صفحات
  • صفحه اول
  • رویداد
  • گفت و گو
  • کلان
  • انرژی
  • راه و شهرسازی
  • بازار سرمایه
  • بازار
  • بین الملل
  • صنعت و تجارت
  • تاریخ شفاهی
  • کشاورزی
  • کار و تعاون
  • صفحه آخر
شماره چهل و چهار - ۱۰ مرداد ۱۴۰۲
روزنامه ایران اقتصادی - شماره چهل و چهار - ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

مأموریت ستاد تدابیر ویژه اقتصادی در سال 91

پس از تحریم بانک مرکزی و وزارت نفت در سال 91، ستاد تدابیر ویژه که در جایگاه شورای امنیت ملی است، تصویب کرد اختیاراتی به کارگروهی در ستاد برای تصمیم‌گیری درباره واردات کالاهای اساسی داده شود

طی شماره‌های قبلی «ایران اقتصادی»، بخش‌هایی از گفت‌و‌گوی سیدشمس‌الدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی دولت‌های نهم و دهم پیرامون مسائل آن سال‌ها منتشر شد. حسینی مباحثی را درباره نحوه وزیر شدن خود و همچنین مطرح شدن طرح هدفمند کردن یارانه‌ها مطرح کرد. در ادامه توضیحاتی درباره پرونده فساد بانکی داد و ناگفته‌هایی را از فرار خاوری به خارج کشور ارائه کرد. در شماره امروز نیز وی توضیحاتی درباره جلسه استیضاح خود در پاییز سال 91 داده است.

قبل از برگزاری جلسه استیضاح چه اقداماتی کردید؟
 صبح دوشنبه درست یک روز قبل از برگزاری جلسه استیضاح قرار شد جلسه‌ای در حضور رئیس‌جمهور برای هماهنگی قبل از جلسه استیضاح برگزار کنیم. وقتی به محل جلسه رفتم، دیدم بهمنی و ابراهیم عزیزی هم آنجا هستند. دقایقی بعد آقای میرتاج‌الدینی هم اضافه شد. قرار شد کارها بین من، آقای احمدی‌نژاد و دفاع‌کنندگان از وزیر تقسیم شود. من از آقای احمدی‌نژاد پرسیدم: اول باید بدانیم دنبال چه نتیجه‌ای هستیم؟ ایشان گفت: تصمیم ما این است تا تلاش کنیم شما وزیر باقی بمانید. بعد از تقسیم کار، قرار شد توضیح مسائل فنی بر عهده خودم باشد و اگر قرار است کسی صراحتاً از من دفاع کند، یک نماینده مجلس این کار را بکند. آقای رئیس‌جمهور هم حتی‌المقدور مستقیم درباره استیضاح صحبت نکنند و بیشتر روی مسئولیت و وضعیت کشور توضیح بدهند. این جلسه که تمام شد من ساعت 11 صبح با آقای لاریجانی جلسه داشتم. در اتاق جلسه من و ایشان تنها بودیم. از من پرسید: «چه خبر»؟ گفتم: پنجاه پنجاه است اگر شما کمک کنید می‌مانم. اگر استیضاح شوم یعنی شما کمکم نکردید. تا این جمله را گفتم لاریجانی با صراحت گفت: حالا، مگر چه اشکالی دارد احمدی‌نژاد شما را جابه‌جاکند تا این مسأله حل شود. من گفتم: «آقای لاریجانی، من کشتی‌گیرم. روز فینال اگر روی تشک نروی حتماً دوم می‌شوی، ولی اگر روی تشک بروی، حداقل دوم می‌شوی. فردا من روی تشک خواهم آمد. من از شما می‌خواهم اگر به من کمک نمی‌کنید حداقل آن طرفی هم بازی نکنید.» لاریجانی گفت: چطور؟ مگه چیزی شنیده‌ای؟ اتفاقی افتاده؟ گفتم: «یکی از اعضای هیأت رئیسه که تا دیروز قرار بود از من دفاع کند، امروز به من پیغام داده که من نمی‌توانم از تو دفاع کنم! به نظر می‌رسد این جمع‌بندی شما و هیأت رئیسه است.» البته لاریجانی در این باره پاسخ شفافی به من نداد. نکته بعدی که به لاریجانی گفتم این بود که من قرار نیست آبروی کسی را ببرم یا به کسی تهمت بزنم، اما این را بدانید که اگر این اتفاق‌ها علیه من بیفتد و عده‌ای حرمت‌شکنی کنند، اگر من هم سکوت کنم، رئیس من سکوت نخواهد کرد. لاریجانی وقتی این حرف را شنید با قاطعیت گفت: «شما مطمئن باشید به استیضاح کنندگان گفته‌ام حق ندارند کاغذ و برگه‌ای پخش کنند.»
البته نهایتاً دیدید اگرچه کاغذ و شب‌نامه‌ای پخش نشد، اما نوار صدای ضبط شده من به ‌وسیله احمد توکلی در جلسه عصر پخش شد.
یکی از نکات جالب، جلسه دیگری بود که با حضور آقای باهنر برگزار شد. از او پرسیدم شما در استیضاح من، چه موضعی خواهید داشت؟ باهنر گفت: «من تشکیلاتی هستم. تشکیلات ما هر تصمیمی بگیرد، من همان کار را خواهم کرد». به او گفتم: شما در تشکیلات اثرگذار هستید از شما می‌خواهم در تشکیلات‌تان به نفع من اثرگذار باشید. ایشان هم خیلی کوتاه گفت: «سعی می‌کنم این طور باشد» من شخصاً فکر می‌کنم باهنر به نفع من عمل کرد.
همان شب حول و حوش ساعت 11 شب داشتم به سمت منزل می‌رفتم که آقای احمدی‌نژاد تماس گرفت و پرسید: «کجایی؟» بیا دفتر کارت دارم. همین‌طور که داشتم به سمت دفتر رئیس‌جمهور حرکت می‌کردم، شجاعی کیاسری نماینده وقت ساری با من تماس گرفت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «نظر رئیس مجلس این است که باید استعفا بدهی.» من در جواب کیاسری گفتم: صبح به رئیس‌ گفتم، الان هم به شما می‌گویم، من کشتی‌گیرم، روز فینال اگر روی تشک نروی حتماً دوم می‌شوی، ولی اگر روی تشک بروی حداقل دوم می‌شوی. فردا من روی تشک می‌آیم. وقتی به دفتر رئیس‌جمهور رسیدم، آقای احمدی‌نژاد دلداری‌ام داد و گفت: «امروز از لاریجانی خواستم و باز هم خواهم خواست که فردا شخصاً از تو دفاع کند. نگران نباش، فردا من هم در جلسه خواهم بود و ان‌شاء‌الله دفاع خواهیم کرد.» احمدی‌نژاد به من گفت: «استیضاحت رأی بیاورد معاون رئیس‌جمهور یا رئیس‌کل بانک مرکزی خواهی شد، ولی مطمئناً این اتفاق نخواهد افتاد.»
 
