صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • گفت و گو
  • کلان
  • انرژی
  • راه و شهرسازی
  • بازار سرمایه
  • بازار
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره صد و چهارده - ۱۰ آبان ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره صد و چهارده - ۱۰ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

اقدام عجیب هیأت فرانسوی در جلسه ساخت مترو

قول دادم ظرف مدت دو ماه، دو دستگاه حفار زوکور را که در گمرک بندرعباس کالای متروکه شده به تهران بیاورم و یک دستگاه را در قورخانه نصب کنم. در این لحظه آقای بوگارد قهقهه زد و طوری می‌خندید که نزدیک بود سرش به میز بخورد

جلد نخست کتاب «سال‌های بی‌حصار» از مجموعه خاطرات اصغر ابراهیمی اصل است که به سال‌های کودکی، تحصیل در داخل و خارج و سپس مسئولیت‌های وی در دوران جنگ تحمیلی می‌پردازد. ابراهیمی اصل در شماره‌های اخیر درباره توقف و شروع دوباره ساخت مترو تهران سخن گفته است. اینکه چگونه پروژه مترو متوقف شد و پس از آن، وی برای پیگیری ساخت مترو تهران به‌عنوان مدیرعامل منصوب شد. ابراهیمی اصل در این شماره نیز درباره شروع به کار ساخت مترو تهران سخن گفته و مشکلاتی که در این مسیر وجود داشته است.

 خنده‏‌های بوگارد
بعد‏ازظهر همان روزِ دیدار من با آقای مهندس میرحسین موسوی، آقای مهندس میرسلیم تلفن زد که یک هیأت فرانسوی آمده‌اند و می‌خواهند شما را ببینند. من هم استقبال کردم و گفتم تشریف بیاورند. من در ساختمان میرعماد بودم. اتاق کار ما خیلی شلوغ بود. سریع یک اتاق را برای جلسه مرتب کردیم. حدود نیم ساعت بعد از تماس آقای میرسلیم، آقای دکتر شیبانی به همراه آقای بوگارد از شرکت سوفرتوی فرانسه و یک نماینده از سفارت فرانسه در تهران و خانم دولت، مترجم وی، به دفتر من آمدند و جلسه را شروع کردیم.‏آقای بوگارد ابتدا خودش و هیأت همراهش را معرفی کرد و گفت که از طرف شرکت سوفرتو مدیریت طرح احداث متروی تهران را به عهده داشته است و به ‏دلیل بروز جنگ مجبور شده‌اند به استناد بند فورس ماژور کار را تعطیل کنند و از ایران بروند و حالا که شنیده‌اند مدیریت عوض شده، آمده‌اند که وضعیت را بررسی کنند و تصمیم‏‌گیری‏‌های لازم را انجام دهند. خصوصاً اینکه دولت جمهوری اسلامی ایران توقف طرح را تصویب کرده است و معلوم نیست چه خواهد شد. من هم خودم را معرفی کردم و مختصری از سوابق کاری‌‏ام گفتم و توضیح دادم که می‌خواهیم مترو را بسازیم و داریم مقدمات کار را فراهم می‌کنیم. همچنین گفتم: متأسفانه شما تمام نقشه‏‌ها و محاسبات و مطالعات را برده‌اید و چون هزینه تهیه آن مدارک را داده‌ایم، شما باید یکسری از آن مطالعات و اسناد و نقشه‏‌ها را به ما بدهید. در ضمن یک خبر خوشی هم دارم. من امروز با آقای مهندس میرحسین موسوی، نخست ‏وزیر، جلسه داشتم و قول دادم ظرف مدت دو ماه دو دستگاه حفار زوکور را که در بندرعباس در گمرک کالای متروکه شده به تهران بیاورم و یک دستگاه را در قورخانه (در میدان امام خمینی) نصب کنم و به ایشان گفتم که اگر دستور بدهند آن مبالغ انبارداری و عوارض گمرکی را از من نقد نخواهند و بپذیرند که بعداً بدهم من دوماهه این دستگاه‌ها را به تهران می‌‏آورم و نصب می‌کنم. در این لحظه آقای بوگارد قهقهه زد و طوری می‌خندید که نزدیک بود سرش به میز بخورد. با صدای بلند و تمسخرآمیز شروع به خندیدن کرد و نمی‌توانست جلوی خنده خودش را بگیرد. نماینده سفارت فرانسه در تهران و خانم دولت هم خندیدند. من خیلی ناراحت شدم. صبر کردم زمانی که خنده‏‌شان تمام شد، به زبان انگلیسی پرسیدم: آقای بوگارد دلیل خنده‌‏تان چیست؟
خانم دولت هم به زبان فرانسوی او را دعوت به آرامش کرد. آقای بوگارد گفت: آقای ابراهیمی شما تازه آمده‌‏اید و نمی‌دانید داستان چیست. اگر شما توانستید تا یک سال دیگر قورخانه را از سازمان صنایع دفاع بگیرید و یک دستگاه حفار زوکور را وارد قورخانه کنید، من هر چه شما بگویید انجام می‌دهم. البته من معاون لجستیک صنایع دفاع بودم و قورخانه در اختیار خودم بود و بوگارد نمی‌دانست که قورخانه در سازمان صنایع دفاع زیرمجموعه من است. گفتم: پس خداحافظ. جلسه بعدی ما دو ماه دیگر. هر چه عذرخواهی کرد، نپذیرفتم که جلسه ادامه یابد. از جای خودم بلند شدم و گفتم: ختم جلسه را اعلام می‌کنم. جلسه بعدی ما دو ماه دیگر و به‏ سمت درِ خروج اتاق رفتم و آنها را مؤدبانه به ‏طرف بیرون در هدایت کردم. خانم دولت گفت: ما اصلاً نتوانستیم موارد را مطرح کنیم. پاسخ دادم دو ماه دیگر. با ناراحتی رفتند. یک ساعت بعد آقای میرسلیم زنگ زد و واسطه شد که جلسه‌ای امروز یا فردا بگذارم. پاسخ دادم تاریخ جلسه دو ماه بعد و جلسه‌ای نگذاشتم.
 
