشتم و اطلاعات بعدی هم که به وجود آمد، مطالب بسیار مهمی جمع‌آوری شد و در اختیار کمیسیون نفت مجلس شورای اسلامی قرار گرفت. آن موقع مرحوم آقای سیدزاده ‌و آقای کیاوش، که در کمیسیون نفت بود، و آقای رشیدیان،‌ با حسن‌نیت اطلاعات را به آقای غرضی دادند؛ یعنی جلسه‌ای گذاشتند و آقای غرضی را به‌صورت خصوصی به کمیسیون نفت دعوت کردند و همه اطلاعاتی را که ما به آنها گفته بودیم، به آقای غرضی منتقل کردند. آقای غرضی آمد و بلافاصله من را برکنار کرد. البته یکی‌دو ماه بعد از آنکه مطالب را با آقای غرضی در میان گذاشته بودند، او را به مجلس خواستند و سؤال‌ها را مطرح کردند.

 

بــــرش

ارائه یک طرح عجیب در زمان جنگ
 در آن شرایط ما با ارزیابی زمان مدیریت استانداری خوزستانش، به این جمع‌بندی رسیده ‌بودیم اگر ایشان بیاید نخست‌وزیر کشور شود، مشکلاتی ایجاد می‌کند؛ چون اوایل انقلاب زمانی که استاندار خوزستان بود، طرح‏‌های عجیب و خطرناکی داده بود؛ مثلاً وقتی عراقی‏‌ها حمله کرده‌ بودند، طرح داده ‌بود که ما سد دز را منفجر کنیم و برای این کار به آقای سرداریان که فردی تحصیلکرده ولی غیرطبیعی بود، مسئولیت داده بود که محاسبه کند میزان مواد منفجره‌ای که باید در سد جاسازی شود و سد یکباره منفجر شود، چقدر است. اگر این اقدام احمقانه انجام می‌‏شد، نصف مردم اهواز از بین می‌رفتند.

جستجو
آرشیو تاریخی