به نظرتان چرا نهایتاً لاریجانی از شما دفاع کرد؟
 شاید درخواست آقای احمدی‌نژاد از وی تأثیر زیادی در این موضوع داشت. در آن شرایط اینکه چه کسی از من دفاع کند، مهم بود. من با خودم فکر کردم اگر برخی از مسائل توسط من مطرح شود، باعث دلخوری نمایندگان خواهد شد. لذا باید شخص دیگری این مسئولیت را برعهده بگیرد. افراد مختلفی به ذهنم خطور کرد. به نظرم رسید اگر این کار را آقای دلخوش نماینده صومعه‌سرا انجام دهد به چند دلیل بهتر است. یکی اینکه وی عضو قدیمی کمیسیون اقتصادی مجلس بود، دوم اینکه او نماینده ناظر مجلس در شورای پول و اعتبار بود، سوم اینکه لحن صحبت دلخوش، لحن خوبی در مجلس بود، بویژه اینکه من حدس می‌زدم و در روز استیضاح نیز به‌ عینه دیدیم که نوع صحبت استیضاح‌کنندگان خیلی عتاب‌آلود بود. برای همین حدس می‌زدم که در پاسخ به نحوه عملیاتی که صورت گرفته، آقای دلخوش دفاع را انجام دهد. آنچه مسلم بود، دلخوش با لحن صحبتی که کرد و شعری که خواند فضای مجلس را تغییر داد و در واقع بعد از صحبت‌های او، من احساس کردم فضایی که از اول جلسه حاکم بود، تلطیف شد.
برداشت من این بود که اساساً نمایندگان مجلس با من و ادامه وزارت من مشکلی نداشتند و مرا در این ماجرا مقصر نمی‌دانستند اما به آنها القا شده بود که اگر این استیضاح رأی نیاورد برای مجلس سنگین تمام می‌شود. بویژه اینکه چند ماه بیشتر به انتخابات مجلس نمانده بود، خوب برخی چه ‌بسا فکر می‌کردند از تربیون استیضاح برای انتخابات آتی خود استفاده کنند.
ضمن اینکه به نظرم صحبت‌های من، آقایان لاریجانی و احمدی‌نژاد هم تأثیرات خودش را داشت. اتفاق دیگری که در جلسه استیضاح من رخ داد این بود که برخی از استیضاح‌کنندگان در جلسه صبح در خلال صحبت‌هایشان به آقای جهرمی اشاره کرده و از انتصاب و نقش وی در این پرونده انتقاد کرده بودند. وقتی جلسه بعدازظهر شروع شد، دیدم یکی از اعضای هیأت رئیسه مجلس در حال صحبت کردن با احمدی‌نژاد است که باعث نوعی تعجب و ناراحتی در چهره دکتر احمدی‌نژاد شد.
وی پس از پایان صحبت‌هایش با رئیس‌جمهور به سمت من آمد و بدون هیچ توضیحی برگه‌ای به دست من داد. برگه را که خواندم، دیدم نامه جهرمی به لاریجانی است. در نامه جهرمی آمده بود: از آنجا که نام وی در جلسه استیضاح توسط نمایندگان مجلس برده شده است باید پاسخ او نیز از صحن مجلس قرائت شود.
ظاهراً آقای لاریجانی به صلاح نمی‌بیند تا هیأت رئیسه جلسه، این نامه را بخواند. لذا این عضو هیأت رئیسه به سراغ من و آقای احمدی‌نژاد می‌آید تا برای خواندن این نامه توسط من پادرمیانی شود. رئیس‌جمهور با کمال تعجب به من می‌گفت، جلسه استیضاح تو چه ارتباطی به این موضوع دارد! چرا شما باید این نامه را بخوانی؟ و...
 