آوردن دستگاه‌های حفار زوکور از بندرعباس
بعد از جلسه با فرانسوی‏‌ها به پادگان خلیج در خیابان پاسداران رفتم و با آقای رفیق ‏دوست، که آن موقع مسئول تدارکات سپاه پاسداران بود، ملاقات کردم و شرح ماوقع را گفتم و درخواست کردم هفت دستگاه تریلی و کمرشکن تیتان که تانک‏‌بر هستند با 20 دست لباس سپاه و تعداد 20 عدد کلاشنیکف برای مدت چند روز به من بدهند تا این دستگاه‌‏های حفار زوکور را از بندرعباس به تهران بیاورم و مونتاژ و راه‌‏اندازی کنم و پوزه آقای بوگارد و فرانسوی‏‌ها را به خاک بمالم. آقای رفیق‏ دوست گفت: من بار را برایت حمل می‌کنم، ولی خودت نماینده‌‏های مطلع و عملیاتی به بندرعباس بفرست که کالا را از گمرک ترخیص کنند. از همان‏جا هماهنگ کردم که محمدرضا فرهادی، سرهنگ حریه، تیمسار هاشمیان و بهرام صوفی به بندرعباس بروند. مجوز آقای میرحسین موسوی را نیز برای تقسیط بدهی گمرکی و انبارداری که برای هر دستگاه حدود هشت‏ میلیون تومان می‌شد، گرفتم و آقای رفیق‏ دوست هفت دستگاه کمرشکن تیتان را به بندرعباس فرستاد و همه روابط خودم را با استاندار و گمرکات پلیس راه به کار گرفتم. یک دستگاه بولدوزر و یک دستگاه لودر و یک دستگاه بیل ‏مکانیکی هم از بندرعباس اجاره کرده و با تریلر معمولی جلوی کاروان فرستادم تا از کنار پل‌هایی که ضعیف هستند و بار محوری را احتمالاً تحمل نکنند مسیر موقت انحرافی باز کنند و دستگاه‌های حفار زوکور را به تهران بیاورند. انبارداری و گمرک هماهنگ شد ولی فرمانده پلیس راه می‌گفت این بار ممکن است چند تا از پل‌‏ها را در مسیر تخریب کند. نمایندگان اعزامی از طرف من به ایشان گفته بودند این دستگاه‌ها با تغییراتی آشیانه موشک ‏اندازها و مهمات را می‌سازند و تو با این کار ناخواسته‌ داری یک حرکت ضدانقلابی انجام می‌‏دهی، اگر موافقت نکنی و تریلرها و تیتان‏‌ها را آزاد نکنی تا یکی‏ دو ساعت دیگر با حکم بازداشت و دادگاه نظامی‏ شدن مواجه خواهی شد. بنده خدا گفته بود: پس من می‌روم بیمارستان بستری می‌شوم تا سه روز و شفاهی می‌گویم برود اگر حادثه‌ای پیش آمد از من حمایت کنید و خودتان گردن بگیرید. بچه‌‏ها قبول کردند و ۴۸ ساعت بعد یک دستگاه وارد قورخانه شد و دستگاه دوم را به دردشت بردیم و تخلیه کردیم. به فرمانده پلیس راه اطلاع دادم بار به سلامت به تهران رسید و یک پل را که ضعیف بود با کنارگذر دور زدیم و الحمدلله خسارتی وارد نشد و مراتب را به آقای نخست‌وزیر و آقای رفیق ‏دوست هم با تشکر اطلاع دادم.
 