شما متن نامه را خواندید؟
 آقای جهرمی در این نامه نوشته بود چرا استیضاح کنندگان نام وی را در صحن مجلس گفته‌اند. درنهایت یکی از اعضای هیأت رئیسه مجلس پای آن نامه کتبی از من خواست که من این نامه را بخوانم که من هم به‌دلیل عدم مسئولیت و عدم ارتباط با دفاعیه خودم آن را نپذیرفتم و نامه را قرائت نکردم.

 به نظرتان چرا در نهایت استیضاح شما رأی نیاورد؟
 باور من این بود که این استیضاح، استیضاحی نیست که به خاطر عملکرد من باشد. بلکه به‌دنبال این است تا ثابت کند تخلف بزرگی صورت گرفته و این تخلف ریشه در دولت داشته و دارد و حالا با استیضاح وزیر اقتصاد در تاریخ خواهند نوشت وزیر اقتصاد دولت دهم برای یک تخلف بزرگ بانکی استیضاح شد. اما اگر امروز از من بپرسید: دوست داشتی جلسه استیضاح برگزار نمی‌شد؟ بدانید می‌گویم: نه، یکی از شیرین‌ترین و تلخ‌ترین لحظات زندگی من روز استیضاحم بود.
 آبان‌ماه 1390، همان روزی که استیضاحم اعلام وصول شد در کرج سخنرانی داشتم. وقتی به وزارتخانه برگشتم جلسه‌ای با شورای معاونان برگزار کردم و گفتم: «کرامت من و شما مهم‌تر از وزارت من است. هیچ کس حق ندارد از مرز کرامت بگذرد. هیچ کدامتان حق ندارید برای ماندن من در وزارت اقتصاد با شخص یا گروهی لابی کنید.» چند روز بعد از وصول استیضاحم، روز جمعه در خانه نشسته بودم که مدیر کل روابط عمومی وزارتخانه با من تماس گرفت. گویا با نماینده‌ای صحبت کرده بود تا در مجلس از من حمایت کند. من فراموش کردم دخترهایم در جریان استیضاح من نیستند. از کوره در رفتم و با صدای بلند گفتم: «چرا‌ شأن و کرامت وزارت اقتصاد را رعایت نکردی؟ مگر نگفته بودم نیازی به این کارها نیست.» هنوز تلفن را قطع نکرده بودم که دختر بزرگم فاطمه زهرا که آن سال پنجم دبستان بود، زد زیر گریه، گویی او از اخبار متوجه این مسأله شده بود، اما چون فضای خانه با مدیریت همسرم آرام بود بروز نمی‌داد. این تماس باعث شد با صدای بلند گریه و به نوعی خودش را خالی کند. در میان گریه‌هایش می‌گفت: «بابا می‌خوان استیضاحت کنن، می‌خوان آبروتو ببرن، می‌خوان توام مثل کردان شی.»

 با همین ادبیات و اصطلاحات؟
 بله، کاملاً با همین ادبیات و اصطلاحات. بخصوص که تجربه استیضاح کردان، یادآور خاطره عاطفی بسیار تلخی برای تمام افرادی بود که خانواده او را می‌شناختند. بالاخره با هزار زحمت بچه را آرام کردیم اما قانع نشد. تا اینکه روز سه‌شنبه جلسه استیضاح برگزار شد و استیضاح من رأی نیاورد. شب که به خانه رفتم، آن شب تازه فهمیدم، روز قبل از استیضاح، وقتی صبح از خانه خارج شدم همسرم بعد از رفتن من از خانه، به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) رفته و بعد از نماز مغرب و عشا به خانه برگشته بود. شام روز استیضاح وقتی می‌خواستم بخوابم، همسرم گفت: «بعد از اینکه فاطمه جریان استیضاح تو را فهمید، به من گفت: «مامان، من مقصرم که بابا داره این بلاها سرش می‌آید.» همسرم از فاطمه پرسیده بود چرا تو مقصری مامان؟ فاطمه هم که بغض، راه گلویش را بسته، بود گفت: «یادته، دو سال پیش رفته بودیم مکه، چون مامان بزرگ (مادر همسرم) به من گفت: «فاطمه تو اولین باره که‌ داری میری مکه، تا چشمت به خونه خدا افتاد، دعا کن، هر چی از خدا بخواهی بهت می‌دهد. من از خدا خواستم بابا دوباره وزیر بشه، اگر من از خدا نمی‌خواستم، بابام وزیر نمی‌شد و این بلاها هم سرش نمی‌اومد.»
 خدا شاهد است که آن شب پس از شنیدن این حرف‌ها، با اینکه استیضاحم رأی نیاورده بود با کوهی از غصه خوابیدم. صبح وقتی از خواب بیدار شدم اول از همه سراغ فاطمه زهرا را گرفتم. همسرم گفت: رفت مدرسه. گفتم: «صبحانه خورد؟» همسرم جواب داد: نه. می‌گفت: «سه روز نذر کرده بودم اگر بابام استیضاح نشه روزه بگیرم. امروز روزه بود و صبحانه نخورد.»
 ظهر جمعه پس از استیضاح به فاصله نزدیک هم من و فاطمه زهرا نماز می‌خواندیم. بین نماز ظهر و عصر، فاطمه زهرا دخترم به من گفت: بابا الان که فکر می‌کنم می‌بینم به خدا نزدیک‌تر شده‌ام، من هم گفتم راست میگی بابا! من هم حس می‌کنم ایمانم قوی‌تر شده. من انصافاً دست خدا را در این استیضاح دیدم، باور کردم:
 دلا بسوز که سوز تو کارها بکند/ دعای تو دفع صد بلا بکند

 اجازه دهید به بحث تئوریک درباره دلایل فساد و ویژه‌خواری بپردازیم. جنابعالی دلیل اصلی وجود فساد را چه می‌دانید؟
 وقتی سیستم‌های اطلاعات اقتصادی کشور ضعیف باشد طبیعی است عدم شفافیت ایجاد می‌شود. وقتی شفافیت وجود نداشته باشد احتمال وجود فساد نیز بیشتر می‌شود. حال اینکه کدام فعل فساد محسوب می‌شود و کدام نمی‌شود جای بحث داشته و قابل رسیدگی است. شما می‌بینید همین آقای بابک زنجانی چگونه ظهور کرد!

 شما دلایل اهدای لوح تقدیر به وی را می‌دانید؟
 واقعاً نمی‌دانم. اتفاقاً خوب است بررسی کنید که این مراسم‌ درباره چه موضوعی بوده است.