استقرار دستگاه حفاری در قورخانه
آن موقع من هنوز معاون لجستیکی سازمان صنایع‌دفاع بودم و قورخانه در اختیار خودم بود. قورخانه، کارخانه اسلحه‏‌سازی قدیمی‌ای بود که آلمانی‏‌ها سوله‏‌های مستحکم بتنی و با اچ‌پایل تیرآهن بال‌پهن در آن احداث کرده بودند. در یکی از سوله‏‌ها ریش و سبیل‌هایی را که برای جشن‏‌های ۲۵۰۰ساله وارد کرده بودند در یک قسمت نگه داشته بودند و در قسمت دیگر ماشین‏‌های تراش‌قدیمی بود و ضایعات مختلفی از میز و صندلی تا قطعات یدکی قدیمی و تخته و الوار و میل‏گرد و لوله و نبشی و پیچ و مهره در تعدادی از سوله‏‌ها در کارتن‏‌ها یا صندوق‏‌های چوبی وجود داشت. این اقلام را به مهمات‏‌سازی و پارچین منتقل کردم و از آقای حیدری که پیمانکار اجاره ماشین‌آلات سنگین بود خواستم که برای تخریب و تخلیه نخاله‏‌ها و بردن شیروانی و آهن ‌آلات و تیرهای چوبی سقف و در و پنجره‌ها اقدام کند به‌گونه‌‏ای که ظرف سه‌هفته یک شفت به عرض ۳۷ متر و طول ۸۰ متر و عمق ۲۵ متر در محلی که دکتر گل‏پرور و آقای رحیم‏‌نژاد تعیین می‌کنند، خاکبرداری و احداث کند و حداکثر ظرف ۴۵ روز کل زمین قورخانه را به‌جز سوله شمالی بدون ساختمان به من تحویل دهد و مبلغ 1.8 میلیون تومان هم به مترو بدهد. آقای حیدری گفت: این‌قدر کامیون در تهران نیست. گفتم: کامیون‏‌های شهرداری را که زباله‌کش هستند در زمانی که کار نمی‌‏کنند یا شب تا صبح به‌کار بگیرید. به آنها پول بدهید، ماشین‌های دیگر را هم بسیج کنید. آقای حیدری قبول کرد و با بسیج بیل و لودر و بلدوزر و کامیون و کارگر شبانه‌روز ۸۰۰ تا۱۰۰۰ کامیون خاک، نخاله، آهن، چوب، در، پنجره، شیروانی، آجر و سنگ از قورخانه بارگیری و در سه گودی که شهرداری تهران در جنوب شهر تعیین کرده بود تخلیه می‌کردند. آقای محتشمی‏‌پور، وزیر کشور دو بار ساعات آخر شب که جلسه دولت تمام می‌شد از محل قورخانه بازدید می‌کرد و از جنب‏‌و‌جوش و نظم و تلاش جهادگونه لذت می‌برد. یک‌بار هم آقای هاشمی رفسنجانی آمدند و حدود نیم‌ساعت نظاره‌گر تلاش‌ها و سیستم مدیریت و کنترل و نظم کار بودند.
مونتاژ دستگاه اول بااستفاده از تجربیاتی که در عرض یک‌ ماه گذشته از مونتاژ دستگاه اول در محوطه رو‌به‌‏روی سالن ۳۷ گمرک نمایشگاه بین‌‏المللی تهران به‌دست آمده بود با مدیریت آقایان مهندس سیدمحمد‌علوی، مهندس امراه رحیم ‏نژاد، مهندس کریمیان، ایرج اسکندری، مجید داوودی، محمدرضا فرهادی، بهرام صوفی، آقای سبو از برادران ارمنی، مهندس نادر استواری و مهندس حاجیانی در عرض سه هفته حدود ۹۰درصد انجام شد. در این مدت آقای هاشمی رفسنجانی و آقای میرحسین موسوی و آقای محتشمی ‏پور و تعدادی از وزرا از کار که به‏ صورت شبانه‌روزی انجام می‌شد، بازدید کردند. آقای شاکری جرثقیل‏‌ها را تأمین کرد و آقای حیدری ماشین‌آلات سنگین را. حتی هزینه‏‌های خرید شلنگ هیدرولیک و ابزارها را نیز آقای شاکری داد که بعد از تأمین منابع پولی و مالی به او بپردازیم. در این مدت موفق شدیم و شفتی را زدیم که برای زدن آن ۳۷ متر در ۸۰ متر در عمق ۲۷ متر حفاری کردیم. اولین دستگاه را که آوردیم در آنجا مونتاژ کردیم. کله دستگاه و بیل و آن تسمه نقاله اصلی را مونتاژ کردیم. دو ماه تمام شد.
 
ملاقات دوم با بوگارد
دو ماه گذشت. خانم دولت تماس گرفت که فردا آقای بوگارد به تهران می‌‏آید و می‌خواهد یک جلسه حداقل دوساعته با جناب‏عالی بگذارد و مسائل را مطرح و توافق کنیم. شماره پرواز و ساعت ورود را گرفتم. من از آقای مهندس ترکان یک اتومبیل بنز تشریفات متعلق به سازمان صنایع‌دفاع را گرفتم و با راننده و فردی مسلط به زبان فرانسه به فرودگاه مهرآباد فرستادم که آقای بوگارد و یکی از مدیران ارشد شرکت سوفرتو را سوار کند و اتومبیل دوم هم خانم دولت و نفر دیگری را سوار کند و به هتل آزادی بروند. شب بود و قرار گذاشتیم این خودروها فردا ساعت نُه صبح ایشان را از هتل سوار کنند و به محل‏‌هایی که به راننده‏‌ها گفته بودم بیاورند. اول آنها را به نمایشگاه بین‌المللی تهران بردند که یک دستگاه را روی خیابان آسفالته روبه‌روی سالن ۳۷ کاملاً مونتاژ کرده بودیم. تقریباً آقای بوگارد داشت سکته می‌کرد و مرتب می‌‏پرسید آیا ژاپنی‏‌ها یا روس‏‌ها به شما کمک کرده‌‏اند؟ پاسخ دادیم خیر خودمان دستگاه را مونتاژ کرده‏ایم.‏ حدود ۴۵ دقیقه اطراف دستگاه دور زدند و بازدید کردند و از نردبان فلزی بالا رفتند و هیدروموتورها و سیستم نصب سگمنت‏‌ها را دیدند بعد سوار ماشین‌ها شدند و از میدان امام خمینی از درِ شمال وارد سوله بزرگی شدند. ما آنها را از راه‏پله به طبقه دوم روبه‌روی پنجره هدایت کردیم. وقتی آقای بوگارد دید که همه ساختمان‏‌ها و سوله‏‌ها و کارخانجات قورخانه تخریب و تخلیه شده و یک زمین بزرگ بدون هیچ ساختمانی روبه‌رویش است، چشمانش را مالید و گفت: من خواب می‌بینم؟ بعد به ‏طرف پنجره دوید و دید یک شفت بزرگ حفاری‏ شده و یک دستگاه زوکور در حال مونتاژ نهایی است ناخودآگاه به‏ طرف من آمد و مرا بغل کرد و فشار ‏داد و گفت: تو هر کاری بگویی من انجام می‌دهم. من سه‌بار بلند اطرافیان را به زبان انگلیسی و فارسی شاهد گرفتم که آقای بوگارد گفت: هرچه من بخواهم انجام می‌‏دهد. بعد گفتم ما دستگاه‏‌ها را مونتاژ کرده‌‏ایم، ولی تجربه حفاری و تونل‏‌سازی با آن را نداریم من پنج نفر را به پاریس می‌‏فرستم تا دوهفته روی یک دستگاه زوکور که در حال احداث تونل برگشت آب نیروگاه اتمی به دریا در حال کار است، کار با آن را به این پنج نفر آموزش بدهید. آقای بوگارد گفت: ولی هماهنگی آنجا خیلی سخت است. آن دستگاه برای انرژی اتمی و منطقه ممنوعه است. خود ما را هم راه نمی‌‏دهند ما فقط از نظر فنی راهبری می‌کنیم. گفتم من بررسی کردم که شما در دنیا سه دستگاه طراحی کرده‌اید و شرکت زوکور اینترنشنال در امریکا آنها را ساخته است. یک دستگاه هم برای خودتان برای نیروگاه اتمی‏‌تان ساخته است. بعداً شرکت زئکور اینترنشنال امریکایی ورشکست شده است و به دادگاه لاهه رفته است. بابت هر دستگاه‏ 6.5 میلیون دلار از آقای کازرونی، معاون وزارت کشور وقت ما، پول گرفته و بین سهام‏داران و سهام‏دار اصلی تقسیم کرده است. طراح اصلی فوت کرده و اصلاً این شرکت زوکور اینترنشنال جمع شده است‏؛ بنابراین ما اگر غیر از آن دستگاه جای دیگر بخواهیم برویم بلد نیستیم. شما هم قول داده‏‌اید. اگر مردی و قول دادی برویم بنشینیم و مذاکرات را ادامه بدهیم و اگر نامردی از همین‌جا به فرودگاه برگرد و برو. ما با نامردها که نمی‌‏توانیم کار کنیم. شما تواناتر از این هستی که نتوانی پنج نفر کارآموز را روی دستگاهی که متعلق به شماست ببری و نحوه بهره‌‏برداری را به آنها آموزش بدهی. او را در وضعیتی قرار دادم که مجبور شد قبول کند. بعد برای ناهار رفتیم و گفتم: جلسه بعدی پس از بازگشت این پنج نفر از فرانسه است و اگر خوب عمل کنید مذاکرات به ‏سمتی خواهد رفت که بتوانیم با هم براساس فرمول برد ـ برد کار کنیم. جلسه بعدی روز پس از بازگشت تیم پنج‏ نفره اعزامی از ایران خواهد بود که شما تاریخ آن را تعیین می‌کنید.
 