 زنجانی از احمدی‌نژاد لوح تقدیر نگرفته بود؟
 نه، اتفاقاً این فرد همان کسی است که فیلم مرتبط با وی در مجلس در جلسه استیضاح دکتر شیخ‌الاسلامی وزیر کار دولت وقت، توسط احمدی‌نژاد افشا شد و به‌ اصطلاح از آن روز به بعد رسانه‌ای و معروف شد. حتی در آن جلسه نام وی صراحتاً اعلام نشد و به‌عنوان «ب ز» از او یاد شد.
 ولی در محاوره‌هایی که بعد از آن پخش می‌شود نام وی صراحتاً مطرح و بعد از این ماجرا، نام بابک زنجانی بر سر زبان‌ها می‌افتد. به طوری‌ که نام او پس از تغییر دولت از لیست تحریم‌ها خارج شده است. سؤال من این است که آیا کسی قبل از این ماجراها اطلاع داشت که نام «بابک زنجانی» در لیست تحریم‌ها بوده؟ خود این مسأله نشان‌دهنده عدم شفافیت است. در خصوص تحریم باید بدانیم وقتی بانک‌های ایرانی تحریم می‌شوند این بانک‌ها برای نقل و انتقال پول باید از طریق واسطه‌ها اقدام کنند. تحریم‌ها ایجاب می‌کند سیستم اقتصادی و تجاری، کارهایش را با واسطه انجام دهد. به طور مثال کشتی‌ها برای دور زدن موانع حقوقی و دیده‌بانی دشمن با پرچم کشورهای دیگر حرکت می‌کنند. بنابراین تحریم‌ها در بسیاری از مواقع پوشش‌ها را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. کشتی تحریمی مجبور می‌شود با پرچم کشور دیگری حرکت کند، حتی ممکن است نام کشتی و مالکیت کشتی را تغییر دهید. این اتفاق در مورد سیستم‌های فروش نفت و سیستم بانکی نیز رخ داد.
 یعنی شما معتقدید اگر تحریم‌ها نبود پدیده‌ای مانند بابک زنجانی شکل نمی‌گرفت؟ اما گفته‌های شخص زنجانی نشان می‌دهد وی از زمان مرحوم نوربخش فعال بوده است.
 زنجانی در مصاحبه‌ای گفته است: «در دهه 1370 من روزانه 16 میلیون دلار ارز از بانک مرکزی می‌گرفتم و بعد اینها را در بازار آزاد می‌فروختم و در هر دلار «یک تومان» پورسانت عایدم می‌شد. «با اولین درآمدم دفتری به قیمت 17 میلیون تومان در میرداماد خریدم.» یعنی آن زمان بازار ارز در سیستم رسمی به تعادل نمی‌رسید، بنابراین در کنار آن، بانک مرکزی مداخله‌ای غیررسمی در بازار ارز انجام می‌داده است. طبق این مصاحبه ارز توسط واسطه‌ها نیز به فروش می‌رسید. خود این واسطه‌گری‌ها، عدم شفافیت ایجاد می‌کند. در حالی که آن زمان، تحریم نیز وجود نداشته، بلکه این مسائل ناشی از نوع سیاستگذاری در سیستم ارزی بوده است که منجر به شکل‌گیری و رشد پدیده‌هایی اینگونه شده است.

شما یا تیم اقتصادی دولت، بابک زنجانی را می‌شناختید؟
 اتفاقاً برای من خیلی جالب بود. وقتی پس از تغییر دولت در یک برنامه تلویزیونی مانند پایش شرکت کردم، ذکر برخی از اسامی برای من قابل توجیه بود، اما وقتی نام بابک زنجانی و یک اقتصاددان را از من پرسیدند، من هیچ ذهنیت و شناختی نسبت به آنها نداشتم و صادقانه گفتم: «این دو را نمی‌شناسم» الان هم، همین حرف را تکرار می‌کنم.
 