آموزش مهندسان ایرانی در فرانسه
بلافاصله پاسپورت‌های آقایان دکتر علی شیبانی، که به زبان فرانسه مسلط بود، آقای مهندس کریمیان، آقای محمدرضا فرهادی، آقای سبو و آقای سیدحمید موسوی را آماده کردیم. یک روز بعد هم ویزاها حاضر شد و هفته بعد این تیم پس از آموزش‏‌هایی که دیده بودند- که ما دنبال چه چیزهایی هستیم- به پاریس رفتند. در مدت دو هفته و عملاً پنج روز به آنها اجازه دادند که وارد تونل شوند و دستگاه حفار زوکور را در حین کار ببینند و از کارخانه سگمنت‏‌سازی و قالب‏‌ها بازدید کنند. حدود چند ساعت هم اجازه دادند که آقای مهندس کریمیان و آقای سبو و آقای فرهادی دو عدد سگمنت را نصب کنند. هیأت برگشت و اطلاعات ذی‏ قیمتی را با خود آورد. ما تانک‏‌ها را بسته بودیم، ولی نمی‌دانستیم چگونه با آنها کار کنیم و حرکت‌های رو به‏ بالا و چپ و راست را با دقت پیش ببریم. حتی سگمنت‌‏سازی و تولرانس‏‌ها و نحوه اتصالات را نمی‌دانستیم. تعدادی از جک‌ها را هم اشتباه بسته بودیم. با این مأموریت ما تکنولوژی تونل‌‏سازی با زوکور را یاد گرفتیم. دستگاه آنها 6.8 متر قطر داشت و دستگاه‌های ما ۹ متر قطر و فقط شرکت زوکور اینترنشنال امریکا در دنیا این سه دستگاه را با قطر ۹ متر برای خاک نرم و ریزشی ساخته بود، ولی به ‏علت تأخیر در دریافت بهای دستگاه‌ها از ایران، که به‏ علت حادثه گروگانگیری و شروع جنگ تحمیلی موضوع به دادگاه کشیده شده بود، شرکت زوکور ورشکست و جمع شده بود. این تنها راهی بود که خداوند متعال جلوی پای ما گذاشت و ما یاد گرفتیم و با این دستگاه‌ها حدود ۱۲ کیلومتر تونل در تهران ساختیم. بعد دستگاه را اصلاح و تعمیر کردیم و 8 کیلومتر دیگر تونل ساختیم. ما حدود ۲۰ کیلومتر تونل‏ را با این دستگاه و به برکت آن یک هفته آموزش مهندسان ایرانی در فرانسه حفر کردیم و هیچ امتیازی هم به فرانسوی‏‌ها ندادیم.
 
دیدار با یکی از مدیران شرکت آلمانی
یکی از مدیران ارشد شرکت آلمانی فیلیپ هولدزمن با وقت قبلی به دفتر من آمد و ضمن معرفی شرکت فیلیپ هولدزمن آمادگی خود را برای همکاری در طرح احداث متروی تهران اعلام کرد. من گفتم: شرکت شما را نمی‌شناسم. اگر شما برنامه‌ریزی کنید که ظرف مدت سه روز از ساعت 6 صبح تا 12 شب بتوانیم از کارگاه‌های در حال ساخت تونل و ایستگاه مترو و ساختمان ‏های بلندمرتبه‌ای که در کشور آلمان در حال احداث دارید، بازدید کنیم، فرصت کافی برای مذاکره و رسیدن به توافق استراتژیک برای همکاری در قیاس با پیشنهادهای فرانسوی‏‌ها به وجود می‌آید. آن‌ها پاسپورت‏‌های من و آقای مهندس منوچهر لطفی و مهندس تاجبخش را گرفتند و ظرف دو روز ویزا را آماده کردند و برنامه پیشنهادی را فرستادند و هفته بعد ما در فرانکفورت بودیم. بعد از یک جلسه در دفتر مدیرعامل و با حضور تعدادی از اعضای هیأت‏ مدیره و آشنا شدن با سوابق و پروژه‌ها و طرح‌ها و تکنولوژی‏‌های شرکت فیلیپ هولدزمن بازدید از متروی در حال احداث را شروع کردیم و ظرف مدت 3 روز با استفاده از هلی‏کوپتر و اتومبیل تمام تونل‏‌ها، ایستگاه‏‌ها و سازه‏‌های زیرزمینی در حال ساخت را در شهرها و مناطق مختلف آلمان برای مترو - راه‌آهن و راه‌‏آهن سریع‌السیر بازدید کردیم. شروع کار ساعت 6 صبح و خاتمه و رسیدن به هتل در نزدیک ‏ترین فاصله به آخرین کارگاه بازدید شده ساعت ۲۳ بود. در طول این بازدیدها مسائل بسیار مهمی را یاد گرفتیم و سؤالات زیادی پرسیدیم و پاسخ گرفتیم و فقط 10 دقیقه زودتر از ساعت پایان برنامه به فرودگاه فرانکفورت برگشته و عازم تهران شدیم. تعداد زیادی عکس از جزئیات فنی و تخصصی و عملیاتی و اجرایی گرفتیم و سطح اطلاعات، دانش و آگاهی و تجربیات ما به ‏اندازه سه سال بلکه بیشتر افزایش یافت. با استانداردها و نحوه سازمان‏دهی و مدیریت فنی و مهندسی و عملیات اجرایی و نحوه نظارت و مباحث HSE و آموزش و کنترل کیفیت و لجستیکی و استفاده از چندین تکنولوژی برای وضعیت‏‌های متغیر و متنوع و پیچیده زمین‏‌شناسی، ژئوتکنیک و تغییرات شیمیایی و فیزیکی زمین در مسیرهای تونل‏‌های طویل و با ابعاد مختلف آن آشنا شدیم.
 