یعنی شما دکتر حسین راغفر و بابک زنجانی را نمی‌شناسید؟
 شما از آقای راغفر بپرسید آیا تا به حال با وی یک فنجان چای خورده‌ام؟ یا با هم تلفنی صحبت کرده‌ایم؟ یا از بابک زنجانی بپرسید آیا تا به حال در جلسه‌ای با من یک دقیقه صحبت کرده است؟ آیا یک بار با هم تلفنی صحبت کرده‌ایم یا از نزدیک یکدیگر را دیده و پیغامی بین ما رد و بدل شده است؟ آیا هیچ مراوده‌ای داشته‌ایم؟ اگر شناخت من از بابک زنجانی از شناخت مجری برنامه «پایش» نسبت به وی کمتر نباشد، بیشتر نیست. مگر بعدها در اظهارات مقامات مختلف مطرح نشد که زنجانی مالک هواپیمایی قشم است. مگر برنامه تبلیغاتی این هواپیمایی مدام از رسانه ملی پخش نمی‌شد؟ آیا صرفاً با وجود چنین مسأله‌ای می‌توان ادعا کرد کارمندان یا مسئولان صداوسیما، زنجانی را می‌شناختند؟! من در پی نفی یا تأیید روابط زنجانی با کسی نیستم، بلکه در خصوص خودم صحبت می‌کنم. منِ «حسینی» هیچ مکاتبه، مکالمه، مراوده و ملاقات و آشنایی با بابک زنجانی نداشتم. حالا جالب است با تغییر دولت، یک نماینده مجلس مصاحبه کرده و مدعی شده بود: وزیر اقتصاد، وزیر نفت، وزیر صنعت، معدن و تجارت و رئیس کل بانک مرکزی در دولت دهم، بابک زنجانی را تأیید کرده‌اند و این پرسش مطرح شده بود که چرا باید این افراد، فردی دارای پرونده و مفاسد اقتصادی را تأیید کنند! من بعد از شنیدن این مصاحبه خیلی تعجب کردم و این طرف و آن طرف بررسی کردم تا ببینم داستان از چه قرار است؟ حتی شنیدم برنامه‌ای در یکی از شبکه‌های تلویزیونی ضد انقلاب پخش شد که حدود یک ساعت در خصوص بابک زنجانی صحبت کرده و در آخر گفته بود: «این هم از وزیر کشتی‌گیر ما که مدعی است زنجانی را نمی‌شناسد.»
ببینید، دو نوع شناخت وجود دارد. یکی زمانی است که از شما می‌پرسند آیا «اوباما» را می‌شناسید؟ خب شما می‌گویید: «بله» ولی این شناخت چه نوع شناختی است؟ من هم، اسم آقای راغفر را به عنوان یک اقتصاددان شنیده‌ام. اما از ایشان شناخت دیگری ندارم حتی نمی‌دانم کدام مقطع را در رشته اقتصاد تدریس می‌کنند.
 