طراحی نقشه خطوط مترو
در سال ۱۳۶۵ پس از طراحی سیستم لازم بود اولویت‌ها را مشخص کرده و با اهداف روشنی کار را شروع کنیم. من فکر کردم تهران ممکن است روزی بیش از ۲۰ میلیون نفر جمعیت پیدا کند. شمال تهران و شرق تهران کوه است و جنوب تهران به‏ سمت کویر و دریاچه نمک می‌‏رود پس تنها خروجی سرریز جمعیتی تهران به‏ سمت غرب یعنی کرج - مهرشهر ـ آبیک و قزوین است. پس طراحی را به این صورت در نظر گرفتم که از تجریش تا بهشت زهرا و از دردشت تهرانپارس تا قزوین را به هم وصل کنیم و با اجرای این دو خط متقاطع آن‌ها در میدان قورخانه (میدان امام خمینی) از روی هم عبور می‌کنند. سپس سایر خطوط را به‏ گونه‌ای طراحی کنیم که تعدادی لوپ درست شود که اتوبوس‏‌ها مردم را به ایستگاه‏‌های مترو برسانند و تونل‏‌ها و خطوط مترو به‌صورت شریانی جمعیت را در مسیرهای اصلی تا ایستگاه‏‌هایی که در فاصله کوتاهی از آنها ایستگاه‌های اتوبوس وجود دارد، جا به ‏جا کنند و بعد تاکسیرانی را سامان‏دهی کنیم که مردم را به یک ایستگاه اتوبوس یا مترو رسانده یا از آن جاها سوار کنند.
لذا تصمیم گرفتیم مسیر تهران - کرج تا قزوین را برای سرعت ۳۰۰ کیلومتر در ساعت از نظر شعاع قوس و شیب و زیرسازی انجام دهیم تا مثلاً کسی که در قزوین ساکن است بتواند ظرف ۲۰ الی ۲۵ دقیقه وسط تهران در میدان قورخانه باشد و بعد به هر سمتی خواست برود. بعد فکر کردم اگر این موضوع را مطرح کنیم بایستی وزارت مسکن و شهرسازی و راه‏ و ترابری ، استانداری ، نمایندگان مجلس و تعداد زیادی از ذی‏نفعان نظر بدهند و کار دچار مشکل می‌شود؛ لذا بی‌سر ‏و صدا در طراحی این کار را انجام دادیم. فقط من و آقای دکتر کباری، مهندس تراب‌‏زاده، مهندس کلانتری، مهندس عارفی و مهندس نادر نوری می‌دانستیم چه کار می‌کنیم. در شرح خدمات طراحی، تمامی ایستگاه‌‏های مسیر تهران تا مهرشهر را هم به ‏گونه‌ای طراحی کرده و ساختیم که امکان حرکت قطارهای سریع‌‏السیر با سرعت ۳۰۰ کیلومتر در ساعت از وسط ایستگاه‌ها وجود داشته باشد و با خریداری و نصب سوزن‌ها و سیستم‌های کنترل از همین مسیرها قطارهایی که در همه ایستگاه‌های مسیر بتوانند توقف‏ کرده و مسافرها را پیاده یا سوار کنند نیز وجود داشته باشد. بر این اساس، سیستم را طراحی و ساختیم و برای اولین ‏بار برای مسیری که فقط تا مهرشهر باید رفت‏ و آمد کنند قطارهای دوطبقه را با کمک شرکت نورینکوی چین ساختیم و راه‌اندازی کردیم. طرح بلندمدتی که در ذهن داشتم ادامه خط راه‌آهن سریع‌‏السیر برقی از تهران به مشهد، اصفهان و قزوین بود تا موجب کاهش بار سفرهای هوایی و جاده‌ای شده و افزایش رفاه برای مردم حاصل شود. پیگیری‏‌های مستقیم و غیرمستقیم زیادی در این باره انجام شده که ماحصل آن راه‌‏آهن سریع‌السیر برقی در حال ساخت تهران ـ قم ـ اصفهان و راه‌آهن سریع‌‏السیر برقی تهران - مشهد با سرعت ۴۳۰ کیلومتر در ساعت است که شرکت CITIC چین در حد توافقنامه با سازمان اقتصادی آستان قدس رضوی پیش برده و با یک اراده سیاسی و سرمایه‏‌گذاری مشترک قابل اجراست.