داستان تأیید بابک زنجانی توسط سه وزیر و رئیس کل بانک مرکزی دولت دهم، چیست؟
 تقریباً اواسط سال 93، یک روز آقای غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت، با من تماس گرفت و گفت؛ آقای حسینی، نماینده دادستانی که روی پرونده بابک زنجانی کار می‌کند با من تماس گرفت و از من دعوت کرد تا به دفترش بروم. در دفتر کارش به من گفت: «ما در حال تکمیل پرونده زنجانی هستیم. در مستندات و مدارکی که بررسی کردیم مصوبه‌ای دیدیم که به امضای شما، رستم قاسمی وزیر سابق نفت، حسینی وزیر سابق اقتصاد و آقای بهمنی، رئیس کل سابق بانک مرکزی رسیده است. شما چنین مصوبه‌ای را تأیید می‌کنید یا نه؟ و اگر تأیید می‌کنید موضوع این مصوبه چیست؟»
آقای غضنفری گفت: «وقتی متن را دیدم، چیزی به یادم نیامد. اما به نماینده دادستانی گفتم اگر اصل نامه وجود دارد ما امضا کرده‌ایم، ولی چون درخواست و طرف این درخواست وزارت نفت و بانک مرکزی هستند علی‌القاعده باید از آنها سؤال کنید.» گویا گفته بود: ما از دیگران نیز به عنوان مطلع این سؤال را خواهیم پرسید. اما به دکترحسینی وزیر سابق اقتصاد دسترسی نداریم، می‌خواهیم از او نیز به عنوان مطلع دعوت کنیم. بعد از شنیدن این ماجرا با وی تماس گرفتم و سؤالاتی را که داشت توضیح دادم. ماجرا از این قرار بود که بعد از شدت گرفتن تحریم‌ها، یعنی اوایل پاییز سال 91، دیگر فروش نفت و دریافتی‌های ارزی ما به حداقل رسیده بود. نقل و انتقال پول خیلی سخت شده بود، هم بانک مرکزی و هم نفت تحریم شده بودند. ستاد تدابیر ویژه که در جایگاه شورای امنیت ملی است تصویب کرد اختیاراتی به کارگروهی در ستاد تدابیر ویژه داده شود. دبیرخانه این کارگروه در بانک مرکزی بود و وزرای اقتصاد، جهاد کشاورزی، کشور، صنعت، معدن و تجارت، نفت و معاون برنامه‌ریزی رئیس‌جمهور و رئیس کل بانک مرکزی هم عضو آن بودند. در اوایل شکل‌گیری این کارگروه، تقریباً یک روز در میان و بعدها دو روز در هفته جلسه داشتیم و مسائل را از صبح تا ظهر در آنجا بررسی می‌کردیم و تصمیم‌گیری می‌شد. منتها مطابق مجوز صادره، این تصمیمات بعد از تأیید رئیس‌جمهور، اعتبار پیدا می‌کرد. این جلسات ربطی به اشخاص نداشت و مسائل اصلی را بررسی می‌کرد. برای مثال تصمیم گرفته می‌شد حالا که بانک مرکزی تحریم است برای واردات کالاهای اساسی از منابع ارزی شرکت نفت در خارج استفاده شود. همان‌طور که می‌دانید به طور معمول چنین اجازه‌ای در قانون وجود ندارد اما شورای امنیت چنین اختیاری داشت؛ چیزی که در فضای رسانه‌ای مطرح شد این بود که برخی در این کارگروه بابک زنجانی را تأیید کرده‌اند که البته این حرف کذب محض است. آنچه به آن استناد می‌شود یک صفحه کاغذ دستی مثل پیش‌نویس است که اتفاقاً من از نماینده دادستانی خواستم تا صحت و اصالت آن بررسی شود. نه من و نه آقای غضنفری چیزی درباره آن به یاد نداشتیم، چون دبیرخانه این جلسات در بانک مرکزی بود؛ خواستم حداقل سوابق را از بانک مرکزی بگیرد چرا که آنچه من دیدم کپی بود و اصل آن باید در دبیرخانه بانک مرکزی موجود باشد. اما چند نکته در متن وجود دارد؛ اولین نکته این است که در این متن آمده است: «بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بنا به درخواست شرکت نیکو، ارز مورد نیاز در هالک بانک ترکیه را مستقیماً به حساب بانک Fiib واریز نماید. تأکید می‌گردد بانک‌های داخلی کارگزار توان اجرای این امر را ندارند» البته در ادامه آمده است از محل ارزهای وزارت نفت. همان‌طور که می‌بینید این متن هیچ ارتباطی به فروش نفت توسط فرد خاصی ندارد.

 

بــــرش

نگرانی خانواده وزیر اقتصاد در ماجرای استیضاح
تجربه استیضاح کردان، یادآور خاطره عاطفی بسیار تلخی برای تمام افرادی بود که خانواده او را می‌شناختند. بالاخره با هزار زحمت بچه را آرام کردیم اما قانع نشد. تا اینکه روز سه‌شنبه جلسه استیضاح برگزار شد و استیضاح من رأی نیاورد. شب که به خانه رفتم، آن شب تازه فهمیدم، روز قبل از استیضاح، وقتی صبح از خانه خارج شدم همسرم بعد از رفتن من از خانه، به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) رفته و بعد از نماز مغرب و عشا به خانه برگشته بود. شام روز استیضاح وقتی می‌خواستم بخوابم، همسرم گفت: «بعد از اینکه فاطمه جریان استیضاح تو را فهمید، به من گفت: «مامان، من مقصرم که بابا داره این بلاها سرش می‌آید.» همسرم از فاطمه پرسیده بود چرا تو مقصری مامان؟ فاطمه هم که بغض، راه گلویش را بسته، بود گفت: «یادته، دو سال پیش رفته بودیم مکه، چون مامان بزرگ (مادر همسرم) به من گفت: «فاطمه تو اولین باره که‌ داری میری مکه، تا چشمت به خونه خدا افتاد، دعا کن، هر چی از خدا بخواهی بهت می‌دهد. من از خدا خواستم بابا دوباره وزیر بشه، اگر من از خدا نمی‌خواستم، بابام وزیر نمی‌شد و این بلاها هم سرش نمی‌اومد.»

 

جستجو
آرشیو تاریخی