 

بــــرش

هماهنگی برای انتقال دستگاه‌های حفاری مترو
بعد از جلسه با فرانسوی‏‌ها به پادگان خلیج در خیابان پاسداران رفتم و با آقای رفیق ‏دوست، که آن موقع مسئول تدارکات سپاه پاسداران بود، ملاقات کردم و شرح ماوقع را گفتم و درخواست کردم هفت دستگاه تریلی و کمرشکن تیتان که تانک‌بر هستند با 20 دست لباس سپاه و تعداد 20 عدد کلاشنیکف برای مدت چند روز به من بدهند تا این دستگاه‌های حفار زوکور را از بندرعباس به تهران بیاورم و مونتاژ و راه‌‏اندازی کنم و پوزه آقای بوگارد و فرانسوی‏‌ها را به خاک بمالم. آقای رفیق‏ دوست گفت: من بار را برایت حمل می‌کنم، ولی خودت نماینده‌های مطلع و عملیاتی به بندرعباس بفرست که کالا را از گمرک ترخیص کنند. از همان‏جا هماهنگ کردم که محمدرضا فرهادی، سرهنگ حریه، تیمسار هاشمیان و بهرام صوفی به بندرعباس بروند. مجوز آقای میرحسین موسوی را نیز برای تقسیط بدهی گمرکی و انبارداری که برای هر دستگاه حدود هشت‏ میلیون تومان می‌شد، گرفتم و آقای رفیق‏ دوست هفت دستگاه کمرشکن تیتان را به بندرعباس فرستاد و همه روابط خودم را با استاندار و گمرکات پلیس راه به کار گرفتم. یک دستگاه بولدوزر و یک دستگاه لودر و یک دستگاه بیل‏ مکانیکی هم از بندرعباس اجاره کرده و با تریلر معمولی جلوی کاروان فرستادم تا از کنار پل‌هایی که ضعیف هستند و بار محوری را احتمالاً تحمل نکنند مسیر موقت انحرافی باز کنند و دستگاه‌های حفار زوکور را به تهران بیاورند.

 

بــــرش

هماهنگی برای اعزام 5 کارآموز به فرانسه
آقای بوگارد گفت: ولی هماهنگی آنجا خیلی سخت است. آن دستگاه برای انرژی اتمی و منطقه ممنوعه است. خود ما را هم راه نمی‌‏دهند ما فقط از نظر فنی راهبری می‌کنیم. گفتم من بررسی کردم که شما در دنیا سه دستگاه طراحی کرده‌اید و شرکت زوکوراینترنشنال در امریکا آنها را ساخته است. یک دستگاه هم برای خودتان برای نیروگاه اتمی‏‌تان ساخته است. بعداً شرکت زئکور اینترنشنال امریکایی ورشکست شده است و به دادگاه لاهه رفته است. بابت هر دستگاه‏ 6.5 میلیون دلار از آقای کازرونی، معاون وزارت کشور وقت ما، پول گرفته و بین سهام‏داران و سهام‏دار اصلی تقسیم کرده است. طراح اصلی فوت کرده و اصلاً این شرکت زوکوراینترنشنال جمع شده است‏؛ بنابراین ما اگر غیراز آن دستگاه جای دیگر بخواهیم برویم بلد نیستیم. شما هم قول داده‏‌اید. اگر مردی و قول دادی برویم بنشینیم و مذاکرات را ادامه بدهیم و اگر نامردی از همین‌جا به فرودگاه برگرد و برو. ما با نامردها که نمی‌‏توانیم کار کنیم. شما تواناتر از این هستی که نتوانی پنج نفر کارآموز را روی دستگاهی که متعلق به شماست ببری و نحوه بهره‌‏برداری را به آنها آموزش بدهی. او را در وضعیتی قرار دادم که مجبور شد قبول کند.

 

جستجو
آرشیو تاریخی